سقوط فرشته
از بلاژوویچ نقل میکنند که جایی گفته بود:«اگر استعداد علی کریمی با عطش و پشتکار علی دایی جمع میشد،بهترین بازیکن جهان در ایران به دنیا میآمد.» جمله قشنگی است و شاید با کمی اغماض بشود صحت آن را هم تأیید کرد. این گزاره اما میتواند معادلهای به روزتری هم داشته باشد؛ مثلا اینکه: «اگر تواناییهای مهدی طارمی با نجابت و معرفت محمد انصاری جمع میشد، پرسپولیس الان مثل آب خوردن قهرمان آسیا شده بود.» آیا میشود به این جمله «نه» گفت؟ طارمی در شمایل یک قدیس در فوتبال ایران ظهور کرد. روزهای اول شهرتش را به یاد بیاورید؛ یک چهره ساده که با لهجه شیرین جنوبی دلنشینتر هم میشد. وقتی به انتخاب هواداران بهترین بازیکن پرسپولیس در لیگ چهاردهم شناخته شد و از اسپانسر یک دستگاه خودرو جایزه گرفت، سوییچ ماشین را کف دست مجتبی محرمی انداخت تا از هواداران دلبری کند. همان روزها تتمه طلب 200میلیونیاش از پرسپولیس را ریال به ریال صرف امور خیرخواهانه کرد؛ از 50میلیونی که به خانواده اکبریان محبوس بخشید تا پولی که به کریم باوی داد و مبلغی که بهعنوان «جایزه حجازی» برای بهترین دروازهبان سال کنار گذاشت. مهدی صدآفرینهایش را گرفت اما کنکاشهای بعدی نشان داد تقریبا هیچکدام از آن بذل و بخششها به نتیجه نرسیده و پولی وصول نشده است. شاید از همان زمان میشد فهمید یک جای کار قدیس سبزه و ترکهای فوتبال ایران میلنگد اما در مورد او «زمان» قاضی بهتری بود.
طارمی در زمین میدرخشید و بیرون از آن خون به دل مردم میکرد. 2 آقای گلی آورد و بهترین پیروزی 20سال اخیر قرمزها در داربی را هم ساخت اما هر روز مصاحبه کرد و گفت: «ولم کنید، میخواهم به اروپا بروم.» هر کجا از دستش برآمد بدقلقی کرد، مهمترین پنالتی سال را با چیپ ناشیانه و خودخواهانهاش به یغما برد و برای آنکه زهر را در کام مردم کامل کرده باشد، رو به آنها «هیس» نشان داد. بعد هم سر و کله از ما بهتران و آرتیستهای سینما پیدا شد. همین لابهلا بود که او دست رامین رضاییان را گرفت و شبانه سر از ترکیه درآورد. امضای آن قرارداد با ریزه، محرومیت کمرشکن پرسپولیس و لبخندهای بیزارکننده آقای ستاره؛ قصه مشهور «خیریت» از اینجا شروع شد اما اوجش جایی بود که او دست تیم زخمی را لای پوست گردو گذاشت و رفت قطر.
روزهای اولی که طارمی در پرسپولیس خیرات و مبرات میکرد،آنقدر شهامت نداشت که بگوید:«من اصلا مجتبی محرمی را نمیشناختم، وکیلم یادم داد ماشین را به او هدیه کنم» اما وقتی با ندانمکاریهایش به دردسر افتاد، همهچیز را به آقای وکیل واگذار کرد؛ همانی که میگویند نخستین بار برایش بلیت اتوبوس خرید تا از بوشهر به اردبیل برود، پیش علی دایی تست بدهد و مسیر زندگیاش عوض شود. شاید بهخاطر همینهاست که در 6ماه گذشته مردم از شنیدن اخبار مربوط به ناکامی او در الغرافه و سرکوب شدنش توسط منتقدان قطری اصلا ناراحت نمیشدند و در مقابل شایعات مربوط به بازگشتش جبهه میگرفتند. برگردیم به جمله اول متن؛ یک جو از نجابت محمد انصاری در وجود طارمی، تا کجاها که نمیتوانست او را بالا بکشد. حرف از حاجی قرمزهاست که پیشنهاد درشت چینیها را رد کرد تا قاب عصا دست گرفتنش در فینال آسیا به نمادی از پرسپولیس بییاور تبدیل شود. حالا چطور دلتان میآید پیراهن امثال انصاری را به همین زودی بر تن طارمی کنید؟ سختتان نیست؟