• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
شنبه 18 فروردین 1397
کد مطلب : 11039
+
-

ملاقات با «آسیدحسین یک کلام» و «جعفرجنی» در میدان هفت‌حوض

فریاد کاسبان از حنجره‌های اجاره‌ای

فریاد کاسبان از حنجره‌های اجاره‌ای

فاطمه عسگری نیا | خبرنگار

منطقه 8

در دنیای رنگارنگ شغل‌ها که ارمغان این روزهای زندگی شهری است، هرکسی از یک هنر نان می‌خورد. یکی با هنر دستش یکی با مهارت رانندگی، یکی هم با دادزدنش! بله درست است. کم نیستند کسانی که با هنر دادزدن این روزها نانی سر سفره‌شان می‌برند. خودشان اعتراف می‌کنند که هنرشان دادزنی است؛ هم صدایی رسا دارند، هم حنجره‌ای قوی. از وقتی بیکاری نانشان را آجر کرد، جارزنی هم شد شغلشان. شغلی که قبلاً تنها در انحصار ترمینال‌های مسافربری بود و دلال‌هایی که برای اتوبوس‌ها مسافر جمع می‌کردند، اما این روزها در هر گوشه و کنار خیابان‌ها که نظاره کنیم ردپایی از آنها را می‌بینیم. یکی برای مانتو‌فروشی داد می‌زند دیگری برای کیف و کفش.‌کاری که نه کسی به‌عنوان شغل قبولش دارد نه از امنیت شغلی و غیره در آن خبری هست. 
    
از پله‌های ایستگاه مترو سرسبز بیرون نیامده صدای داد و قالشان به گوش می‌رسد. جوانک‌هایی که صبح تا شب مقابل یک مغازه می‌ایستند و فریادکنان مشتری‌ها را به سمت و سوی خود می‌کشند. خیابان سرسبز این روزها در قرق دادزن‌هاست. تابستان و زمستان ندارد. ملودی فریادهای درهم پیچیده‌‌شان، همه فصل سال به گوش می‌رسد. خیابانی که به اندازه چشمنوازی مغازه‌ها و نوستالژی‌های قدیمی‌اش برای پیرمردها و پیرزن‌هایی که روزگار جوانی را در کنار هفت‌حوض زیبایش سپری کرده‌اند، این روزها با سمفونی داد و قال دادزن‌ها، در ذهن هر عابری خاطره‌ساز می‌شود. البته هریک در دادزنی سبک و سیاق خود را دارند.

کارکشته‌ها دادشان را از ته حلقشان بیرون می‌دهند و تازه‌کارهای خجالتی زیر لب با سر افکندگی و خجالت کلماتی را فریاد می‌کنند. میانگین سنی‌شان از 19 تا 50 سال است. بازنشسته‌ها و موسپید‌ها خیلی اقبالی در این کار ندارند. این را سید «عباس حسینی» می‌گوید. یکی از همین دادزن‌ها؛ کسی که فکر می‌کرد بعد از بازنشستگی می‌تواند با دادزنی نانی به سفره‌اش اضافه کند: «‌‌حنجره من نای رقابت با این جوان‌ها را ندارد.» راست می‌گوید دادزنی کم از بنایی و دیگر کارهای سخت ندارد. برای انجامش حال و جان حسابی می‌خواهد.

از سرپا ایستادن گرفته تا دادزنی. نگاهی به اطراف می‌کنم، بیشتر دادزن‌ها جوانک‌های مو تراشیده و ظاهراً سربازانی‌اند که این روزها در خیابان سرسبز برای خود شغلی دست و پا کرده‌اند، جوانک‌هایی که بعد از خروج از پادگان راهی سرسبز می‌شوند برای دادزنی. گرچه خیلی از افراد، دادزنی را شغل نمی‌دانند اما آنها که درگیر این کار و کسب هستند، خیلی هم بدان می‌بالند و با شرح تاریخچه‌ای، به دفاع از شغلشان می‌پردازند. 

«جمال اکبری» یکی از دادزن‌های قدیمی خیابان سرسبز است. همه او را به جمال کف‌زن می‌شناسند. البته لقب او به خاطر محکم کوبیدن کف دست‌هایش به هم هنگام دادزنی است. تجربه زیادش در کار موجب شده تا امروز نسخه‌نویس قهاری برای گلوی گرفته همکارانش باشد: «‌دادزن می‌خواهد گلویش درد نگیرد باید داد را از ته حلقش آزاد کند.» در ادامه چنین توضیح می‌دهد: «دادزنی برای خودش تاریخچه دارد؛ گرچه امروز این شغل در فهرست مشاغل کاذب قرار گرفته است.»

جمال کف‌زن ادامه می‌دهد: «‌قدیمی‌های تهران «آسید حسین یک کلام» یا «جعفر جنی»، دادزن‌های مشهور کوچه برلن را خوب می‌شناسند. وقتی آسید حسین یک کلام بالای چارپایه می‌رفت و قیمت جنسش را فریاد می‌زد، حرفش یک کلام بود، به برکت حنجره طلایی هم که داشته، مشتری از مشتری‌اش نمی‌برید.» این را می‌گوید و با تابی که به سبیل بلندش می‌دهد و چشمی که می‌چرخاند می‌گوید: «‌دادزنی یک هنر است خانم! یک هنر!‌»


دادزنی فوت و فن خود را دارد 

کسب و کار دادزن‌ها قانون نوشته و نانوشته‌ای ندارد اما به قول «فرهاد جمال‌زاده» یکی از همین دادزن‌های باسابقه خیابان سرسبز که به قول خودش عاشق کارش هم است، اگر کسی می‌خواهد در این کار موفق شود باید سررشته‌ای در کار بازاریابی داشته باشد او خودش را یک دادزن نمی‌داند، بلکه معتقد است که کارش سخت‌تر از یک دادزن معمولی است، چراکه او باید مشتری‌ها را از پیاده‌راه بقاپد. فرهاد که به ازای هر روز دادزنی چیزی حدود 40 تا 50 هزار تومان به جیب می‌زند، می‌گوید: «درآمدش به اندازه سختی‌هایش خوب است. باید این کاره ‌باشی تا از خستگی‌هایش در امان باشی.» 


دادزن، هنرمند همه فن حریف است

همسایه دادزن او «کسری» است؛ کسی که آنقدر در کارش تبحر دارد که هم با خوشرویی و حوصله زیاد جواب ما را می‌دهد، هم مشتریانش را راضی به خرید می‌کند.  او دادزنی را مثل ما شغل ساده‌ای نمی‌بیند و می‌گوید: «دادزنی در عین سادگی پیچیدگی‌هایی دارد که به درد همه‌کس نمی‌خورد، آنهایی باید سمت و سوی این شغل بیایند که هم اعتماد به نفس داشته باشند، هم علاقه.» حرف‌هایش مصداق این ضرب‌المثل قدیمی‌هاست که می‌گویند حرفی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند! کسری در حالی که ابروهای پرپشت مردانه‌اش را بالا می‌اندازد با حرکت دست‌هایش هنگام حرف زدن می‌گوید: «‌‌یک کلام، ختم کلام، دادزن کاسبی است هنرمند، که باید هم پانتومیم اجرا کند، هم شیوه بیانش عالی باشد.» بعد هم بی‌وقفه شروع می‌کند به سر و کله زدن با مشتری‌هایی که با لبخند به حرف‌های او گوش می‌دهند. 


اینجا تجربه جمع می‌کنم

دادزنی با همه مشکلات و مصائبش اعم از کار در سرما و گرما برای «حسین» جذابیت‌های زیادی داشته است. آنقدر که دفتر و کتاب مدرسه را بوسیده و اکنون 6 سالی می‌شود که در مقام دادزنی به کسب درآمد برای خودش مشغول است. حسین به ازای هر 4ساعت 50 تا 60 هزار تومان به جیب می‌زند و این روزها به واسطه تجربه‌ای که در این کار پیدا کرده، کاسبان سرسبز برای استخدامش از هم پیشی می‌گیرند. حسین معتقد است: «تنها سرمایه کار دادزنی یک حنجره خوب است و اعتماد به نفس بالا. آدمی که مجهز به این توانمندی‌ها باشد می‌تواند پول خوبی را در این شغل به جیب بزند؛ اگرچه بازار کار برای دادزن‌های باسابقه داغ داغ است.»


باید کیفم کوک باشد تا داد بزنم

درست است دادزنی قانون نوشته و نانوشته‌ا‌ی ندارد، اما دادزن باید کیفش کوک باشد تا خوب داد بزند: این را «علیرضا» می‌گوید. جوانی که گرچه به قصد تأمین هزینه‌هایش در دوره سربازی به این کار تن داد، اما وقتی تصمیم گرفت بعد از سربازی در تهران بماند و دیگر به شهر و دیارش برای زندگی برنگردد، دادزنی شد شغلش! او می‌گوید «روزهایی که عصبانی‌ام اصلاً داد نمی‌زنم.» خیلی برخلاف دیگر دادزن‌ها از حنجره‌اش مایه نمی‌گذارد، می‌گوید: «دنیای رنگارنگ روسری‌هایی که در دست دارد، خود جاذب مشتری‌هایش هست.» 

همین که صحبت‌هایمان با علیرضا تمام می‌شود، ریتم آهنگین «نوید» که می‌خواند: «‌لباسای شیک و مجلسی می‌خوای...... بدو بیا» «‌لباسای شیک و ارزون می‌خوای...... بدو بیا» همه عابران را به سمت خودش می‌کشد. جوانی که با فریادهایش خیابان آیت را روی سرش گذاشته و با بلوایی که به راه انداخته مردم را کنجکاو می‌کند، در مغازه‌ای که او تبلیغ می‌کند قیمت‌ها چگونه است؟ گرچه از گرفتگی گلویش نالان است اما در حالی که می‌خندد می‌گوید: «صدایم دیگر روی غلتک افتاده است.» 


 بیکاری مولد مشاغل کاذب

«عماد لعلبار» جامعه‌شناس می‌گوید: «تولد مشاغل کاذب همیشه در سایه نبود فرصت‌های شغلی مناسب در جامعه صورت می‌گیرد. مشاغل کاذبی که همه موقتی و گذرا بوده و نمی‌تواند دغدغه اشتغال جامعه را حل کند.»

او ادامه می‌دهد: «پیدایش این مشاغل با وسعت و بزرگی شهرها در ارتباط است، چراکه هرچه شهرها بزرگ‌تر باشد زمینه ایجاد این مشاغل بیشتر و بیشتر می‌شود.» در میان همه مشاغل سنتی و قدیمی، امروز شاهد مشاغلی هستیم که خاص کلانشهرهای بزرگ است و در هیچ شرایطی نمی‌توان در شهرهای کوچک شاهد آن بود مشاغلی که‌گاه از آن به‌عنوان مشاغل عجیب هم نام می‌برند. از دادزن‌ها گرفته تا شیشه‌شورهای برج‌ها، تنوع این شغل‌های عجیب و غریب هر روز با توسعه زندگی شهر‌نشینی، بیشتر و بیشتر می‌شود. 

این خبر را به اشتراک بگذارید