شهرام فرهنگی | نویسنده و روزنامهنگار:
هیچ وقت فکر نمیکرد روزی شیفتگی بعضی آدمها را به نقاشی درک کند. در فیلمهای سینمایی این کلیشه را همیشه به یاد داشت که مردی در سکوت یک اتاق، تک و تنها با لبخندی پر از آدرنالین، با چهرهای که گونههای گلانداختهاش نشان از شلشدن زانوها دارند، در حالی نزدیک به غش، از عشق و هیجان، زل زده است به معشوقی که روی دیوار میخکوب شده است؛ یک بوم نقاشی. این را میدانست که در نقاشیها افسونی کشیده شده است؛ به شکلی و رنگهایی که انگار هیپنوتیزم میکنند و تو شیدا میشوی. از آن شیداییها که دیوانهوار به دیوار خیره میشوی و از آنچه میبینی، لبخندی پر از آدرنالین به لبهایت میآید. تو میبینی. برای اولینبار. مثل کوری مادرزاد که چشمهایش موفق از آخرین یافتههای جراحی قرنیه بیرون آمده باشند و چیزهایی میبیند که تاکنون هرگز ندیده بود! کشف لذت نگاهکردن به بوم نقاشی، از آن طرحهای مالیخولیایی که پر از رنگ و خط و رنگ و خط خطی و درهم و رنگ و درهم... پیش از آن جز این هیچ نبود؛ خطهای درهم و رنگهای درهم که آدم هیچ نمیفهمید بازیگرهای فیلمهای سینمایی چطور میتوانستند آنطور شیفته و شیدا تماشایشان کنند! ادا درمیآوردند؟! در یک لحظه اتفاق میافتد. شاید مثل مرگ یا برای اینکه داستان ترسناک نشود، مثل دیوانگی که در یک لحظه، وقتی زل زده به دیوار نشستهای و جز یک بوم نقاشی - پر از رنگ و خط - هیچ تصویری برابر نگاهت نیست که تماشایش کنی. و در سکوت. یک اتاق پر از سکوت و یک بوم نقاشی، تنها ماندهای و نگاه میکنی. آرام آرام در سکوت، خطها و رنگها برابر نگاهت شکل میگیرند. این لذتی بیپایان است که از تماشای نقاشیهای به ظاهر نامفهوم در رگها جاری میشود، پاها سست و بوم نقاشی مثل افیون به سلولهای خاکستری میزند. تو باید این تابلو را به خانه ببری، روی دیوار میخکوبش کنی و فقط تماشایش کنی. بازیگرها چه خوب ادای شیفتگان نقاشی را درمیآورند.
دو شنبه 11 تیر 1397
کد مطلب :
21793
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/nNN7
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved