• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
چهار شنبه 29 فروردین 1397
کد مطلب : 12581
+
-

در آستانه سالروز میلاد امام حسینع شنونده روایت پدر شهید محله ابوذر از 15سال خدمت در کربلا شدیم

از فرش به عرش رسیدم

منطقه 15
از فرش به عرش رسیدم

مریم شریفی| خبرنگار:

منطقه 15



از سختی‌ها که می‌گوید، انگار دارد داستان شیرین‌ترین تجربیات زندگی‌اش را روایت می‌کند. قند در دلش آب می‌شود وقتی خاطرات جراحت و درد و غم‌های این راه را مرور می‌کند. تو هم انگار تا عاشق نباشی، حالش را درک نمی‌کنی؛ اینکه عمر و مال و هستی‌ات را وقف معشوق کرده‌باشی و نه تنها خسته و ناراضی نباشی بلکه خودت را خوشبخت‌ترین انسان عالم هم بدانی و عطشت در این راه هر روز بیشتر از روز قبل شود. از عشق حاج «غلامحسین ابراهیم‌پور دخانی» پدر شهید هم‌محله‌ای و استاد کهنه کار فرش به اهل‌بیت(ع) و خاصه امام حسین(ع)، هرچه بگوییم کم گفته‌ایم. او که حالا 15سالی می‌شود زندگی‌اش میان راه ایران و عراق و حرم‌های نورانی‌اش خلاصه شده و در کسوت یکی از مسئولان کمیته فرش عتبات عالیات منشأ خدمات فراوانی بوده است.
    
«فرمانده بالاخره سر صحبت را باز کرد و گفت: آقا مهدی پایش را در یک کفش کرده و می‌خواهد برود جبهه. اما اینجا در مقر سپاه به وجودش نیاز داریم. برخلاف انتظارش نه ناراحت شدم و نه قول وساطت دادم. گفتم: آقا مهدی خودش باید تصمیم بگیرد، من در کارهایش دخالت نمی‌کنم. یک شب هم که مهدی سر سفره شام من من کنان موضوع را مطرح کرد، گفتم: اتفاقاً من هم تصمیم گرفته‌ام بروم جبهه. و در میان تعجب و خوشحالی او ادامه دادم: حالا ببینیم تو زودتر می‌رسی کربلا یا من...» 

از همان موقع انگار میان پدر و پسر یک رقابت شروع شد اما نقشه‌های پدر آن‌طور که دلش می‌خواست پیش نرفت. حاج دخانی در ادامه می‌گوید: «فردای آن روز مدیر محل کارم در دادستانی کل کشور با تشریح اهمیت مسئولیتم، با درخواستم برای اعزام به جبهه مخالفت کرد و من دست خالی به خانه برگشتم. مهدی اما برگه اعزامش را نشانم داد و با لبخند معناداری گفت: آقا جون! با اجازه... خوب می‌فهمیدم که این یعنی دیدی من زودتر راهی شدم... مهدی دیگر دست از جبهه برنداشت و در 22فروردین سال1362 در 18سالگی در عملیات والفجر یک کربلایی شد...» 


هر دو به کربلا رسیدیم

20سال بعد، با اینکه درِ باغ جهاد و شهادت بسته شده بود، پدر هم به آرزویش رسید: «ما یکی از نخستین کاروان‌هایی بودیم که در سال 1382 و بعد از سقوط حکومت صدام، زائر به کربلا بردیم. خوب یادم هست وقتی به ایلام رسیدیم، پلیس راه اتوبوس‌هایمان را متوقف کرد. گفتند: با برنامه اعلامی، هماهنگ نیستید. 2ساعت زودتر رسیده‌اید. کار خدا بود که به ذهنم رسید و گفتم: چون این اتوبوس‌ها زائر امام حسین(ع) را حمل می‌کنند، زودتر رسیده‌اند. مگر نشنیده‌اید که امام صادق(ع) فرموده‌اند: همه ما اهل‌بیت(ع)، کشتی‌های نجات هستیم اما کشتی جدم حسین(ع)، سریع‌تر حرکت می‌کند...»

حاج آقا لبخندزنان ادامه می‌دهد: «رئیس پلیس راه هاج و واج مانده بود چه بگوید. خلاصه مجوز عبورمان را صادر کرد. اما در آن سفر خاطره‌انگیز، وضعیت ناخوشایند بهداشتی و رفاهی عراق و حرم‌های مطهر اهل‌بیت(ع)، کام همه را تلخ کرد. یک روز که در حرم آقا امام حسین(ع) مشغول دعا و زیارت بودم، نگاهم به فرش‌های حرم افتاد و از کثیفی و کهنگی آنها دلم گرفت. من که از جوانی سابقه کار در زمینه فرش را داشتم و در بازار فرش یکی از کاسبان شناخته شده بودم، در دلم به آقا(ع) عرض کردم: آقا اجازه بدهید در سفرهای بعدی بیایم فرش‌های حرمتان را رفو کنم و بشویم... خواست خدا و لطف آقا(ع) بود که بعد از بازگشت به ایران، دوستی به خانه‌مان آمد و تا این ماجرا را برایش گفتم،

تلفنی در این‌باره با کسی صحبت کرد و سپس گفت آن طرف خط با مسئول ستاد بازسازی عتبات عالیات صحبت کرده است. او گفت همین فردا به دیدارش بروید! باورش سخت بود؛ فردای آن روز در ستاد بازسازی عتبات عالیات، 5حکم مأموریت برای ساماندهی فرش‌های عتبات عالیات(حرم مطهر امیرالمؤمنین(ع)، امام حسین(ع)، حضرت ابوالفضل(ع) و حرم‌های مطهر کاظمین و سامرا) به من دادند...»



اینها همه کار عشق است

«کار را با فرش‌های حرم آقا امام حسین(ع) شروع کردم، فرش‌هایی که 50سال آب به خود ندیده بودند. به تنهایی شروع به رفوی فرش‌ها کردم. خاک‌گیری و شست‌وشو، مراحل بعدی کار بود. اصرار داشتم تمام این کارها را در صحن و پیش چشم زائران انجام دهم. هدفم این بود که آنها با هنر ایرانی، عشق ایرانیان به اهل‌بیت(ع) و خط‌مشی ایران بعد از انقلاب اسلامی آشنا شوند. زائران تا می‌فهمیدند ایرانی هستم، می‌گفتند: ماشاالله ایران...»

آن روزهای سخت کار انفرادی برای آقای دخانی، سراسر عشق و رضایت بود. او می‌افزاید: «با عشق امام حسین(ع)، از خود بیخود شده بودم و اصلاً احساس خستگی نمی‌کردم. آقا به من بال و پر داده بود. فرش‌ها را که به تنهایی و با سرعت رفو کردم، سرانگشتانم خیلی آسیب دید، طوری که جراحت و دردشان نمی‌گذاشت شب‌ها بخوابم. خوب یادم هست به انگشتانم می‌گفتم: هر چقدر می‌خواهید درد کنید اما گله نکنید. یادتان باشد برای امام حسین(ع) کار کرده‌ و این‌طور مجروح شده‌اید...»


کشف فرش 337ساله در حرم

«در برگشت به ایران، در بازار فرش تهران، تبریز، اصفهان، مشهد، قم، شیراز و... بین رفوگران و قالیشویان آگهی دادم که هر که دارد هوس کربو‌بلا بسم الله. بعد از آزمودن تعداد زیادی متقاضی، زبده‌ترین‌هایشان را انتخاب کردم و این بار همراه آنها و با تجهیزات کامل به کربلا برگشتم. تا 2سال فقط روی فرش‌های کربلا کار می‌کردیم. سال1384 با کمک بازاریان و خیّران برای هریک از 5حرم مطهر، 4دستگاه خاک‌گیری، آبگیری، شلاق زنی و پتوشویی خریداری و سال بعد بهترین کارگاه فرش را در نجف افتتاح کردیم. بعد هم نوبت به ساماندهی فرش‌های حرم‌های مطهر کاظمین و سامرا رسید و این روند همچنان ادامه دارد.» 

وقتی آقای دخانی از آموزش نیروها برای انجام کارهای رفو و شست‌وشوی فرش‌های عتبات و ادامه‌دار بودن ساماندهی این فرش‌ها می‌گوید، کنجکاوانه از علت طولانی شدن این کار می‌پرسیم و او این‌طور پاسخ می‌دهد: «رفوی تخصصی هر فرش، 3ـ 4ماه طول می‌کشد. حتی رفوی بعضی فرش‌ها یک سال زمان می‌برد. واقعیت این است که فرش‌های عتبات اکثراً فرش‌های دستباف ایرانی و قدیمی و عتیقه‌اند و باید با دقت بسیار زیاد رویشان کار شود. ما فرشی متعلق به «ساروق» اراک در انبار حرم امیرالمؤمنین(ع) پیدا کردیم که 337سال قدمت داشت. اعزام ما به عتبات در گروه‌های محدود 10ـ 11نفره و در مأموریت‌های کوتاه‌مدت هم مزید بر علت بوده است.» 



هدیه کاسب ارمنی به حرم حضرت ابوالفضل(ع)

«می‌خواستم با کمک‌های خیّران برای حرم‌های مقدس کربلا دستگاه پتوشویی بخرم. برای این کار به خیابان شریعتی و مغازه یکی از هموطنان ارمنی رفتم و سفارش 2دستگاه دادم. وقتی صاحب مغازه مشغول نوشتن فاکتور شد، گفتم: تخفیف فراموش نشود. اگر بدانی این دستگاه‌ها را برای کجا می‌خواهم... سرش را بلند کرد و پرسید: کجا؟ تا گفتم: حرم حضرت ابوالفضل(ع)، حالت چهره‌اش تغییر کرد. بعد، بی‌آنکه چیزی بگوید، در فاکتور نوشت: «تخفیف ویژه به حرم آقام ابوالفضل(ع)» و یک میلیون و 300هزار تومان به ما تخفیف داد. من آن فاکتور را به خیلی‌ها نشان دادم و گفتم: حالا ببینید در عشق به آقا(ع)، ما کجاییم و او کجاست.»

 

این خبر را به اشتراک بگذارید