قبول خرداد
این روزهای گرم، روزهای امتحانات و ظهرهای پرت کردن کتاب درسی در گوشه کمد از شادی پایان مدرسه، روزهای شربت آلبالوی دستساز مادر بعد از امتحان ریاضی که 2 برگ پشت و رو سؤال داشت و تو در سالن امتحانات به شوق لاجرعه سرکشیدنش یکییکی جمع و تفریقها را روی کاغذ سفید با بوی تند جوهر در هم میآمیختی، روزهای کولر غران سالن مدرسه که هر چه بیشتر صدا میداد کمتر خنک میکرد اما بوی پوشالهای تر و تازهاش امید کوچکی بود برای تحمل زمان 90دقیقهای امتحان جغرافیا.