• جمعه 6 مهر 1403
  • الْجُمْعَة 23 ربیع الاول 1446
  • 2024 Sep 27
چهار شنبه 23 مرداد 1398
کد مطلب : 72403
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/lB0g
+
-

به جوکی‌ها بگو 40سال جوانش کنند

ابـراهـیم   افـشـار روزنامه‌نگار

   چنین است تعریف نسل‌سوخته. نسل جزغاله شده. نسل خاکسترنشین. نسلی که دست خودش نبود که چند سالی، چند دهه‌ای، دیرتر یا زودتر از زمان الهی‌اش به دنیا بیاید و قله‌ها را فتح کند. نسلی که باید مومیایی می‌شد و فقط اندکی دیرتر از پیشانی‌نوشت خود به دنیا می‌آمد اما به‌دلیل این کالی و نارسیدگی است که ناگهان در چنبره زمان اسیر می‌شود. شما کدام‌تان بازی مجید بیشکار را دیده بودید؟ یک هافبک کناری خوش‌تکنیک و اسیرکننده که شیرین بازی می‌کرد. مدلی از آن هافبک‌های پشتیبانِ فورواردها که هیچ‌چیز جلودارشان نبود و توپ گرد، عمله نکره‌شان می‌شد. آنها بسیار سربالا فوتبال بازی می‌کردند گیرم در زندگی عادی‌شان بسیار سرپایین بودند. بسیار سربه‌زیر. خجالتی. محجوب. شرم‌رو. و همین شرم‌رویی‌ها و کالی‌ها بود که آنها را اسیر دامچاله‌ها کرد. آنها که بفهمی‌نفهمی، اندکی هم ناسازگار و آشتی‌ناپذیر و غُد بودند. لنگه‌شان را اگر در فوتبال پرتلفات ایران بشمارم، چرک و خون بالا می‌آوری. انگار یک لشکرند. یک لشکر بی‌فرمانده و بی‌چریک و بی‌مراد و بی‌کتاب. بسیاری‌شان پیزوری و فرتوت و از کار افتاده به‌نظر می‌رسند. انگار آنها هرگز شاهزاده‌های فاتح دروازه‌ها نبوده‌اند و عمرا هلهله‌ای در دل مردم نیافریده‌اند. نسل‌های جدید، آنها را پوست‌کنده در زباله‌دان‌ها انداخت تا با ابَرقهرمانان مفنگی و مخنث عصر خود سرگرم شوند. می‌توانم ده‌ها، صدها، هزارانش را بشمارم که روزگاری به ستاره‌گی رسیده‌اند و امروز منقل‌نشین رویاهای خاکستری خود شده‌اند. طفلی‌ها و طفیلی‌هایی که یا در غربت مکانی و زمانی می‌پوسند و یا حتی در میان خانواده کوچک خود نیز مقبولیتی ندارند، چه رسد به اجتماع بی‌ترحمی که آنها را به پستوها رانده تا با قهرمانان جیغ‌جیغوی نسل خود حال پخش کنند.
   در این سال‌ها هر وقت که بچه‌خبرنگارها در مسابقات آسیایی یا جام‌جهانی با هندی‌ها دمخور شدند آنها فقط احوال یک نام را از ایشان جویا می‌شدند: «بیشکار» کجاست؟ خبرنگارانی که این نام را نشنیده بودند از همانجا برایم اس‌ام‌اس می‌زدند که بیشکار را می‌شناسی؟ می‌گفتم «ما یکدانه مجید بیشکار داشتیم که در دهه 50 سر برافراشت و سپس همچون شهابی از آسمان خاطره‌های ما گریخت. نکند او باشد؟» هندی‌ها از پرس و جو خسته نمی‌شدند و می‌گفتند او محبوب‌ترین بازیکن تاریخ هند است و ما نمی‌دانستیم که قهرمان محبوب کلکته‌نشین‌ها، در همان لحظه، از فرط اندوه‌گردی و بینوایی، در یک اتاق سرایداری محقر یک مدرسه واقع در خرمشهر عزیزدردانه‌اش با رفیق قدیمی‌ا‌ش عبدالرزاق، غمبرک زده‌اند و از بی‌اعتباری دنیا می‌نالند. ما نمی‌دانستیم که وقتی پایش می‌رسد به فرودگاه کلکته، تیفوسی‌های تیم «ایست‌بنگال» چنان عاشقانه به استقبالش می‌آیند که پلیس باید او را اسکورت ‌کند. ما فقط صحنه‌هایی از تکنیک‌های ناب دهه‌پنجاهی او در تیم‌هایی چون رستاخیز خرمشهر و تیم ملی جوانان و شهباز تهران را دیده بودیم که فریبندگی و فریباییِ جغرافیای فوتبال خرمشهر را در خود داشت. آن روزها که شاهین با نام شهباز به میدان آمده بود و کرورکرور پول خرج می‌کرد و ستاره‌هایی چون حجازی ، مظلومی و عادلخانی را از تاج غُر می‌زد، مجید بیشکار را هم از رستاخیز به تور انداخته بود.
   چنین است تعریف نسل سوخته. نسل جزغاله‌شده. نسل خاکسترنشین که چند سالی را زودتر از زمان موعود به دنیا می‌پرد. بیشکار نیز چنین موجود بالفطره‌ای بود. این را وقتی فهمیدیم که فوتبالش در اوج گردن‌کشی سوخت و او بی‌آنکه به پیشنهادهای لذیذ آبی‌ها و سرخ‌ها اعتنا کند از جنگ و جنگ‌زدگی گریخت و بعدها شنیدیم که او همزمان با آن روزها که حجازی به‌ناچار به بنگال رفت، در هندوستان آفتابی شد و چنان قیامتی به پا کرد که هندی‌ها برای همیشه نامش را در قلب‌شان حک کردند. حالا او بی‌آنکه جوانی و چلچلی را در اوج تجربه کند ناگهان به پیری پرتاب شده است. پیری همان درد بی‌درمانی است که پهلوانان را هم زمین می‌زند، چه رسد به گوزن‌های نسل‌سوخته. نسل جزغاله. نسل خاکسترنشین. چنین شد که پسرک موفرفری‌‌ای که روزگاری با آن ساق‌های کشیده و پوست برنزه و دماغ قلمی در امجدیه و چمن خرمشهر غوغا به‌پا می‌کرد و اگر جنگ نمی‌شد شاید فوتبالش در ایران به استغنا می‌رسید ناگهان در چنبره روزگار افعی‌صفت اسیر می‌شود و حالا بزرگ‌ترین افتخارش این است که روکند به دوربین نود و بگوید «من 10سالی ا‌ست که پاک پاکم.» هیچ‌کس نیست که به او بگوید تو از اولش هم پاکِ پاک بودی. و سر این دلپاکی‌ات است که ناگهان هندی‌ها بعد از 40سال یادت می‌کنند و در ترمینال‌های کلکته برایت سر و دست می‌شکنند. آنها نمی‌دانند که ابتدا باید به جوکی‌هایشان بگویند که بیشکار را 40سال جوان کنند. برگردانند به عهد شباب. عهد شبابی که بیشکار از روی آن پریده و ناگهان در پیرانه‌سری توقف کرده است. چنین است حکایت نسل‌سوخته. نسل جزغاله. نسل خاکسترنشین فوتبال ما.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید