باغبانها پیر و از کارافتاده نمیشوند
علیالله سلیمی
هنوز حرف آقای برهانی تمام نشده بود که آقاخلیل دست بلند کرد تا صحبت کند. مردها و زنها هر کدام به نمایندگی از یکی از واحدها در منزل آقای شعبانی، مدیر ساختمان جمع شده بودند تا درباره راههای کم کردن هزینههای ساختمان که حالا داشت روزبهروز بیشتر میشد صحبت کنند. آقای برهانی با دست اشاره کرد که آقاخلیل فرصت دهد تا حرفهای او تمام شود و بعد صحبت کند. آقاخلیل دستش را پایین آورد اما طوری نیمخیز ایستاده بود که گویا نمیتواند راحت بنشیند و باید هر چه زودتر حرفش را بزند. آقای برهانی داشت میگفت: من از این به بعد کارهای رسیدگی به باغچه و درختچهها را خودم انجام میدهم و دیگر لازم نیست از بیرون برای این کار کارگر بیاوریم و میشود هزینه این کار هر چند مختصر را صرف بقیه مخارج ساختمان کرد. آقای برهانی به تازگی از کار در فضای سبز شهرداری بازنشسته شده بود و بعضی از همسایهها شنیده بودند دنبال کاری هرچند نیمهوقت میگردد برای کمک به تامین هزینههای زندگیاش، اما حالا داشت میگفت کارهای فضای سبز ساختمان را به رایگان انجام میدهد که کمکی به هزینههای عمومی ساختمان کرده باشد. او که مهارت زیادی در رسیدگی به فضای سبز داشت، حالا میخواست با این کارش، هم خدمتی به همسایهها در صرفهجویی در هزینههای ساختمان بکند و هم بهخودش ثابت کند که هنوز توانایی انجام بعضی کارها، ازجمله رسیدگی به فضای سبز و درختان و درختچهها را دارد و البته بدش هم نمیآمد هنر و مهارتش در رسیدگی به فضای سبز را به رخ بعضی از همسایهها بکشد که هنر و مهارت او در این کار را خیلی جدی نگرفته بودند. چندباری دورادور از زبان بعضی همسایه شنیده بود که در معرفی او به دیگران گفته بودند «کارگر شهرداری است» و این چندان برای آقای برهانی خوشایند نبود. او انتظار نداشت بگویند متخصص فضای سبز، اما دوست داشت لااقل بگویند در کارِ فضای سبز، هنر و مهارتی دارد. حرفهایش که تمام شد، آقاخلیل گفت: «خدا خیرت بدهد که میخواهید به باغچه و درختان ساختمان رایگان رسیدگی کنید، اما من برایتان کاری در شرکتِ محل کار خودم سراغ دارم که بابت هنر و مهارت شما در رسیدگی به باغچه و درختان مزد خوبی میدهند و تازه همکار خودم هم میشوید.» انگار گل از گل آقای برهانی شکفت که گفت:«خیلی هم عالی میشود. هستم در خدمتتان. خداوند شما را هم خیر بدهد که این همسایه پیر را فراموش نکردهاید.»