• سه شنبه 11 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 21 شوال 1445
  • 2024 Apr 30
چهار شنبه 4 بهمن 1402
کد مطلب : 216708
+
-

انگيزه همه سارقاني كه دست به دزدي مي‌زنند مسئله مالي و به دست آوردن پول نيست

انگيزه‌‌های عجيب دزدان شکم‌سير

گزارش
انگيزه‌‌های عجيب دزدان شکم‌سير

الهه فراهانی- روزنامه‌نگار

اغلب سارقان با انگيزه رسيدن به پول و حل مشكلات مالي‌شان دست به سرقت مي‌زنند اما پول انگيزه همه سارقان نيست. تعجب كرديد؟ جالب است بدانيد گاهي مجرمان با انگيزه‌هايي كاملا عجيب سراغ سرقت مي‌روند؛ اينكه مي‌خواهند دست به اكتشافاتي بزنند و اتفاقات عجيبي را تجربه كنند. اين افراد معمولا در خانواده‌هايي ثروتمند بزرگ شده‌اند كه مشكل مالي‌اي ندارند و تنها انگيزه‌اي كه باعث مي‌شود سراغ سرقت بروند، تجربه هيجان است. به همين دليل نگاهشان به خلاف و تبهكاري، ‌ شكل عجيبي از تفريح و سرگرمي است.
اين گزارش، ماجراي دزداني است كه با چنين انگيزه‌هاي عجيبي دست به سرقت مي‌زنند.
همين چند روز پيش بود كه پسر 22 ساله‌اي توسط ماموران پليس پايتخت دستگير شد. او مسلط به 4 زبان دنياست و در يك خانواده ثروتمند بزرگ شده است و به گفته خودش مشكل مالي ندارد، بلكه صرفا براي سرگرمي و تجربه هيجان پايش به دنياي مجرمان باز شده است.
اسمش آرين است. او چند روز قبل وقتي با اعضاي يك گروه سرقت راهي خياباني در شمال پايتخت شده بود، دستگير شد.
همدستان وي براي ارتكاب سرقت قدم در يك ساختمان لوكس گذاشته بودند و او به همراه يكي از اعضاي گروه، مقابل ساختمان ايستاده و كشيك مي‌داد تا چنانچه مورد مشكوكي ديد، همدستانش را خبر كند اما وقتي گشت پليس رسيد دستپاچه شد و همين موضوع به دستگيري او و اعضاي ديگر گروه ختم شد.
او اما هرگز به دستگيري و زنداني شدن فكر نكرده بود و حالا كه گير افتاده به شدت پشيمان است. آرين در گفت و گو با همشهري مي‌گويد: من فقط مي‌خواستم هيجان سرقت را تجربه كنم. براي من جنبه تفريح و سرگرمي داشت. البته بعد از هر سرقت سردسته باند به من پول هم مي‌داد كه خب من هم مي‌گرفتم. اما پول اصلا برايم اهميت نداشت. وقتي مي‌ديدم بچه‌ها درحالي‌كه مضطرب هستند وارد خانه‌ها مي‌شوند و در حالي‌ كه استرس دارند خانه‌ها را خالي مي‌كنند، حس هيجان خوبي داشتم. اينكه بايد در كمترين زمان ممكن، سرقت را انجام داده و فرار كني، برايم تجربه جالبي بود.
آرين درباره عضويتش در اين باند هم مي‌گويد: من كار ثابتي نداشتم. چون پدرم خيلي پولدار است و هواي مرا دارد. او يك تاجر ثروتمند است و من از كودكي علاقه داشتم كه بازيگر شوم. در همان دوران در چند فيلم‌ و سريال تركيه‌اي هم بازي كردم. به واسطه شغل پدرم مدتي در تركيه و مدتي در آلمان زندگي مي‌كرديم. به همين دليل به زبان‌هاي انگليسي، تركي استانبولي و آلماني مسلط هستم.
يك بار دوستانم مرا دعوت كردند به يك مهماني. در آنجا با سارقي آشنا شدم و وقتي فهميدم به تازگي از زندان آزاد شده و باز هم سرقت مي كند، از او خواستم تا مرا هم با خودش به سرقت ببرد. مي‌خواستم شيوه و شگرد سارقان را از نزديك ببينم. چون مي‌خواستم در آينده فيلمساز شوم، نياز به تجربه چنين هيجاني داشتم.

آقاي خوش‌تيپ باند
آرين درباره وظيفه‌اش در اين باند هم مي‌گويد: من فقط با آنها همراه مي‌شدم تا كسي به سارقان مشكوك نشود. مي‌دانيد چرا؟ چون من پولدارم، لباس‌هاي شيك و گرانقيمت مي‌پوشم. چهره موجهي دارم و خوش‌تيپم. اگر در خيابان كسي مرا ببيند قطعا متوجه مي‌شود كه آدم حسابي هستم. من با سارقان همراه مي‌شدم تا اگر ماموران پليس سر رسيدند يا در خيابان ما را ديدند، مشكوك نشوند. علاوه بر اين نقش زاغزن را هم داشتم. يك آدم خوش‌تيپ و خوش‌لباس كه مي‌ايستاد در گوشه‌اي و خانه‌اي كه سارقان وارد آن شده بودند را زير نظر مي‌گرفت. خب كسي به چنين فردي مشكوك نمي‌شود. براي اين كار هم سردسته باند شبي  2 تا 3ميليون تومان به من دستمزد مي‌‌داد. البته من با باندهاي مختلفي همكاري كرده‌ام. از سرقت منزل گرفته تا سرقت خودرو، ‌لوازم خودرو و كابل‌هاي برق. سركردگان اين باند كه تعريف مرا شنيده‌ بودند، تماس مي‌گرفتند و پيشنهاد همكاري مي‌دادند و اگر حوصله‌اش را داشتم قبول مي‌كردم.

خانواده‌ام بي‌خبر بودند
آرين در پاسخ به اين سوال كه آيا خانواده‌ات خبر داشتند كه با دزدان و خلافكاران معاشرت  و سرقت مي‌‌کني نيز مي‌گويد: نه اصلا. اگر مي‌دانستند كه حالا اينجا نبودم. شايد فكر كنيد معتادم اما نيستم. فقط گاهي گل مي‌كشم و مشروبات الكلي مصرف مي‌كنم اما معتاد نيستم. تا حالا در حدود 10 سرقت حضور داشته‌ام و در همه اين مدت هرگز به دستگيري فكر نكرده بودم. اگر مي‌دانستم روزي گرفتار خواهم شد و به زندان مي‌روم هرگز تصميم نمي‌گرفتم هيجان را تجربه كنم.

قهرمان كشتي
مرور پرونده‌هاي حوادثي نشان مي‌دهد كه افرادي مثل آرين كم نيستند؛ كساني كه تنها به خاطر تجربه هيجان و سرگرمي، سر از دنياي تبهكاران درآورده‌اند. نمونه ديگرش مردي بود كه به جرم كيف‌قاپي و گوشي‌قاپي دستگير شده بود. او قهرمان كشتي بود و مدال طلا داشت اما مي گفت هيجان سرقت را دوست دارد. اينكه مي‌تواند كيف يا گوشي مردم را از دستشان بقاپد و فرار كند برايش مانند برنده شدن در مسابقه بوده است. هرچند اين قهرمان كشتي تصور مي‌كرد دونده خوبي هم هست و مي‌تواند به راحتي فرار كند اما در آخرين سرقت خود،‌ وقتي پليس سر بزنگاه مچ او را گرفت، نتوانست فرار كند و دستگير شد.

بازداشت آقاي مهندس
شايد باوركردني نباشد اما همه مجرماني كه خلاف مي‌كنند، بي‌سواد و از قشر ضعيف جامعه نيستند، بلكه گاهي افراد تحصيلكرده هم فكر تبهكاري به سرشان مي‌زند. مانند آقاي مهندس تحصيلكرده‌اي كه به خاطر تجربه هيجان تبديل به مالخري حرفه‌اي شد كه به سارقان سفارش سرقت مي‌داد. اين آقاي مهندس پس از دستگيري به مالخري اعتراف كرد و گفت: من در بازار در زمینه خرید و فروش مواد غذایی فعالیت داشتم. اما یک روز تصمیم گرفتم هیجان سرقت را تجربه کنم. می‌دانید چرا؟ چون عاشق موتور و سرعت هستم.  وقتی نوجوان بودم پشت موتور می‌نشستم و در خیابان‌های  پایتخت ویراژ می‌دادم. حتی در مسابقات هم شرکت می‌کردم. همین شد که افتادم در کار سرقت موتور. اما چه شد كه افتادم در كار سرقت؟ همه چيز از روزي شروع شد كه دوستانم گفتند بیا برویم سرقت. من هم نتوانستم نه بگویم. اولین موتور را که دزدیدیم، از هیجان سرقت خوشم آمد و همین شد که ادامه دادم. مدتي بعد دستگير شدم و پس از آزادي تصمیم گرفتم دور سرقت را خط بکشم و این بار مالخری را انتخاب کردم. راستش مالخری کارش راحت‌تر است. به سارق سفارش سرقت می‌دهی و همان مدل و همان رنگ چند ساعت بعد مقابل در خانه‌ات است؛ بی آنکه خودت استرس بکشی!

اعترافات عجیب سارق ميلياردر
شايد برايتان عجيب باشد كه رستوران ارثیه پدری، ماشین مدل بالا و وضع مالی خوب هم نتوانست هیجان را به زندگی پسري جوان برگرداند و او تصميم به سرقت گرفت تا به قول خودش هيجان مرده زندگي‌اش را زنده كند. وقتي از او می پرسیم كه چرا بايد او با وضع مالي خوب سارق شود، لبخند مي‌زند و مي‌گويد: یک روز دلم می‌خواست در طرح پليس، جلوی دوربین‌ها بیایم و خبرنگاران از من سؤال کنند. هیجان و معروف شدن شاید دلیلی بود که با این همه ثروت به سراغ سرقت رفتم. من ليسانس مكانيك دارم و خبرهاي حوادث را در روزنامه‌ها دنبال مي‌كنم. البته دلم مي‌خواست خلبان شوم، در كل دلم مي‌خواست كاري انجام بدهم كه هيجان داشته باشد! وي مي‌گويد:تخصص من سرقت انباری است. با خودروی شاسی‌بلند خودم مقابل خانه‌های لوکس به کمین می‌نشستم. به محض اینکه یکی از ساکنان بیرون می‌آمد،  وارد پارکینگ شده و سرقت را انجام می‌دادم.

مکث
تجربه هيجان يا حس طردشدگی


مرور پرونده‌هاي اين چنيني و شنيدن اعترافات عجيب افرادي كه مي‌خواستند هيجان را تجربه كنند، نشان مي‌دهد كه آنها از مشكلات روحي و رواني رنج مي‌برند. بسترهاي مختلفي براي بروز چنين بيماري‌هايي كه به روح و روان برمي‌گردد وجود دارد. عزيزالله تاجيك‌اسماعيلي، روانشناس با بيان اين جملات به همشهري مي‌گويد: هر فردي كه متولد مي‌شود ويژگي‌هاي منحصر به خودش را دارد كه بخشي از آن اكتسابي است و بخش ديگر در خانواده يا جامعه شكل مي‌گيرد. به عنوان مثال برخي در گروه افراد هيجان‌خواه قرار مي‌گيرند و برخي ديگر از هرگونه هيجاني فرار مي‌كنند. اما درباره افرادي كه از گروه هيجان‌خواه هستند، بايد گفت كه اين دسته از افراد، شخصيت‌هاي بي‌باك و نترسي دارند. اغلب ريسك‌پذير هستند و براي تخليه هيجان خود دست به هركاري مي‌زنند. خانواده‌ها بايد به اين دسته از افراد توجه بيشتري نشان بدهند چرا كه اگر احساس طردشدگي درونشان قوت يابد، دست به هر كار خطرناكي خواهند زد. به عنوان نمونه بايد حواسشان باشد كه فرزندانشان با چه افرادي معاشرت مي‌كنند و بعد تحت‌نظر مشاور و روانپزشك قرار بگيرند تا سلامت روان آنها مورد بررسي قرار بگيرد.
وي ادامه مي‌دهد: پس از خانواده، جامعه نيز در زندگي اين دسته از افراد هيجان‌خواه نقش مهمي دارد. به عنوان نمونه بايد ديد در جامعه چه الگوهايي براي تخليه احساس هيجان وجود دارد و به آنها پيشنهاد مي‌شود. پس در واقع منشأ اين اتفاقات،‌خانواده و زمينه‌هاي اجتماعي است.
 اين روانشناس درباره بستري كه موجب مي‌شود اين دسته از افراد براي تجربه هيجان به خلاف روي بياورند، مي‌گويد: دزدي كردن يك روش تخليه هيجان است، هرچند الگويی نامناسب است اما مي‌تواند به شكل يك رفتار ضداجتماعي تلقي شود. يعني فرد به دليل بسترهاي نامناسب و نابرابري‌هايي كه در جامعه وجود دارد سعي در خالي كردن عقده‌هايش دارد. با خودشان مي‌گويند حالا كه بنيان جامعه به‌هم ريخته، من هم با انجام اين كار  ضربه‌اي به جامعه بزنم. درواقع برخي از اين افراد استدلالشان اين است اما برخي ديگر نه.
وي ادامه مي‌دهد: به عنوان نمونه،‌چند وقت قبل با پسر نوجواني كه در كانون اصلاح و تربيت زنداني است صحبت مي‌كردم كه او مي‌گفت فرار از دست پليس برايش هيجان‌آور است. اينكه مي‌تواند به راحتي وسيله‌اي را سرقت كند و بعد پا به فرار بگذارد. او از اينكه مي‌توانست پليس را به چالش بكشد، احساس قدرت و هيجان مي‌كرد. اين فرد در يك خانواده پولدار بزرگ شده بود و مشكل مالي نداشت. وقتي از كودكي او پرسيدم متوجه شدم كه وي از همان دوران كودكي حس طردشدگي را تجربه كرده است. لزوما پولدار بودن، دليل بر اين نيست كه فرد خوشبخت است. بسياري از پدر و مادرها، به اين فكر مي‌كنند كه اگر نياز مالي كودك تامين شود مسائل ديگر بي‌اهميت است و چه بسا كه نيازهاي ديگر كودك ناديده گرفته مي‌شود، در حالي‌كه بايد ابتدا ارزش‌هاي اخلاقي و اجتماعي كودك ديده شود. اغلب افراد پولداري كه مي‌خواهند هيجان را تجربه كنند نياز به ديده شدن دارند.
اين روانشناس درباره درمان اين افراد گفت: بيشتر اين افراد به دستگيري فكر نمي‌كنند و مي‌گويند اگر مي‌دانستند دستگير مي‌شوند هرگز دست به خلاف نمي‌زدند. درواقع به پايان و عاقبت كاري كه انجام مي‌دهند فكر نمي‌كنند. شناخت انگيزه‌هاي فرد هيجان‌خواه بسيار مهم است و با مشاوره درماني، بستر زندگي سالم براي اين افراد فراهم خواهد شد.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید