
پاس گل به هوادار

شهرام فرهنگی | روزنامهنگار
سالهای سال برای طرفداران تیمهای فوتبال سؤال بود که این عنوان «باشگاه فرهنگی ورزشی» که پیش از نام تیم محبوبشان آورده میشود، «دقیقا» چه مفهومی دارد؟ ورزشیاش که خب، روشن بود اما فرهنگی؟ باشگاههای فوتبال چه فعالیتهایی در حوزه فرهنگ داشتند؟ حتی گاهی این سؤال در گفتوگوهای تلویزیونی از مدیران باشگاهها پرسیده میشد اما از لابهلای کلیگوییهای مدیران فوتبال هیچ پاسخ دندانگیری به گوش مخاطب نمیرسید. حرفزدن از نکتههای گلدرشتی مثل وابسته بودن زندگی خیلیها به برد و باخت تیم محبوبشان، تولید تفریح و سرگرمی برای جامعه، الگوسازی برای بچهها و... در بهترین حالت فقط تعریفی از جایگاه فوتبال در ذهن بسیاری از افراد جامعه بود اما به این سؤال پاسخ نمیداد که تیمهای فوتبال چه کنشی در مسائل فرهنگی جامعه دارند که آنها را باشگاههای «فرهنگی» ورزشی میخوانند؟ این درست که تمام مردم یک شهر (شهرهای کوچک عاشقانه و یکپارچه) در روز بازی تیم محبوبشان بیقرار میشوند. مثلا باید روز بازی ملوان در انزلی باشید تا به چشم خودتان ببینید بندر چگونه با معجزه فوتبال تغییر چهره میدهد و به شکل معبد فوتبال درمیآید. یا آبادان، روزی که صنعت نفت بازی دارد. واویلا! عشق پرحرارت به آبی و قرمز و زرد و تراکتور در شهرهای بزرگ هم که نیاز به توضیح ندارد ولی (همچنان)با این همه فرصت گل، ایدههای فرهنگی باشگاههای ایرانی خیلی کم به ثمر میرسد. خیلی کم، به اندازهای اندک که تنها دلخوشی فرهنگی در فوتبال ایران همچنان پوسترهای روز بازی است. این ایده وارداتی (به تقلید از لیگهای اروپایی) از چند فصل پیش در لیگ برتر ایران با کریهای رایج باشگاهی شروع شد؛ گاندویی که به شکار شیر میرفت! شش و چهار و چهره یاغی روی پوستر؛ خط و نشان... بعدتر خلاقیت بیشتری در طراحی این پوسترها دیده شد؛ ملوانان با پیراهن فصل جدید روی عرشه کشتی، سپاهان در سیوسه پل و... تلفیق هویت تاریخی شهرها با تیمهای فوتبال، ایدههای باشگاهها در طراحی پوستر بازی را به بلوغ رساند و حالا با پیامهای کوتاه و تأثیرگذار اجتماعی، بدون تردید میتوانیم پوسترهای تیمهای فوتبال را در زمره کالاهای فرهنگی قرار بدهیم. هرچند خیلی اندک ولی همین اندک هم گاهی با پیامهای ماندگار در حافظه تاریخی فوتبال ایران ثبت میشود. مثلا بهنام نخستین تیمهایی که پوستر روز بازیشان را به حضور زنان روی سکوها اختصاص دادند. مثلا...