مریم سرخوش _ خبرنگار
چند سالی است که مانور تجملگرایی و انتشار تصاویر خصوصی شب یلدا آغاز شده؛ اتفاقی که بر بلندترین شب سال ایرانیان سایه انداخته و هرسال بازار هشتگهای مجازی را از بازار خرید انار و هندوانه داغتر میکند. یلدای سنتی چندهزارساله ایرانیان مدتهاست که با کرسیهای لاکچری، میوهآراییهای چندمیلیونی، حافظ جلد چرمی خط نستعلیق، مجریان خوش خنده تلویزیون کنار آتش و آجیل و میوههای درشت آبدار، سبد گلهای لیلیوم و ارکیده و شکلات خارجی عجین شده است، اما امسال قرار است آخرین برگ پاییز را بچههای محنتزده کوچه پسکوچههای نداری، دستان خالی پدر کارگر خانواده، سیلزدگان خوزستان، زلزلهزدگان سراب و میانه و کولبران بیبازگشت از کولاک گردنه «ته ته» ورق بزنند.
این که به صراحت بگوییم روزگارمان خاکستری است، شاید به مذاق خیلیها خوش نیاید اما روزهای سختی را گذراندهایم و هنوز هم نمیتوانیم مدعی پشت سر گذاردنشان باشیم. لحظههای سختمان را با این جمله میتوانیم معنا کنیم که «این روزها حالمان خوب است، اما تو باور نکن.» همین چند روز پیش بود که در کوچه پسکوچه محلههای کم بضاعت شهر قدم میزدیم و راوی مشکلاتی شدیم که مردم حتی از گفتنشان هم ابا میکردند؛ همانهایی که یلدا برایشان قصه جیب خالی است و شرمندگی خانواده! حکایت دستهای خالی و قیمتهای نجومی! محلههای بیقواره شهر ما تا دلت بخواهد از این خانوادهها دارد که یلدای امسالشان گرانتر از هرسال تمام میشود.
براساس اعلام کمیته دستمزد کانون عالی شوراها بعد از گرانی بنزین قیمت کالاها و خدمات بین ۱۲ تا 3/18درصد افزایش و نرخ پوشش هزینهای دستمزد هم ۳۰درصد کاهش یافته است؛ اتفاقی که نشان میدهد دستمزد جمعیت کارگر ایران حتی یکسوم هزینههایشان را هم پوشش نمیدهد. البته قرار بود گران نشود و شد، بازار یلدای امسال پس از گرانیهای افزایش قیمت بنزین بازهم برچسب عوض کرده و با گرانی 20 تا 30درصدی همراه شده است که البته برخی مسئولان اتحادیههای موادغذایی این افزایش را ناشی از آثار روانی افزایش تقاضا در بازار روزهای منتهی به شب یلدا عنوان میکنند.
بگذریم از بازاری که دست بسیاری از ما به آن نمیرسد تا سهمی از آجیل، هندوانه و انار گرانش داشته باشیم و بنویسیم از یلدایی که تراژدیاش تنها به گرانی بازار و مشکلات اقتصادی ختم نمیشود. امسال شادی یلدایمان با خوزستانیهایی عجین شده که هنوز سیلاب خانههایشان خشک نشده است؛ همانهایی که سالهاست درگیرودار مشکلات، فقط صبر دارند و چشم به آیندهای دوختهاند که شاید تحمل دشواریها را برایشان آسان کند.
یلدای زلزلهزدگان آذربایجان شرقی هم طور دیگری است؛ بدون جشن، بدون انار سرخ، بدون خانههای گرم و شاید دعایی برای این که دیگر زلزلهای نباشد، چه در میانه و سراب، چه کرمانشاه و بم.
طولانیترین شب سال 98 غم بزرگ دیگری هم دارد، شب دلتنگی برای کشتهشدگانی که در آبان پرحادثه به خانه برنگشتند و داغ نبودنشان هنوز بر دل مادرانشان مانده و هجر مرگ کولبران تازهکار روستای «نی» که چهارشنبه گذشته داغ نبودشان به دل ماند. آزاد و برادرش؛ فرهاد 14ساله که نان خشک جمع کردنها و پول کارگری پدر کفاف خرجشان را نمیداد و هیچ راهی جز کولبری نداشتند.
شاید نگاهی کوتاه به تاریخچه آیین کهن یلدا، تلنگری باشد بر روزهایی که هرسال با سادگی فاصله میگیرد. از یاد بردهایم که محفل ساده و گرم قدیمی، برابری انسانها حداقل در همین شب یلدا از خان و خانزاده گرفته تا رعیت و کشاورز مهمترین دستاورد یلدا بوده و بس. فراموش کردهایم که یلدا تنها بهانهای برای صمیمیت و رفاقت بیشتر و تقسیم غم و تنهایی تاریکترین شب سال بود، نه ماراتن چشم و همچشمیها.
کاری به آنچه بر سر شادیهای رنگ و رخ باختهمان آمده نداریم اما امسال شاید بتوانیم در باورهایمان تجدیدنظر کنیم، شادیهایمان را در فضای مجازی و جولان ثروت تنها در بین معدود اقشار جامعه را به رخ نکشیم تا شاید فراموش نکنیم که یلدا برای بسیاری از اقشار جامعه و در همین نزدیکی خانههایمان معنا ندارد. بهتر نیست امسال پیش از انتشار تصاویر محافل خصوصیمان، به وضعیت اقتصادی و مشکلات معیشتی که گریبان بخش قابل توجهی از مردم ایران را گرفته توجه کنیم؟ همانهایی که دستهایشان خالی مانده و چشمهایشان پنهان از گریه؛ آنهایی که هیچ ندارند برای بردن به خانه برای طولانیترین شب سال. کدام طولانیترین شب سال؟ برای آنها تمام شبها یلداست و به قول میثم صفری «دستی که به انتظار دستانی بود/ چشمی که نیازش لب خندانی بود / بیچارهترین گدای این شهری که/ در پیرهنم عجب زمستانی بود.»
شب بلند دلتنگیها
در همینه زمینه :