حکایت صورتیها و آبیها
ساناز بیان
وصال بناری: ساناز بیان، نویسنده و کارگردانی است که امسال موفق شده با دو اثر «شِلتِر» و «آبی مایل بهصورتی» در جایگاه نویسنده و کارگردان، به عرصه رقابتهای سیوششمین جشنواره فجر امسال پا بگذارد. او درباره جشنواره میگوید: باتوجه به تمام نقدهایی که گهگاه از سوی جامعه هنری درباره جشنواره فجر ارائه میشود و البته تمام نگاههای متفاوتی که از زوایای مختلف به این اتفاق میشود، از نگاه من جشنواره؛ رویدادی است که سازندهاش اهالی تئاتر هستند و شخصا بهعنوان رویداد یا حتی فراتر از آن، بهعنوان یک نوع آیین سالانه به آن مینگرم. البته فارغ از بحثهای داوری و قضاوتهایی که در ارتباط با چگونگی برگزاری جشنواره و بایدها و نبایدهای آن مطرح میشود؛ چون تنها همین جمع شدن خانواده تئاتر در کنار هم و دیدار تازه کردنها، فضایی شیرین است که دوستش دارم.
امسال جشنواره با شعار جشن گفتوگوی تئاتر ایران برگزار میشود. این شعار را چقدر میپسندید؟
نمیتوانم با خیلی از شعارها موافق باشم. بیشتر معتقدم باید دید در عمل چه میکنیم و نمیتوان دل به شعارها خوش کرد؛ برای مثال همین اتفاقی که برای اثر آقای حسین کیانی یعنی تئاتر «روز عقیم» افتاد و از جشنواره بیرون گذاشته شد و سپس با شروطی به جشنواره بازگشت، نشان میدهد اتفاقات زیادی خارج از اراده دبیرخانه جشنواره رخ میدهد که ناشی از نگاههای گفتارمدار است.
«آبی مایل بهصورتی» بهدلیل موضوع خود، هم نمایشی حساسیتبرانگیز است و هم به یکی از معضلات مهم جامعه امروز میپردازد. چرا حکایت دردآشنای دوجنسیها و ترنسها را برای کار انتخاب کردید؟
در جوامعی که نگاه جنسیتگرا بر آنها حاکم است، مرزهای میان اقشار مختلف هم بسیار پررنگ هستند؛ مرز سیاه و سفید، خوب و بد، مرد و زن و.... در جامعه ما چون این نقشها بسیار کلیشهای هستند، رنگها هم کلیشهای شدهاند. طیف رنگ صورتی «زنان» و طیف رنگ آبی «مردان» را دربرمیگیرد. حالا چه اتفاقی میافتد اگر آنهایی که آبی هستند بهصورتی یا آنهایی که صورتی هستند به آبی تمایل پیدا کنند؟ بدون شک در جوامع جنسیتزدهای که از افراد انتظار دارند تا وظایف جنسیتی خود را به بهترین شکل بهعهده بگیرند، تراجنسگراها آسیبهای عجیبی میبینند و تجربیات وحشتناکی را تجربه میکنند که در تصور ما هرگز نمیگنجد. به این دلیل بود که فرصت برای روی صحنه آمدن جنسیتهای تحت فشاری را که توسط جامعه طرد میشوند مغتنم دیدم و سراغ تئاتر مستند رفتم تا یکی از بحثهای امروز جامعه را در جلوی دیدگان مردم به قضاوت بگذارم.
اگر اجازه بدهید چند اسم برای شما برمیشمارم و شما از میان آنها درباره هریک که مایل هستید، اظهارنظر کنید. مهدی هاشمی و گلاب آدینه، محمد رحمانیان، محمد چرمشیر، پری صابری، هما روستا و حمید سمندریان، محمود استاد محمد و بهرام بیضایی؟
برای من گزینش سختی است، آن هم از بین اسامی بزرگانی که هریک به نوعی مؤلف و اسطوره هستند و ایکاش اسامی بزرگان دیگری مانند اتابک نادری و حمید آذرنگ نیز در این فهرست آورده میشد. به هر صورت، دوست دارم از خانم گلاب آدینه چند جمله بگویم؛ چراکه علاوه بر نقش پررنگی که در راستای رشد ادبیات نمایشی و البته هنر تئاتر این مرز و بوم ایفا کردهاند، مفتخرم که آشنایی نزدیکی نیز با ایشان دارم. گلاب آدینه از نسلی است که به آن لقب نسل طلایی تئاتر ایران را میدهم. نسلی که تکتک آنها مانند گنجینهای کمیاب و پربها در سینما و تئاتر ایران درخشیدهاند. نامهایی که همنشینی با آنها برای اهالی هنر و تئاتر و سینما بسی سعادت است. گلاب آدینه با تمام حساسیتهای هنرمندانهای که از او سراغ داریم و با تمام روحیات خالص و ناب و البته ظرافت روحی، بر صحنه نمایش «شیرهای خان بابا سلطنه» بهعنوان یک اتفاق خاص و نایاب حضور پیدا کرد. ای کاش نسل چهارم و پنجم تئاتر، این اجرای فاخر از این بانوی گرانقدر را دیده باشند تا به تعاریف تازهای از بازیگری و هنر تئاتر برسند و تعاریفشان از هنر نمایش صیقل بخورد. بهنظر من او یک گنج تکرار ناشدنی برای هنر تئاتر ایران است که امیدوارم ماندگار باشند.