• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
سه شنبه 9 دی 1399
کد مطلب : 120206
+
-

نوبت عاشقی

۱۰ نکته درباره تصویر عشق در سینمای ایران

تیتر یک
نوبت عاشقی

سعید مروتی_روزنامه نگار

داستان عشق در سینمای ایران با همان نخستین تجربه‌ها آغاز می‌شود؛ از نخستین فیلم ناطق سینمای ایران «دختر لر» که عشق جعفر به گلنار به آن جان می‌دهد. در فیلم‌های پیشگامان سینمای ایران، رد عشق در «حاجی‌آقا آکتور سینما» و اقتباس‌های ادبی سپنتا هم مشهود است. طبیعی و بدیهی است که مثلا فیلم «لیلی و مجنون» عاشقانه باشد. سینمای نوپای ایران که مشهور‌ترین و موفق‌ترین کارگردانش، فیلم‌های فارسی را در استودیوهای مجهز هندی می‌سازد، در دوران شکل‌گیری تصویر عشق را بیشتر از ادبیات کهن می‌گیرد.
با کوشش‌های دکتر اسماعیل کوشان دور تازه سینمای ایران پس از ۱۱ سال سکوت آغاز می‌شود. در این فاصله خیلی چیزها تغییر کرده؛ ازجمله جامعه‌ای که با سرعت بیشتری تن به تغییرات می‌دهد و سینمایی که حالا با وجود آماتوریسمی گریزناپذیر، به تدبیر کوشان، از ملودرام‌های مصری الهام می‌گرفت و عشق را چاشنی کار فیلم‌هایی چون «شرمسار» می‌کرد. در این تصویر و تصور از عشق همچنان متأثر از ادبیات شکل می‌گرفت و فیلمنامه‌ها را هم ادیبان می‌نوشتند؛ مثل نظام وفا.
در سینمای فارسی، عشق در بسیاری از موارد مترادف با هوس دانسته می‌شود و عاقبت عاشقی در بسیاری از فیلم‌ها، تباهی است. در دهه30 تقریبا هر دختر روستایی که عاشق پسری شهری می‌شود عملا گلیم بخت خودش را سیه می‌دوزد؛ البته معمولا در مهاجرت به تهران با تمام بدنامی‌ها و بی‌عفتی‌های متداول، در نهایت مرد لوطی‌ای سر و کله‌اش پیدا می‌شود تا دختر فریب‌خورده روستایی را با سویه مثبت دلداگی هم آشنا کند. گاهی هم پسرعمو یا هم‌ولایتی که از ابتدا عاشق دختر بوده از راه می‌رسد تا ماجرا، پایان خوشی داشته باشد. دهه30 دهه معصومیت سینمای ایران است؛ دهه ملودرام‌های اخلاقی و حکایت‌های عبرت‌آموز. پرتماشاگر‌ترین فیلم این دوران «امیر ارسلان نامدار» است؛ اقتباسی از ادبیات محبوب عامه و داستانی که ایرانی‌ها با آن مانوس بودند. آنچه در فیلم محبوب تماشاگران دهه30، ملت را به ذوق می‌آورد عشق امیر ارسلان به فرخ‌لقا بود؛ هرچند نمونه‌های بعدی که براساس امیر ارسلان ساخته شدند، چندان مورد استقبال قرار نگرفتند. تعداد فیلم‌های عاشقانه در این دوره خیلی زیاد نیست و ما بیشتر با صحنه‌های عاشقانه در فیلم‌ها مواجهیم تا آثاری که در آنها اساس درام براساس عشق شکل بگیرد. فیلم‌های فارسی ملغمه‌ای از همه‌‌چیز هستند؛ ملغمه‌ای از شانس و عشق و تصادف؛ کمی حادثه‌پرداز، کمی معمایی، قدری کمدی و در مواردی موزیکال و گاهی هم عاشقانه. منابع الهام هم بیشتر ملودرام‌های هندی هستند که با ذائقه تماشاگر فیلمفارسی همخوانی دارند. البته در اواخر دهه 30 و اوایل40 هنوز طبقه متوسط، فیلم ایرانی می‌بیند و کاراکترها هنوز نسبتی با این طبقه دارند.
عشق در یک نگاه؛ دلبستگی دختر پولدار به پسر فقیر؛ جوانی که خود را عاشق‌پیشه نشان می‌دهد ولی در واقع به‌دنبال ثروت دختر است. عشق در سینمای فارسی معمولا با چنین بهانه‌هایی شکل می‌گیرد و به نمایش درمی‌آید. در مهم‌ترین فیلم‌های دهه40، تم اصلی فیلم را دلدادگی تشکیل نمی‌دهد. در فیلم «گنج قارون» عشق میان علی‌ بی‌غم و شیرین زرپرست فقط یکی از خطوط فرعی ماجراست. در عوض فردین در «سلطان قلب‌ها» از تم عاشقانه بهره می‌گیرد و تا حدودی هم به توفیق می‌رسد.
 تغییر ناگزیر سینمای ایران در انتهای دهه40، ظهور نسل تازه‌ای از فیلمسازان و تحول فضای سینمای فارسی، تصویر عشق را هم تا حدودی متحول می‌کند. در فیلم‌های منسوب به موج نو، یا خبری از عشق نیست یا نمایش و تجسم عاشقانه شکلی متفاوت از سینمای فارسی دارد. حتی اگر در ظاهر تشابهی هم وجود داشته باشد در پرداخت همه‌‌چیز رنگ و بویی متفاوت به‌خود می‌گیرد. مهم‌ترین تفاوت در محصول و نتیجه عشق است. عشق در موج نو معمولا با ناکامی و شکست تراژیک همراه است. عشق ویرانگر و مرگ‌آفرین فیلم‌های موج نو در نقطه مقابل فیلم‌های فارسی قرار می‌گیرد که عموما با وصال عاشق و معشوق به پایان می‌رسیدند. فیلم‌های عاشقانه موج نو مثل «داش آکل»، «سوته‌دلان» و «بن‌بست» با تلخی و ناکامی به پایان می‌رسند. «نازنین» یکی از استثناهاست که از دل دربه‌دری و نگون‌بختی زوج عاشق با تصاویری رویاپردازانه (و ناهمگون با فضای فیلم) فرجامی خوش برای شخصیت‌ها رقم می‌خورد.

مهم‌ترین فیلمسازان سینمای دهه‌50 در حوزه فیلم عاشقانه، امیر مجاهد و محمد دلجو بودند. «یاران»، «علف‌های هرز»، «ماهی‌ها در خاک می‌میرند» و «شب غریبان» واریاسیون‌های متفاوتی از یک تم‌واحد هستند که با رمانتیسمی جوان‌پسند، قصه‌های عاشقانه تلخی را روایت می‌کنند. پرفروش‌ترین فیلم سینمای قبل از انقلاب هم در واقع ملودرامی عاشقانه بود؛ ملودرامی که سال۵۶ تماشاگران پرتعدادی یافت.
بعد از پیروزی انقلاب و تغییر گسترده فضای فیلمسازی، عشق، مضمون غایب بیشتر فیلم‌ها شد. در سینمایی که هنوز تکلیف زن در آن مشخص نبود نمی‌شد از عشق حرف زد. سال۶۴ رسول صدرعاملی برای نمایش عشق میان زوج جوان آنها را از نعمت بینایی محروم کرد تا سکانسی بی‌مثال در سینمای آن سال‌ها را ثبت کند؛ سکانسی که زوج جوان در پارک با یکدیگر ملاقات می‌کنند. نمایش عشق زمینی در این دوران، جزو خطوط قرمز محسوب می‌شود. می‌توان سینمای دهه60 را سینمایی بدون ظهور و نمود عشق دانست. دست‌کم تا پایان جنگ داستان به همین صورت پیش می‌رود. از اواخر دهه 60  فضا کمی باز می‌شود. سال ۶۹ نمایش فیلم «نوبت عاشقی» در جشنواره فجر جنجال می‌آفریند. تصویر عشق منحصر به فیلم مخملباف نیست و در این جشنواره، شاهد نمایش «مجنون»، «عروس»و «گزل» هم هستیم. در این دوره که زیاد هم طول نمی‌کشد، چند فیلم عاشقانه ساخته می‌شود.
میانه‌های دهه 70دوران برهوت عشق در سینمای ایران است؛ سال‌هایی که سینمای ایران کاملا جامه مردانه به تن کرده و فیلم اکشن تبدیل به ژانر مسلط شده است. 2فیلم مهم این دوران که توسط 2فیلمساز نامدار ساخته شدند، خلاف جریان اصلی می‌ایستند. اگر مهرجویی در «لیلا» عاشقانه میان زن و شوهری جوان را به تصویر می‌کشد، کار کیمیایی در فیلم «سلطان» نمایشگر عشقی جوانانه است که نسبتی با قواعد ممیزی آن دوران ندارد. در این دوران فیلم «عاشقانه» علیرضا داوود‌نژاد هم روی پرده می‌آید که نسخه‌ای قابل نمایش از «پیشنهاد بی‌شرمانه» است.
 پس از دوم خرداد، «شور عشق» در آمد! بازشدن فضای اجتماعی و فرهنگی، آنچه تا دیروز ممنوع بود را به امر مجاز تبدیل کرد. حتی نمایش عشق‌های نوجوانانه هم امکان‌پذیر شد و «مصایب شیرین» روی پرده آمد. جوان‌های گیتار به‌دست از راه رسیدند و سینمایی که تا سال‌ها با مفهوم جوانی بیگانه بود، حالا جبران مافات می‌کرد. «غریبانه»، «سیاوش»، «پارتی»، «آبی» و... از راه می‌رسند و در سال‌های بعد فیلمسازی چون مجیدی هم در «باران» عشق زمینی را بهانه‌ای برای تزکیه نفس و اعتلای انسانی قرار می‌دهد. در «شوکران» عشق پرشور سیما ریاحی به محمود به خون می‌نشیند و در «شیدا» ملودرام عاشقانه با سینمای جنگ پیوند می‌یابد.
نمایش روشنفکرانه عشق با پرهیز از قواعد سینمای عامه‌پسند، مهم‌ترین نمودش را در «شب‌های روشن» می‌یابد. فیلم فرزاد موتمن، آغازگر جریانی است که در سال‌های بعد نه از سوی خودش که توسط فیلمسازان دیگر پیگیری می‌شود؛ در واقع پس از شب‌های روشن، سینمای هنری ایران به‌دنبال راه‌هایی تازه برای تصویرکردن عشق می‌گردد. فیلمی چون «چیزهایی هست که نمی‌دانی» نوعی از عاشقانه را به نمایش می‌گذارد که بیشتر از آنکه مشابهی در محصولات داخلی داشته باشد، تاثر فیلمساز از ادبیات و سینمای اروپا را نمایان می‌کند.
حالا سال‌هاست که عشق نام ممنوعه نیست. سال‌هاست که ساخته‌شدن فیلم‌هایی با مثلث و مربع و ذوزنقه عشقی، آنقدر عادی شده که دیگر حساسیتی را هم برنمی‌انگیزد. اگر روزگاری قرار‌گذاشتن بیژن امکانیان و هیلدا پیرزاد در پارک ساعی تماشاگران «گل‌های داوودی» را به سوت و کف وا می‌داشت، حالا در بازار وفور عشق با انواع و اقسام مختلف و متنوع و با فضای بازی که فیلمسازان دهه 60 خوابش را هم نمی‌دیدند، به‌ندرت شاهد عاشقانه‌ای شورانگیز می‌شویم که از آن خاطره‌ای جمعی ساخته شود و در یادها بماند. حالا و در این سینما عشق شده یک کلمه سه حرفی که بسیار تکرار می‌شود و به‌ندرت تأثیر می‌گذارد. برای به یاد‌آوردن آخرین عاشقانه تأثیر‌گذاری که از سینمای ایران دیده‌ایم باید خیلی به ذهنمان فشار بیاوریم و تازه روی مصادیق هم به‌سختی به اتفاق نظر خواهیم رسید.فیلمی که احتمالا اتفاق نظرنسبی در موردش وجود دارد می‌تواند« در دنیای تو ساعت چند است؟» باشد که آن هم محصول 6 سال پیش است.  به‌نظر می‌رسد در دوران وفور عاشقانه‌ها بیشتر از گذشته با فقدان عشق مواجهیم.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید