من پرندهای سبزپوش هستم. مرا دل شکسته است و توان آن ندارم که قدم در این سفر پرخطر بگذارم. مردم روزگار سنگدل و خودبین هستند چراکه پرندهای همچو من را در قفسهای آهنین به بند میکشند و من در این کنج قفس در این آرزو هستم که همدم خضر نبی باشم و امیدوارم او روزی چشمه آب حیات را به من نشان بدهد تا جاودان شوم. پس رنج سفر برای سیمرغ بیفایده است چرا این همه رنج ببرم. هدهد به طوطی گفت تو به جای جانان، دوستدار جان هستی به همین دلیل دنبال آب حیاتی تا جاودان شوی و این از خودخواهی توست و از درد زندگانی بدون همنشینی در جوار جانان بیخبری و از لذت جان دادن در راه جانان که کلید زندگی و بیداری دل است، آگاهی نداری و از طمع و خودخواهی به نعمت عمر جاودان بسنده کردهای.
منطق الطیر/ عطار نیشابوری