سلام یعنی عشق
حمیدرضا زاهدی/ مترجم و روزنامهنگار
دنیا از یک سلام شروع میشود. از اینکه به پنجره هر روز نگاه کنی و آفتاب را که بار دیگر در قاب آن طلوع میکند ببینی که چیزی به نام عشق، دوستی را صدا میکند. اینکه با آسمان صبح که خورشید از گوشه آن سرک میکشد محشور شوی، خنکای صبح به تنت بخورد و بیدارت کند نعمتی است که اگر نداشته باشی کمبود واقعی را حس میکنی. خوشبختی یعنی دوست داشتن پیرمرد و پیرزنی که در کوچه از پهلویت میگذرند. عشق آغاز یک ماجراست. انسان همسایه را دوست میدارد. به خواستههای او احترام میگذارد و اجازه میدهد او هم زندگی کند. با سلام آغاز میشود و با عشق ختم میشود. آنها که سلام نمیگویند و خورشید با پنجره هردم دگرگونشوندهشان قهر است، زیر نفرینی الهی میمانند. مگر میشود بیسلام زندگی کرد؟ رابینسون کروزوئه هم که باشی باید هر روز به اقیانوس، به آفتاب، به جنگل و به کوه سلام کنی والا ناگزیر از تنهایی هستی و کسی که سلام نداشته باشد و پاسخ نگیرد حرف زدن را هم از یاد میبرد و محکوم به مردن در تنهایی است.
سلام سرآغاز صبحی است که در قلب ما طلوع میکند و بر این اساس است که جهان به گردش خود ادامه میدهد. آدمهایی که نمیتوانند نظم هستی را باور کنند و با آن هماهنگ شوند در خودشان آب میشوند. داستان استیک خوردن «مادورو» در سر راه بازگشت به ونزوئلا در یک رستوران گرانقیمت اروپایی درحالیکه مردم گرسنه از خرید یک قرص نان هم عاجزند، حکایت فراموش کردن سلام است. سلام که میکنی باید مردمت را هم دوست داشته باشی. آنکه سلام را از یاد میبرد مردم را هم ملک مطلق خود میداند و میپندارد میتواند دربارهشان تصمیم بگیرد.
این را بخور، این کار را بکن، آن طرف نرو، این طرف بیا .
و چشم باز میکنی و میبینی سالهاست طلوع خورشید را در خواببودهای و ندیدهای و همین تنهایت کرده است. عشق به این معناست که همسایهات را دوست بداری و خورشید را که هر روز در پنجره اتاقت قاب گرفته میشود. سلام را که بشناسی و آداب آن را رعایت کنی دیگر برای همسایه تعیین تکلیف نمیکنی، به او حق میدهی که برای زندگیاش تصمیم بگیرد. نباید گذاشت سلام فراموش شود. مردم باید هر روز به یکدیگر سلام بگویند تا جامعهای خوشبخت داشته باشیم.