• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
چهار شنبه 21 آذر 1397
کد مطلب : 40652
+
-

مصاحبه با پروفسور قوام‌زاده پدر پیوند مغز استخوان ایران

پیوند؛ اسب زین‌کرده‌ای که آماده تاختن است

گفت‌وگو
پیوند؛ اسب زین‌کرده‌ای که آماده تاختن است


زهرا رفیعی/ روزنامه‌نگار
کودکی که تا اواسط دوره ابتدایی به‌گفته خودش از درس خواندن بدش می‌آمد، نخستین کسی شد که دانش پیوند سلول‌های مغز استخوان را به ایران آورد و کاری کرد که ایران جزو کشور‌ّهای برتر در این زمینه شود. پروفسور اردشیر قوام‌زاده این روزها حدود دو‌ماه است طعم بازنشستگی را پس از 60سال تحصیل، درمان، تحقیق و مدیریت پزشکی می‌چشد. او از کودکی‌اش تنها چند خاطره محو دارد که مربوط به تصمیم جسورانه پدرش برای ترک کار اداری و علاقه به کشاورزی در تفرش و درسی که دوست نداشت بخواند، می‌شود. تا سوم ابتدایی را به اصرار خواهر خواند ولی وقتی پدرش تصمیم گرفت نگذارد که با معدل10.5 به مقطع بالاتر برود درس خوان شد؛ به‌طوری که سال‌های بعد را شاگرد برتر مدرسه بود. در دورانی که جواهر لعل نهرو به تهران آمد، پدرش برای ممانعت از کار سیاسی او را برای تحصیل راهی اروپا کرد. کار اداری او را هم به مانند پدر وسوسه نکرد و خود را با اتوبوس‌های گیتی‌‌نورد پس از تقریبا 3شبانه‌روز برای تحصیل در رشته پزشکی به خیابان‌های پربرف ارلانگن در ۲۵کیلومتری نورنبرگ آلمان رساند. دوستی با خانواده‌های آلمانی، مهارت او در زبان را آنقدر بهبود بخشید که تا سال‌ها بعد یکی از دلایل اصلی پیشرفتش در تحصیل و کار شد. آلمان را برای تحصیل در دانشگاهی که قبولی در آن سخت‌تر بود ترک کرد و راهی اتریش شد؛ تمام سال‌های تحصیل را با بورسیه شاگرد اولی‌اش گذراند. زمانی که به او پیشنهاد شد برای گذراندن دوره تخصص باید ملیتش را تغییر دهد، آن را توهین قلمداد کرد و قبول نکرد و ترجیح داد راهی سوئیس شود. آن زمان رشته‌های روی بورس اطفال و داخلی بود، چون پزشک می‌توانست مطب بزند. او هم خواست همین مسیر را برود ولی باید در لیست انتظار ۵ سال منتظر می‌ماند. تورق نشریه پزشکی «سوییس ژورنال» او را با آگهی جذب پزشک برای رشته آنکولوژی مواجه کرد. آنقدر این رشته تازه و غریب بود که برای فهمیدن معنای رشته تحصیلی به کتاب لغت مراجعه کرد و فهمید آنکولوژی به‌معنای جراحی تومور است. تنها دلیلی که قبول کرد در این رشته درس بخواند این بود که پس از پایان دوره می‌تواند بدون انتظار تخصص داخلی را هم بگیرد. اگرچه بعدها رشته داخلی را هم خواند ولی تخصصش در آنکولوژی مسیر زندگی او و دانش جدید پیوند مغز استخوان در ایران را برای همیشه تغییر داد. در ادامه مصاحبه با پروفسور قوام‌زاده پدر پیوند مغز استخوان ایران را می‌خوانید که تلاش سرسختانه‌اش را مدیون تیم حرفه‌ای‌اش می‌داند. او تا‌کنون ریاست بخش هماتولوژی انکولوژی و پیوند مغز استخوان، ریاست بیمارستان شریعتی، ریاست دانشکده پزشکی، ریاست مرکز تحقیقات هماتولوژی انکولوژی و پیوند مغز استخوان، ریاست انجمن هماتولوژی انکولوژی و پیوند استخوان ایران، ریاست انجمن طب داخلی ایران و... را برعهده داشته و استاد ممتاز دانشگاه علوم پزشکی تهران است. البته جوایزی مانند جایزه مجمع اروپایی پیوند خون و مغز استخوان و جایزه محقق برتر سرطان و بیماری‌های خون از مرکز تحقیق بین‌المللی خون و پیوند مغز استخوان را هم در کارنامه کاری خود دارد.


