علیاکبر شیروانی-نویسنده
از آن ناخاطرات ماندگار یکی هم مرور غروب و شبی است که با دوستی به یکی از تپههای اطراف تهران رفته بودیم. من راننده و راهبلد نبودم و شناخت و ذوق دوستم راهنمای ما بود. رفتیم بر آن بلندا نشستیم و نه که منتظر باشیم، برای همان انتظار رفته بودیم آنجا که شهر را و غروب را و شولای شب بر شهر را ببینیم. گفتم از آن ناخاطرات ماندگار، چراکه در جاها و شهرهای مختلف، بسیار بر بلندی، غروب را دیدهام و هیچکدام مثل این یکی هنوز زنده و مانا نیست. خاطره نیست دیگر، زندگی و ناخاطره است. و آنجا، میان ما و شهر و سوسوی اندک چراغها و غروب و شب، تکهزمینی در پستی تپه، تعمیرگاه کوچک ماشینی و اوراقی ماشینهای تصادفی و آلونک محقری را در خود جای داده بود. تصویر نهایی چنین چیزی است: 2نفر بالای تپهای با لیوانهای چای در دست نشستهاند و کلانشهر تهران روبهرویشان است و اگر این دو را 2قلاب یک پرانتز درنظر بگیریم، فضای پوچ آلونک و تعمیرگاه و اوراقی، بین این دو قلاب است. تصویر میتوانست چفتتر از این باشد؛ 2قلاب بیواسطه متصل باشند و آن فضای پوچ چنین سنگین خودش را تحمیل نکند اما بود، اما هست.
فضای پوچ را از رمکولهاوس، معمار هلندی، عاریه گرفتم. از هنگامی که مقاله بلند و آتشین کولهاوس را خواندم به جستن فضای پوچ علاقهمند شدم و نمیدانم پیش از آن شب بود خواندن آن مقاله یا بعدش. هرچه هست، این ترکیب عاریتی هم بهنحوی ضمیمه آن ناخاطره است. رمکولهاوس در مقاله انتقادیاش با همین نام «فضای پوچ» کلیت معماری مدرن را به نقد میکشد و چنان محظوظ سلاخی معماری مدرن است که چارچوب نظری کاملی در شناخت فضای پوچ ارائه نمیدهد. مقاله فضای پوچ تلنگر و اشارتی است به همه ساحتهای معماری مدرن؛ از محل تلاقی پلهبرقی و تهویه هوا و سقف کاذب (مثالهای خود کولهاوس) تا برجها و فرودگاهها. مینویسد: «زمانی که درباره فضا فکر میکنیم، فقط ظرف آن را مورد توجه قرار میدهیم. با وجود اینکه فضا خود نامرئی است، تمام نظریهها برای تولید فضا مبتنی بر علاقه مبرم در مخالفت با آن بنا شده است؛ ماده و اشیا، یعنی معماری. معماران هرگز نمیتوانند فضا را توصیف کنند، فضای پوچ، مجازات ما بهدلیل سردرگمی آنهاست.» کولهاوس میکوشد تمامیت دوران معاصر را در پیوند با همدیگر ببیند و فضای پوچ معماری را با فضاهای پوچ دیگر پیوند بزند؛ اقتصاد، سیاست، فرهنگ و تمام زیست بشر.
نگاه انتقادی کولهاوس در مقالهاش از معماری به ادبیات هم میرسد. مینویسد: «زبان دیگر برای کشف، تعریف، بیان یا مقابله استفاده نمیشود بلکه برای فریب، ابهام، سوءتفاهم، عذرخواهی و راحتی بهکار میرود. ادعاها را تحکیم، قربانی را تعیین و مجازات را تصدیق میکند، بحث را پیش میبرد و توافق را افزایش میدهد.» هم این داوری و هم داوری پیشین کولهاوس خود نقیض است؛ چراکه در آثار معمارانهای که به عظمت و چشمگیری از کولهاوس بهجا ماندهاند، فضای پوچ قابل شناسایی است و نوشتهاش از معبر زبان میگذرد. پس میشود از او با همان نگاه نقادانه پرسید جایگاه فضای پوچ در بناهایی که ساختهای، مثلا سالن کنسرت پورتو یا برج سیسی چین، و جای کشف و تعریف در نوشتهها و مصاحبهها و سخنرانیهایت کجاست.
برخلاف معماری، فضای پوچ اصلا دستمایه ادبیات است. ادبیات هم از فضای پوچ میگوید، هم خود فضای پوچ کم ندارد، هم منشأ پیدایشاش، فضاهای پوچ زندگی است. هر نوع و گونه ادبی فضای پوچی است که فضای پوچ دیگر را نشان میدهد یا پرمیکند. ماندگارترین آثار ادبی را در نظر بیاورید، از شعر و داستان و نمایشنامه و هرچه در ذهن دارید، و تداعی فضاهای پوچ را در آن جستوجو کنید.
رولان بارت، نویسنده و منتقد ادبی فرانسوی، درباره ادبیات و رمان مینویسد: «دقت نگارش است که نویسنده را در جهان متعهد میسازد: نه در این یا در آن جلوه جهان بلکه در عین ناتمامی جهان. ادبیات از آنرو ممکن است که جهان، تمام نیست.» ناتمامی جهان، استمرار تولید و انهدام فضای پوچ است و کار ادبیات پرداختن به آن. «داستان یک شهر» احمد محمود در ذهنم مرور میشود؛ یکی از بیشمار آثار ادبی برای مرور فضای پوچ در کار ادبیات. «از بازار سرپوشیده میزنم بیرون. زهر آفتاب به جانم تشنگی میریزد. ماهی میخرم و از کوچهپسکوچهها میزنم به طرف گاراژ عدنانی. گرما، محشر کبراست. ذرههای خورشید، مثل انبوه زنبوران زهری زرد و کوچک، درهم میلولند و وزوز میکنند و پوست را میچزانند و شهر را که انگار محتضر است و چمچاره گرفته در سکوتی که سنگین است و طاقتفرسا فرو برده است.» کار معماری و ادبیات پرداخت به فضای پوچ است و با انهدام هر فضای پوچ، فضای پوچ دیگری به چشم میآید. مهم، آن دو قلاب پرانتز است که چه چیزی در میانش جای میگیرد.
پرسه در معماری و ادبیات 10
پرانتز و 2قلاب
در همینه زمینه :
باشگاه نویسندگان