• چهار شنبه 19 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 29 شوال 1445
  • 2024 May 08
سه شنبه 15 فروردین 1402
کد مطلب : 188440
+
-

داشته‌ها و نداشته‌های خداکرم

علی‎الله سلیمی

خداکرم طبق عادت با شنیدن صدای اذان از گلدسته‌های مسجد، بساط کارش را جمع کرد، پارچه گلدار رنگ‌و‌رو رفته‌ای را که آشنای اهالی محل بود روی وسایل کارش کشید و راهی مسجد شد. کشیدن آن پارچه روی بساط خداکرم چند معنای آشنا برای اهالی محل داشت؛ خداکرم برای نماز به مسجد رفته و به‌زودی برمی‌گردد، خداکرم همین حوالی است و به‌زودی سر بساط کارش بازمی‎گردد و در نهایت اینکه، خداکرم برای خرید مایحتاج روزانه به بازارچه سر گذر رفته و همین حالاست که با دست پر برگردد. محل کارش، زیر درختی کهنسال در 60، 50 قدمی ساختمان مسجد بود و در بساطش همه خرده‌ریز یک زندگی معمولی پیدا می‎شد؛ جای بساطش هم نزدیک میدانگاه محله قدیمی که روبه‌رویش هم مغازه نانوایی محله بود. بیشتر مشتری‌های خداکرم مشتری مغازه نانوایی هم بودند. آنها با اینکه هیچ‌گاه در هویت خداکرم دقیق نشده بودند، اما عادت داشتند خداکرم را سر بساط کارش ببینند؛ انگار بخشی از محله است و شاید هم قسمتی از هویت محله که خیلی از اهالی محله وقتی به افراد غریبه نشانی می‌دادند می‌گفتند این‌طرف یا آن‌طرف، بالا یا پایین بساط خداکرم. ساعتی از رفتن خداکرم به سمت مسجد گذشت و از او خبری نشد. آخرین نفری که از مسجد برگشته بود، گفت خداکرم نمازش را خواند و از مسجد بیرون رفت. کجا؟ کسی نمی‌دانست. اوایل کسی موضوع را جدی نگرفت. گذاشتند به‌حساب همان حدس و گمان‌های همیشگی که بالاخره هر جا باشد برمی‎گردد، اما نزدیک غروب شد و باز هم خداکرم برنگشت. اهالی کم‌کم نگران شدند. خواستند پیگیری کنند، دیدند هیچ آدرس یا شماره تماسی از او ندارند. تازه به فکر افتادند که چرا در این مدت طولانی که خداکرم مهمان ناخوانده محله‌شان بوده از او آدرس یا شماره تماسی برای مواقع ضروری نگرفته‌اند. از هر کسی که فکر می‌کردند ممکن است درباره خداکرم اطلاعاتی داشته باشد، درباره او پرسیدند و تنها چیزی که دستگیرشان شد، این بود که خداکرم انصاف داشت، هوای مشتری‌ها را داشت، از کسی توقع نداشت، ثروت چندانی از مال دنیا نداشت، اما دل بزرگی داشت که هیچ‌گاه حسرت زندگی دیگران را نداشت.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید