محرم آمد به گذشته رفتم
حامد فوقانی
همه کارها از اول با نوحهخوانی انجام میشد؛ از همان موقع که میخواستیم دو تا چوب بلند را به هم پیچ کنیم و بعدش تیغههایی که جنسشان از آلومینیوم بود، شالهای بتهجقه، پنجهها، 2نماد هدهد، آویزهای دیگر، پر طلاووس و دست آخر عکس شهید حمیدرضا دهقان را روی علامت نصب میکردیم. پسرعمویم که پسرخاله شهید دهقان میشد، برای اینکه تیغههای علامت، فولادی نبود و کمی وزن علامت را بالاتر ببرد، زیر شالها و چسبیده به شاسی چوبی، چند میله سنگین را هم اضافه میکرد. پرچم عزای امام حسین(ع) همزمان با اینکه کار تزئینات علامت تمام میشد، بر سر در خانه ما و عمو برافراشته میشد و مادر 2 پیراهن مشکی را برای من و پسرعمو میآورد تا به تن کنیم. بوی محرم در محله میپیچید؛ بعد از علامت، با بچههای محل، هیئت کوچکی مخصوص کودکان و نوجوانان برپا میکردیم و من به مادر یادآوری میکردم که «شب هفتم، ساندویچ الویه به عهده ماست. بچهها خیلی دوست دارن.»
شب سوم محرم، جمعیت عزادار تکیه چیذر، جلوی در خانه بشیر جمع میشدند تا با نوحهخوانی و سینهزنی، علامت را از حیاط خانه آنها به صحن تکیه بیاورند. از 36سال پیش که ماه محرم در تابستان بود، پاتیلهای شربت که در روز تاسوعا و عاشورا از میدان ندا تا میدان امامزاده علیاکبر(ع) برقرار بودند، کاغذهای کوچک شعرهای دسته عزاداری، بوی اسپند و دمگرفتن اساسی یادگارهای جبهه و جنگ با میانداری حاج اصغر چیذری و راهنمایی مهربانانه قدیمیهای تکیه با کوچک ترهای جمعیت سینهزن را خوب به یاد دارم. ظهر روز عاشورا ما (بچههای 7تا 12ساله) از نردبانی 4طرفه بالا میرفتیم و صحنههای بیبدلیل و حزنانگیزی که به یاد سیدالشهدا(ع) و یاران باوفایش هنگام چرخاندن نخل عزا رقم میخورد را نظارهگر بودیم. حاج آقا روی منبر مقتل میخواند و به محض اینکه اسم رمز را میگفت، جمعیتی به صحن میآمد و عدهای زیر نخل را میگرفتند و همگی نوای «ای وای کشته شد حسین» سر میدادند. عصر روز عاشورا، چشمم به پدر یا برادر بزرگتر بود که بیایند تکه سیبی را بدهند و بگویند: «این سیب نخله...» نخل تکیه چیذر در میدان امامزاده برای سکون جمعیت و عزاداری با نوحه خوانی حجت کسری و حسن میرزایی کنار در ورودی امامزاده آرام میگرفت و سپس طوق بالایش را به نشانه شهادت امام میانداختند. همزمان نذر سیبهایی که در چند نقطه آن قرار داده بودند، بین جمعیت تقسیم میشد. تصویر جلوی نخل عزاداری تکیه چیذر، حدود 2دهه پیش به نقاشی مرحوم جهانبخش صادقی، مزین شد؛ او که نقاشی معروف عصر عاشورا اثر استاد محمود فرشچیان را با امضای خودش بازآفرینی کرد، حالا محرم دوباره از راه رسیده و نخل چیذر و نقاشی بالای آینه آن، من را به چند دهه پیش میبرد. دیروز عکسهایی که از سال 1367به دستم رسیده را به دقت نگاه میکردم و تعدادی از آشناها را می دیدم که دیگر در میانمان نیستند. چند فریم عکس هم از مراسم تشییع پیکر مطهر شهدای جنگ هستند که در امامزاده علیاکبر(ع) به خاک سپرده شدهاند. دیروز همکاری ویدئویی از عملکرد هوش مصنوعی را به نمایش گذاشت که میتواند تصاویر قدیمی را به نوعی زنده و تبدیل به ویدئو کند. حتما چندتا از تصاویر مراسم محرم آن سالها را با کمک این هوش مصنوعی تبدیل به ویدئو خواهم کرد.