برزخ
مسعود پویا/ روزنامهنگار
در روزهایی که ستاره موسیقی پاپ و سینمای دهه 50، به همراه همسر نامدارش از کشور خارج شد و در کانون توجه افکار عمومی قرار گرفت، مثلث شباهت ظاهری به خانم ستاره، فیلم «شور عشق» و نشریات جنجالی، مهناز افشار را به شهرت رساند. او برخلاف بازیگر مقابلش که خیلی زود کوشید خودش را از انگ بازی در فیلم برنده زرشک زرین خلاص کند، در سینمای تجاری ماند و کوشید محبوب سینماروهای عادی بماند و به بیتوجهی و تحقیر نخبگان اعتنایی نشان ندهد. تا میانههای دهه 80 تکلیف مهناز افشار با خودش روشن بود. در قامت بازیگر زن سینمای تجاری مقابل دوربین میرفت و در مصاحبهها نشان میداد اساسا به همین حفظ جایگاه رضایت دارد. داستان مهناز افشار از فیلم «سالاد فصل» جیرانی شکل دیگری به خود گرفت. با سالاد فصل منتقدان برای اولین بار استعدادی را در افشار به رسمیت شناختند که قبل از آن مثلا در حضور قابل قبولش در «آتش بس» میلانی یا «آکواریوم» قادری به چشمشان نیامده بود. درسالهای بعد و در سایه همکاری با کارگردانهایی چون کیمیایی و مهرجویی، افشار کوشید سطح حضورش در سینمای ایران را ارتقا ببخشد. در مواردی به نظر میرسید بازی در محصولات روشنفکرانه، حکم ضدیت با خاستگاهش را دارد اما وسوسه حفظ توأمان محبوبیت میان عامه و مقبولیت بین نخبگان، به کارنامهای سینوسی منجر شد که با مزین شدن به قصههای فرامتنی، بیشتر به بلاتکلیفی افشار دامن زد. نقشآفرینی بهعنوان فعال اجتماعی، بازی در فیلمهای روشنفکرانه در کنار ازدواجی پرسروصدا و پرحاشیه و کوشش برای حفظ جایگاه در سینمای بدنه، مجموعهای از تناقض را رقم زدند؛ از دل این تناقض شاید بتوان به تحلیلی از شرایط موجود و حاکم بر سلبریتیها رسید ولی نتیجه این تحلیل به سود هرکس که باشد، به نفع مهناز افشار نخواهد بود. حالا این بلاتکلیفی برخاسته از «حاشیه» به «متن» هم راه یافته و به موقعیتی برزخی برای مهناز افشار انجامیده است. بازیگری که بعد از حدود 2 دهه فعالیت، هنوز تکلیفش با خود، چه در سینما و چه در عرصه اجتماع، روشن نیست .