ریحانه خانچین- دانشآموز
صبح روز چهارشنبه است. عاشقان از نسل دیگرند، نسلی متفاوت که راه و روش را از قاسم سلیمانیها آموختهاند، نسلی با رفتار و گفتار متفاوت؛ نسلی که چشمهایشان با کودکان غزه عهد بسته و در دست، عکس آرمان علیوردی و روحالله عجمیان را دارند.
وقتی از آنها میپرسم از کجا آمدهاند، نام گوشهای از وطن را میبرند. عدهای از بوشهر آمدهاند، عدهای از لرستان، از آذربایجانهای شرقی و غربی و ... بعضی از دیشب رسیده و خستهاند، اما از شوق، خستگی را فراموش کردهاند. خانمی که به همراه دانشآموزی از لبنان آمده است، عکسی از آقا و سیدحسن نصرالله را در دست دارد و با لهجه عربی میگوید:« شما که سعادت دارید هر وقت بخواهید رهبر را میبینید، اما ما نمیتوانیم و تکتک این لحظات را قدر میدانیم. کسی نمیداند که ما کی دوباره رهبرمان را میبینیم.»
جمعیت دختران در حسینیه بسیار بیشتر از پسران است. آنها که همچون ابریشماند و در برابر دشمن همچون آهن ایستادگی میکنند. شاید همه آنها چادری نباشند، اما به نشانه احترام به رهبری چادر بر سر کردهاند.
هر جا را که نگاه میکنی نشانی از فلسطین مییابی، از سردر حسینیه گرفته تا شالهایی که بر گردن دانشآموزان است و عکس کودکان مظلوم فلسطین که در دستان آنهاست.
رهبر میآید. جمعیت مشتاق، حیدرحیدرگویان برای استقبال به جلو میشتابند. با دیدن صورت درخشان آقا، قطرههای اشکند که همچون گوهر یکدانه بر گونهها میغلتند.
مراسم حالت رسمیتری بهخود میگیرد. هر کس بهدنبال جایی است برای نشستن و در این بین میتوان از خودگذشتگیهای این نسل را به شکلی متفاوت دید.
در انتهای حسینیه میایستم تا تسلط بهتری داشته باشم. هنگام سخنرانی خانم «مبینا شکرلب»، نماینده دانشآموزان، همهمهها همچنان برقرار است. زمانی که مجری، آقای «عباده عزت امین»، دانشجوی فلسطینی محصل در ایران را صدا میزند، لحظهای کنجکاوی جای همهمهها را میگیرد و دانشآموزان مستمع این سخنرانی میشوند؛ البته چون سخنرانی به عربی است کمتر کسی متوجه آن میشود. به آقا نگاه میکنم که بهدقت به سخنرانی گوش میدهند.
نوبت به همخوانی میرسد. جمعیت با شنیدن نام آقای رسولی دست میزنند. برگه متن شعر را نگاه میکنم:
«اللهاکبر اللهاکبر نحن ابنا، الحیدر... جئنا من فتح خیبر»، ما فرزندان حیدریم و برای فتح خیبر آمدهایم». هرگاه در شعر از نابودی آمریکا سخن به میان میآید جمعیت با شور و اشتیاق بیشتر میخوانند: «دشمن شد خوار و خفیف/ دشمن مقهور و ضعیف/ نزدیک آزادی توست / ای قدس ای قدس شریف ...» و به درستی که این همخوانی حس غرور و غیرت را در وجود این جوانان و نوجوانان برمیانگیزد.
خانمی از کادر اورژانس در کنارم نشسته و با تعجب از تفاوتهای این دیدار با دیدارهای قبل میخندد و میگوید:« از دست و سوت زدن این دهه هشتادیها میشه فرقشون رو با نسلهای قبلی فهمید. خدا میدونه دهه نودیها چیکار قراره بکنن.»
با شنیدن «بسمالله الرّحمن الرّحیم... الحمدلله رب العالمین...» آشنای حضرت آقا، نفسها یکباره در سینهها حبس و چشمها میخکوب روبهرو میشوند. سخنرانی آقا رنگ و بویی دیگر دارد. نخستین موضوعی که توجهم را جلب میکند این است که حضرت آقا با زبان دانشآموز سخن میگویند؛ به زبان ساده ولی پر از علم و دانش؛ در سطح یک دانشآموز. از علم سیاست شروع میکنند و از علم تاریخ میگویند، از قراردادهای ننگین دوران قاجار گرفته تا اتفاقات دوره پهلوی و بعد از انقلاب، از حق کاپیتولاسیون آمریکاییها تا تسخیر لانه جاسوسی آنها در ایران. از دانشآموزان و دانشجویانی میگویند، همجنس ما، با دغدغهای مشترک.
رهبر انقلاب اسلامی از جوانان و نوجوانان این خاک پهلوانپرور، تعقل، تفکر و اندیشیدن به تاریخ میگویند. از درد مشترک هر انسان حقطلبی در این روزها یعنی فلسطین سخن میگویند و از ملتهای اسلامی درخواست میکنند تا در برابر این ظلم سکوت نکنند و طنز ظریف خود را در جمله «لذا میبینید یک ابلهی پیدا میشود میگوید «اجتماع مردم در انگلیس کار ایران است»؛ لابد بسیج لندن این کار را کرده، بسیج پاریس این کار را کرده» نشان میدهند که باعث بلند شدن صدای تشویق دانشآموزان و شعار «ای رهبر آزاده آمادهایم آماده» میشود. و در آخر از امیدی سخن میگویند که در چشمهای تک تک این دانشآموزان میشود دید؛ یعنی امید به رحمت خداوند و امید به پیروزی حق علیه باطل.
دانشآموزان شروع به شعار دادن میکنند شعارها از ابتدای مجلس برمیخاست و مثل موجی به انتهای مجلس میرسید و همه یکصدا بر جانشین راستین امام زمانشان لبیک میفرستادند.
و بدینترتیب دیدار دانشآموزان دهه هشتادی با رهبرشان همچون رویایی دلانگیز به پایان میرسد.
دو شنبه 15 آبان 1402
کد مطلب :
208189
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/j2VKW
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved