در آستانه تکرار
چند نکته درباره نمایش «لیلا و چند مسافر»
فهیمه پناهآذر | روزنامهنگار:
وقتی اجرای «لیلا و چند مسافر» تمام میشود، در حال ترک سالن این سؤال در ذهنم شکل میگیرد که اپیزودهایی که اجرا شد چقدر برای تماشاگران امروز تئاتر، شعاری بوده است؟! چه اندازه آن را حس کرده و با آن همذاتپنداری کردهاند؟ کمی که دقیق میشوم و در ذهنم کارنامه محمد رحمانیان را در اجرای نمایشهایش مرور میکنم، در نهایت به این نتیجه میرسم که چند کار اخیر رحمانیان با نمایشهایی چون «فنز» فاصله پیدا کرده است. شاید دلیل آن تعجیل و شتابی است که رحمانیان اخیرا در اجراهایش داشته و همین تعجیل است که از قدرت کارگردانی او کاسته است.
رحمانیان ازجمله کارگردانهایی است که اغلب نمایشنامههایش را برای اولینبار خودش روی صحنه میبرد. او در چند سال گذشته سبک و شیوه اجرایی را با خود روی صحنه آورده که حالا این شیوه طرفدارانی پیدا کرده و گروه رحمانیان هر وقت اجرایی داشته باشند، طرفداران بهخاطر تماشای نمایش و کنسرتهایشان با هر مبلغ بلیتی هم که شده، آن را تهیه میکنند.
موسیقی نمایش «لیلا و چند مسافر» یک نمایشنامهخوانی تلقی میشود که بیش از آنکه به نمایشنامهخوانی شبیه باشد به اجرا و به نوعی مونولوگگویی نزدیک است و در آن کارگردان تا حدودی هم از طراحی لباس و طراحی دکور بهره برده است.
اگر به عقبه اجراهای رحمانیان برگردیم، میتوان دریافت موسیقی نمایش «هفت مجلس در عزا و معجزه»، مرکبخوانی «قصه لیلا و همسر جانباز شیمیاییاش» و نمایش «مسافران» که داستان 4زائر است به همراه راننده که از جاده هراز به سمت مشهد میروند، در سال 85 و 10سال بعد یعنی سال95 در تالار وحدت و تئاترشهر اجرا شدهاند.
حالا رحمانیان با رجوع به صندوقچه نمایشنامههایش، «لیلا و چند مسافر» را با یک تلفیق اپیزودی و تغییر بازیگران نسبت به سالهای قبل و تنظیم و ساخت موسیقی جدید، روی صحنه آورده است. با اینکه این نمایشنامه از آثار خوب رحمانیان بهشمار میرود، اما نسبت به اجراهای سالهای گذشتهاش ضعیفتر بهنظر میرسد که این ضعف به کارگردانی رحمانیان بازمیگردد. با این حال تکگویی قدرتمند و لذتبخش بازیگرانی چون علی عمرانی، مهتاب نصیرپور و افشین هاشمی به داد نمایش «لیلا و چند مسافر» رسیده است. نشان دادن تصاویری مرتبط با هر اپیزود به وسیله پروژکشن هم دردی از تماشاگران دوا نکرده و این تصاویر تنها غم و آزردگی را به تماشاگر منتقل میکند؛ تصاویری که بارها از تلویزیون پخش شده و در پیشبرد قصه کمکی نمیکند.
در بروشور نمایش نام و عکس احسان کرمی هم بهعنوان بازیگر وجود دارد اما در طول اجرا خودش و نقشاش وجود ندارد! پرسوجو میکنم، کسی علت این عدمحضور را نمیداند. با این حال نشستن روی صندلی سالن سمندریان و گذراندن 115دقیقه آنقدر سخت نیست و در این میان موسیقی و تکگوییها به داد تماشاگر میرسد. یکی از اپیزودهای خوب نمایش، اجرای محمد شاکری است که نامش بعد از بازی در نمایش اولیور توییست بر سر زبانها افتاد. او در این اپیزود آنقدر خوش درخشید که تشویق مخاطبانش را به همراه داشت.
در پایان هر اپیزود هم نیما مسیحا ترانههای زیبای محمد سعید میرزایی را میخواند، هر چند گروه مسیحا نظم خاصی در نشستن ندارند و گاهی نوازندگان حواس مخاطب را با ایما و اشاره حین اجرا یا صحبت کردنها پرت میکنند، اما نیما مسیحا تا حدودی توانست حس پایانی هر اپیزود را به مخاطبش القا کند. در اجرای 2سال پیش رضا یزدانی، هاله سیفیزاده و بهرخ شورورزی قطعات را میخواندند و گروه بازیگری را همراهی میکردند. قطعات خواندهشده در آن زمان به هر اپیزود نزدیکتر بود و برای تماشاگران جذابیت و تنوع مطلوبتری داشت و البته خلاقیت بیشتری در تنظیم قطعات دیده میشد.
بهنظر میرسد رحمانیان در چند سال اخیر به تکرار متهم شده باشد، اما با کمی اغماض میتوان این سبک کار را از او پذیرفت و تا حدودی به عدمپیوستگی نمایشهایش خرده نگرفت و با چندین حکایت مجزا در قالب یک اثر همراه شد. البته این تکرار اگر بخواهد باز هم ادامه داشته باشد شاید او را از مخاطبانش دور کند.