هنر ایرانی پیکنیک
جواد نصرتی
به یک خانواده و جمع ایرانی، در هرجای فلات ایران، کمی زمین خالی با صفا و یک تکه سایه بدهید، چیزی که قطعا تحویل میگیرد، سریعالتشکیلترین پیکنیک دنیاست. اگر چمن و آب روان هم در کار باشد که دیگر پیکنیک واجبالتشکیل میشود. ما خودمان شاید به خوبی ندانیم چه استادان ماهری در امر پیکنیک کردن هستیم، اما خیل گردشگران و توریستهایی که به ایران میآیند، از هنر ایرانی پیکنیک کردن انگشت به دهان میمانند.
پیکنیک اسم متاخر این تفریح همگانی است، اما همیشه با نامهای متفاوت، ازجمله به بستان رفتن و تفرج و به صحرا رفتن در زمانهای قدیمتر، بخشی از زندگی ما بوده است. روایتهای زیادی از توریستهای خارجیای که پیکنیک کردن ایرانیها را به چشم دیده و درکش کردهاند وجود دارد که این تفریح را هنری از سرزمین ایران میخوانند. برای ما عادی است اما از نظر توریستها، ما یک ملت دائمالپیکنیک هستیم. پیکنیک کردن پنجشنبهها و جمعهها طبیعی است، اما آیا شبها و روزهای دیگر پیکنیک کردن تعطیل است؟ همه ما پاسخ را میدانیم. و البته جای پیکنیک کردن هم هست. پارکها، کنار جادهها، حاشیه اماکن گردشگری، و حتی کناره اتوبانهای شلوغ، هر جا که جای نشستن باشد، پیکنیک کردن هم جایز است. چه چیزی از این ایرانیتر که مسافران در ایستگاه قطار و حتی فرودگاهها، وقتی که چند ساعت به حرکت مانده، یکباره بساط پیکنیکشان را پهن میکنند؟ همه اینها به خوبی نشان میدهد که پیکنیک کردن، بخشی از فرهنگ ما ایرانیهاست. محور این تفریح ملی، خانواده است؛ پیکنیکهای پرجمعیتی که پدربزرگها و مادربزرگترها در آنها سرحال و خندان هستند و بچهها همزمان با ضرب گرفتن یک بزرگتر پشت قابلمه شلنگ و تخته میاندازند، همچنان یکی از شادترین تصاویری است که ما از یک خانواده خوشحال ایرانی داریم. پیکنیک برای خانوادههای ایرانی، چنان مهم است که ما عملا یک روز ملی برای آن داریم؛ اگر یک خارجی سیزده به در به ایران بیاید، و فلسفه به در کردن سیزده را نداند و فقط از روی چیزی که میبیند بخواهد قضاوت کند، به این نتیجه میرسد که تمام ایران، همزمان با هم، در هر جایی که گیرشان آمده، به پیکنیک رفتهاند.
پیکنیک، آداب و سنتهای زیادی دارد که بدون شک، غذا خوردن شاخصترین آنهاست. این غذا، میتواند هر چیزی باشد اما این روزها، غذای ملی پیکنیکها، جوجه است که بوی آن در روزهای تعطیل، از هر پارکی در گوشه گوشه ایران در هوا پخش است. کمی مسنترها البته یادشان هست که یکی دو دهه پیش، این عنوان در اختیار لوبیا پلوی محبوب بود. آن سالها مادر خانه کمی لوبیا پلو میپخت و مرد خانه زیلویی زیر بغل میزد و سادهترین و باصفاترین پیکنیکها به همین سادگی جان میگرفتند.
امروز که روز جهانی پیکنیک کردن است،
جا دارد هوا که کمی خنکتر شد دست آنهایی که دوستشان داریم را بگیریم و خودمان را به نخستین تکه چمنی که دم دستمان است برسانیم، و این آیین بینظیر ایرانی را، یکبار دیگر، بهجا بیاوریم.