از آنکولوژی و هماتولوژی درمان سرطان چطور به پیوند مغز استخوان رسیدید؟
سال 1977با نامه امیر‌السفرای ایران در سوئیس که به تحصیلکرده‌های خارج از کشور داده می‌شد، به من در بیمارستان‌های امام خمینی، امیراعلم و امام حسین پیشنهاد کار شد. اما از طریق یک دوست متوجه شدم که تیم حاضر در بیمارستان شریعتی جوان‌تر هستند و راحت‌تر می‌توان با آنها کار کرد. مدارکم را وزارت علوم تأیید کرد و در همان زمان رئیس بخش هماتولوژی بیمارستان شریعتی پرونده من را دید و او هم پیشنهاد کار داد؛ من هم پذیرفتم. او 2 ‌ماه بعد هم از آلمان بورس گرفت و من تنها متخصص هماتولوژی در بیمارستان شدم، البته بیشتر در بخش آنکولوژی کار کرده بودم. در آن زمان هیچ شناختی در مورد آنکولوژی و سرطان وجود نداشت در نتیجه بخش خون را در بخش ریه که بیماران مسلول را بستری می‌کردند، قرار داده بودند. بخش خون یک میکروسکوپ هم نداشت و برای پاتولوژی باید به زیرزمین می‌رفتیم. ۱۴‌ماه بعد انقلاب شد. از آنجایی که در مخالفت نظام تظاهرات کرده بودم، دولت پاسپورتم را گرفته بود. بعد از انقلاب ساختمان را نصف و بخش ریه و خون را از هم جدا کردیم. در یک اتاق میکروسکوپ قرار دادیم که بتوانیم شیشه لام بیماران مبتلا به سرطان خون را ببینیم. در آن زمان مدیرکل گروه داخلی بودم ولی شناخت راجع به درمان سرطان طوری کم و نامناسب بود که به رئیس بیمارستان گفته بودند، قوام‌زاده اتاق بیمار را به آزمایشگاه تبدیل کرده است. نمی‌دانستند که داشتن آزمایشگاه چقدر اهمیت دارد. با همه این احوال رئیس بیمارستان که از رزیدنت‌هایم بود از من حمایت کرد. بعد از مدتی متوجه شدم که پیشرفت این رشته در گرو تکامل«پیوند سلول» است. سال 1985سه‌ ماه در آلمان دوره دیدم ولی در ایران به‌دلیل شرایط جنگی کسی به‌دنبال درمان بیماران سرطانی با پیوند و تالاسمی نبود. یک سال بعد از جنگ در سال 1989به وین برگشتم و از وزارت بهداشت خواستم یک پرستار و دو متصدی آزمایشگاه را که مسلط به انگلیسی هستند به وین بفرستد تا کنار من به‌عنوان دستیار، پیوند سلول مغز استخوان را آموزش ببینند. در این میان دکتر ملک‌زاده که آن زمان معاون آموزشی بود خیلی با من همکاری کرد. از آنجایی که من در وین درس خوانده بودم می‌توانستم در اتاق عمل بیمارستان‌های آنجا هر کاری که می‌خواهم انجام دهم. مثل یک رزیدنت و فلوشیپ دوره پیوند گذراندم. 3‌ماه بعد رئیس بخش به من گفت تو مثل من شدی. باید مثل یک نیروی آنکال در دسترس باشی. از تمام دنیا به تو زنگ خواهند زد و باید مشاوره بدهی.


وقتی به ایران برگشتید چطور بخش پیوند مغز استخوان را راه‌اندازی کردید؟
شروع کار در ایران سخت بود. هر کسی یک سنگ جلوی پای ما می‌انداخت. دانشگاه اینجا بودجه نداشت و می‌گفت باید در قالب طرح ملی بخش پیوند مغز استخوان را راه بیندازید. در آن زمان برای پیوند، بیماران مجبور بودند به خارج از کشور بروند و برای هر بیمار حدود 100هزار پوند هزینه می‌شد. دکتر شیبانی، رئیس هیأت امنای ارزی، رئیس مجلس و آقای رفسنجانی کمک کردند که ما بتوانیم بخش پیوند را راه‌اندازی کنیم. ساختمان پژوهشکده کنونی را با کمی مقاوم‌سازی به تیم ما دادند. این ساختمان چندان مقاوم نیست و تأمین جانی ندارد.

با همه این سختی‌ها بالاخره 28سال پیش ما توانستیم به آن ساختمان نقل مکان کنیم. در ۱۳، ۱۴ و ۱۵ اسفند 1369سه نفر را پیوند کردیم که اگر کسی از آنها فوت کرد هجمه‌ای علیه پیوند ایجاد نشود. نفر اول الان دو تا بچه دارد و شوهرش هم از سابقه بیماری‌اش خبر ندارد، دومین نفر راننده تاکسی در سنندج بود، یک‌بار درمان شده و نتیجه نگرفته بود. پیوند روی او هم جواب داد ولی نفر سوم که یک دختر بچه بود مدت‌ها بعد به‌دلیل عفونت فوت کرد. سال بعد تعداد پیوند‌ها به ۱۲ عدد و سال بعدش به ۳۰ عدد رسید. روند رو به افزایش بود به‌طوری که سال گذشته 445نفر پیوند شدند. الان تعداد بخش‌های پیوند به ۴ عدد افزایش یافته است. کیس‌هایی که درمان شده‌اند اصلا مهم نیست، مهم این است که بدانید برای مملکت چه کارهایی صورت گرفته است. این کارها همه به‌صورت تیمی انجام شده است و من فقط آنها را برای انجام پروژه‌ها تهییج کرده‌ام. فلو‌ها، پرستارها، پرسنل آزمایشگاه‌ و پرسنل اداری با هم هماهنگ بودیم که این کار انجام شد.


از چه کسانی می‌توان برای پیوند مغز استخوان کمک گرفت؟
برای پیوند سلول‌های بنیادی و مغز استخوان می‌توان از خود فرد، خویشاوند و غیرخویشاوند – درصورت همخوانی سطح سلولی- استفاده و بیمار را درمان کرد. آنقدر دارو و درمان در این حوزه پیشرفت کرده است که می‌توان با همگنی 50درصدی هم پیوند را انجام داد. هم‌اکنون حدود 98درصد افراد خواهر و برادری دارند که می‌توانند از آنها برای پیوند نوع خویشاوند استفاده کنند؛ البته شاید بعد از اینکه خانواده‌ها بیشتر تک فرزندند نتوان از این روش استفاده کرد. ما در ایران بانک بند ناف عمومی را راه انداختیم و از آن حدود 60پیوند انجام شده است. همین‌جا به شما بگویم تشکیل بانک بندناف خصوصی از نظر علمی صددرصد محکوم است. فقط در ایتالیا و آمریکا برای بیزینس راه انداخته شده است. بخش علمی آن را به‌دلیل مشکلات ژنتیک مردود اعلام کرده است. از بانک عمومی بند ناف می‌توان برای همه استفاده کرد و نگهداری از آن برای افراد هیچ هزینه‌ای ندارد. بانک بند ناف خیلی کم استفاده می‌شود چون به لحاظ علمی نتایج کسی که شباهت 50درصدی دارد با کسی که 90درصد شباهت دارد یکسان درآمده است. امیدواریم کسانی که بعد از من اینجا می‌آیند قدر این یافته علمی را بدانند. بانک غیرخویشاوند هم وجود دارد و اگر کسی بخواهد کار خیری انجام دهد می‌تواند نمونه سلول‌های خود را در این بانک قرار دهد تا درصورت نیاز برای فرد بیمار مورد استفاده قرار گیرد. بانک ۴۰ هزارتایی اهدا‌کنندگان سلول‌های بنیادی ما به بانک 26میلیون نفری دنیا متصل است. البته هزینه نگهداری و حمل سلول‌های بنیادی از هر کشوری بسیار زیاد بوده و بهتر است که ساکنان یک کشور در امر اهدا به یکدیگر کمک کنند. به‌نظرم تنها راهی که باعث می‌شود اینجا چرخش خوب بچرخد، این است که رئیس بخش پیوند و رئیس پژوهشکده‌ هماتولوژی، آنکولوژی و پیوند سلول‌های بنیادی یک نفر باشد. مرکزی تحقیقات آنکولوژی و هماتولوژی، مرکز تحقیقات بیماری‌های خونی بدخیم و مرکز تحقیقات سلول‌درمانی و سلول‌های بازساختی پژوهشکده را تشکیل می‌دهد.


گوشه اتاق فهرستی از اسامی روی تابلو نوشته شده است. این چیست؟
سالی که من به ایران برگشتم فقط یک نفر آنکولوژیست از آمریکا در بیمارستان ساسان کار می‌کرد. او هم یکسال ایران ماند و به هیچ‌کس آموزش نداد. در این تابلو فهرست همه دانشجویان من نوشته شده است. هیچ‌کس شناختی در مورد این رشته نداشت. سرطان درمانی را ما باید توضیح می‌دادیم که چه هست. از آنجایی که داوطلب هماتولوژی و آنکولوژی کم بود هر دو را در یک رشته ادغام کردم. دکتر عزیزی و معتمدی در شورای‌عالی آموزش کمک کردند که این رشته به نام فوق تخصص تأیید شود. الان حدود ۳۸۰ نفر فوق تخصص خون و سرطان در کشور وجود دارد. بیشتر از 300نفر آنها در مرکز تحقیقاتی ما آموزش دیده‌اند و در شهرهای کوچک درمان می‌کنند. ایران چند سال پیش یکی از سه مرکز بزرگ دنیا از نظر تعداد پیوند شد. اما گسترش پیوند و رسیدن به رتبه‌های برتر پیشین نیاز به فضای فیزیکی و پزشک متخصص علاقه‌مند دارد. اینجا کسی را نمی‌خواهد که فقط بیمار ویزیت کند و به‌دنبال کارانه باشد. من برای رسیدن این مرکز به این جایگاه از هیچ تلاشی مضایغه نکرده‌ام. سعی کردم هرچه در توان دارم برای اینجا بگذارم. بیرون کار می‌کردم که چرخ اینجا بچرخد. اینجا مرکز اصلی کارم بود. با پول کار کردن در مطب، هزینه شرکت در کنفرانس‌ها را پرداخت می‌کردم. از اینکه برای اینجا تلاش کرده‌ام خوشحالم. هر کاری هم کردم برای رضایتم از خودم بود؛ منت بر سر هیچ‌کسی وجود ندارد. اینجا باید به سمت پیشرفت فیزیکی و پرسنلی برود. پیوند کار سختی است. تازه بعد از پیوند است که زندگی سخت برای بیمار و پزشک شروع می‌شود. عمل پیوند مغز استخوان بیمه هم نیست و هزینه‌ای که دولت پرداخت می‌کند هزینه گلوبال آن است و ویزیت‌ها را شامل نمی‌شود.


به جز تهران جای دیگری هم پیوند مغز استخوان انجام می‌شود؟
دو سال بعد از تهران، کمک کردم مرکز پیوند شیراز راه بیفتد و الان ۱۸ مرکز در کشور کار پیوند را انجام می‌دهند. مرکز پیوند یزد هم به‌زودی راه خواهد افتاد. با وجود سابقه کم پیوند در دنیا ما توانسته‌ایم خیلی سریع در این زمینه پیشرفت کنیم ولی این نباید مانع ادامه راه باشد. به‌نظر می‌رسد اگر دولت در زمینه بیمه پیوند سلول به بیماران کمک کند، بخش عمده‌ای از مشکلات حل می‌شود. اگر مشکل پرسنل و آموزش پرستار حل شود، می‌توانیم بخش پیوند سرپایی را راه‌اندازی کنیم، در این صورت خرج پیوند کمتر می‌شود.


سخت‌ترین بخش از کارهایی که این سال‌ها انجام داده‌اید چه بوده است؟
تمام مراحل را باید مثل گیوه بالا کشیده، دنبالش می‌رفتیم. هیچ کدام خودبه‌خود انجام نشده است. حتی دانشگاهمان هم در بخشی‌هایی در مورد توسعه پیوند سکوت کرد.مسئولین بیرون از دانشگاه بسیار همکاری کردند؛ چون می‌دیدند که این دانش برای کشور ضروری است. آن اواخر یک بیمار برای پیوند غیرخویشاوند در مرکز ام‌دی اندرسون آمریکا یک میلیون دلار ارز می‌خواست بگیرد که ما گفتم با این پول می‌شود ده‌ها پیوند در کشور انجام داد. سلول را می‌توان به کشور وارد کرد.


ما به لحاظ تکنولوژی پیوند چقدر پیشرفت کرده‌ایم؟
دانش ما به‌گونه‌ای است که می‌توانیم 70نوع بیماری را با روش پیوند درمان کنیم. تا زمانی که من مسئول این مرکز بودم یعنی 30مهر امسال، 6هزار و 348نفر پیوند انجام شده است. با ۶ تخت بستری شروع کردیم و الان به حدود ۴۰ تخت رسیده‌ایم. 146بیمار سرپایی پیوند کرده‌ایم که متأسفانه به‌دلیل کمبود پرستار و پرسنل تعطیل شده است. 240بیمار هم با سلول درمانی، درمان شده‌اند. مراکز پیوند سلول‌های بنیادی در دنیا معمولا دو تا سه بیماری را درمان می‌کنند. ما مجبور بودیم که به بیمارهای نیازمند کمک کنیم. از نظر درمانی با دنیا برابری می‌کنیم و از نظر تحقیقات نیز در ابتدا چیزی وجود نداشت، علی بود و حوضش، حالا که پایه قوی ساخته شده باید تحقیقات به جلو حرکت کند. حالا باید ببینیم این اسب زین کرده را می‌توانند تاخت کنند. بانک اهداکنندگان سلولها‌ی بنیادی غیرخویشاوند و انواع آزمایشگاه مهیاست. سلول درمانی برای درمان انواع بیماری‌ها می‌تواند خدمات ارائه کند. ساختمان مرکز تحقیقات پزشکی بازساختی و سلول درمانی را من خودم خریدم، دادم ساختند. پولش را از بیرون تهیه کردم و به دانشگاه تهران فقط برای استفاده مرکز تحقیقات همانولوژی آنکولوژی که الان نامش به پژوهشکده تغییر کرده اهدا کردم. ساختمان کناری را هم خریدم و پس از تعمیر برای بانک اهدا‌کنندگان و آزمایشگاه HLA (آنتی‌ژن‌های مجموعه سازگاری بافتی اصلی) درنظر گرفتم. ساختمان نبش بیمارستان قلب را هم خریدم که با دو ساختمان همین کنار عوض کردم. دو تا ساختمان هم برای انجمن هماتولوژی، آنکولوژی و پیوند مغز استخوان هم خریده‌ام که در حال ساخت است. این پول بودجه دولت نیست. پولی بوده که در اختیارم بوده و استفاده آن «فقط» برای مرکز تحقیقات آنکولوژی و هماتولوژی است.


چند فرزند دارید؟ آنها هم در رشته پزشکی تحصیل و کار می‌کنند؟
سه بچه دارم که یکی از آنها دندانپزشک است، یکی از پسرهایم مکانیک و MBA خوانده و یکی هم فکر کنم سال پنجم پزشکی باشد. همسرم در سوئیس اقتصاد خوانده است و الان نقاشی می‌کند و به‌دنبال موزیک و کارهای هنری است. خودم کشاورزی دوست دارم و در یک باغچه در دربندسر انواع درخت‌های میوه کاشته‌ام و دوست دارم آنها را به هم پیوند دهم و محصول ارگانیک بدون کود و سم شیمیایی تولید کنم. درخت را دوست دارم آن هم برای من مثل آدم است. از میان ورزش‌‌ها اسکی را دوست دارم چون موفقیت را در آن بلافاصله می‌بینم. الان که دیسک کمر دارم با احتیاط ورزش می‌کنم.


روزهای بازنشستگی جناب پروفسور

  از این به بعد، پس از بازنشستگی چکار خواهید کرد؟ مطب می‌روید؟

من مطب نخواهم رفت. کارهای دیگری باید انجام دهم. تا قبل از بازنشستگی نمی‌دانستم در زندانم. خانواده‌ام آسیب دیده‌اند. از نظر مالی کاملا صدمه دیدم ولی باز هم از کاری که کردم راضی هستم. الان آزاد شده‌ام و برای خودم احساس آزادی می‌کنم. یک عمر صبح ساعت ۷ سر کار آمده‌ام و بقیه را هم مجبور کردم کار را زود شروع کنند. هر جایی رفتید و دیدید همه از مدیرشان راضی هستند مطمئن باشید او هیچ کاری نمی‌کند. من بسیار خوشحالم کسانی وجود دارند که از من ناراضی‌اند؛ چون می‌دانم کسانی که زیر دست من آموزش دیده‌اند، خوب آموزش دیده‌اند و می‌توانند کار کنند به همین دلیل از من راضی هستند. می‌‌خواهم کارهای دیگری انجام دهم. از بخش خصوصی دنبالم زیاد آمده‌اند. ولی فعلا نمی‌دانم چه‌کار خواهم کرد. هنوز کارهای ناتمام در مرکز تحقیقات بیمارستان دارم، اخیرا توانستیم با دو همکار بسیار فعالم، سلول‌های ان‌کی‌سل را کشت کنیم و تزریق آن به بیمار نیاز به همکاری‌های اداری بین بخش و پژوهشگاه دارد. بانک سلول‌های مزنکایمال هم درست کردیم و اتاق کشت را برای آن راه‌اندازی کردیم. از سلول‌های ان‌کی‌سل برای جلوگیری از بازگشت لوسمی حاد و درمان سرطان پستان می‌توان استفاده کرد.


   همیشه دوست داشتید که پزشک شوید؟
من کاری را که پیشرفت در آن وابسته به دیگران باشد دوست ندارم. کشاورزی را دوست داشتم که به این دلیل رها کردم. بعدتر به حقوق علاقه‌مند شدم، کلا کار تحقیقاتی را که به نتیجه می‌رسد دوست دارم. از پزشکی خواندن پشیمان نیستم. 49سال است که تحقیق می‌کنم و این کار را هنوز دوست دارم؛ در واقع انجام دادن کارهای روتین گذشته برایم جذابیت ندارد.

علاقه‌مند کار جدیدی هستم که به پیشرفت درمان کمک می‌کند. مطمئنا تحقیقات پژوهشکده‌های سلول‌های بنیادی را پیگیری خواهم کرد. دخالت اداری نخواهم کرد ولی به هر حال امسال به جز بودجه دانشگاه، ۵ میلیارد تومان بودجه مجزا برای اینجا از ریاست‌جمهوری گرفتم؛ یک میلیارد را پرداخت کرده‌اند و ۴ میلیارد تومان دیگر مانده است.


   اشاره کردید که از نظر مالی با کار پزشکی در همه این سال‌ها صدمه دیده‌اید؛ دوست نداشتید پولدار باشید؟ الان بعضی از دانشجوها برای اینکه پولدار شوند سراغ رشته‌های خاص پزشکی می‌روند؟
نه. از نظر من هر کسی بخواهد فقط برای پولدار شدن سراغ پزشکی برود مطمئنا آدم احمقی است. برای پول درآوردن باید سراغ بیزینس رفت. پزشکی کار سختی است و از عمر کم می‌کند. به‌طور متوسط عمر پزشکان کمتر از آدمهای معمولی است.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید