• شنبه 1 دی 1403
  • السَّبْت 19 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 21
دو شنبه 18 مهر 1401
کد مطلب : 173523
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/Mj8PG
+
-

یادداشتی بر کتاب «رد نامنظمی روی برف‌ها»

11 روایت از آخرین پیام‌آور دوستی

یادداشت
11 روایت از آخرین پیام‌آور دوستی

نسیبه توفیقی


 ادبیات دینی در سال‌های اخیر با رشد و بالندگی قابل توجهی در بخش داستان‌نویسی همراه بوده و هست که حاصل آن، تالیف و انتشار کتاب‌های داستانی متعدد با موضوع ائمه(ع) است و در این میان، برگزاری برخی جشنواره‌های ادبی مانند «جشنواره خاتم» که ویژه آثار داستانی با موضوع پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد(ص) است، رونق فراوانی به تالیف داستان با محوریت زندگی و سیره پیامبر مهربانی‌ها بخشیده است. البته نویسندگان با رویکردهای متفاوتی به سراغ این موضوع رفته‌اند اما در مجموع، می‌توان سوژه‌های داستانی رسیده به جشنواره خاتم را به چند دسته تقسیم کرد که براساس آن طرح‌های داستانی شکل گرفته است؛ استفاده از وقایع تاریخی و مستندات مربوط به آن‌ها، رفتار پیامبر(ص) و سبک زندگی ایشان و مفاهیم دریافتی که نگارندگان داستان‌ها از زندگی پیامبر(ص) دریافت کرده‌اند.
 در این میان، یکی از کتاب‌های برگزیده جشنواره خاتم، اثری با عنوان«رد نامنظمی روی برف‌ها» است که از 11 داستان کوتاه درباره پیامبر اکرم(ص) تشکیل و از سوی انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ و منتشر شده است.
داستان‌های این کتاب با عناوین: «رد نامنظمی روی برف‌ها»، «نخل‌ها سرشان را بالا گرفتند»، «داستان مباهله»، «مرد چهلم»، «من محمد را دوست دارم»، «پای بت بامیان»، «ابراهیمی دیگر»، «این جنگ لعنتی»، «بازگشت»، «رستگاری اجباری» و «قلاب‌های مهربانی» به قلم نویسندگان؛ محمدعلی رکنی، مریم منوچهری، زهرا عباسی، سیدعلی اکبر میرجعفری، رقیه کریمی، سمیه کابلی، فاطمه دانشور جلیل، مریم صفری، عاطفه اردیانی، علی آرمین و محمد آیتی گازار است و در هر یک از آثار با نگاه متفاوت به زندگی و سیره پیامبرگرامی اسلام حضرت محمد(ص) پرداخته شده است.

 از ویژگی‌های این کتاب می‌توان به بازآفرینی برخی رویدادهای عصر پیامبر، تلفیق و پیوند میان دیروز و امروز و گره زدن آموزه‌های پیامبرانه با مسائل امروز و بهره‌گیری از ظرفیت‌های نمادین دینی، عرفانی، ادبی و تاریخی در باورسازی داستان‌ها، نام برد.
 در مقدمه این کتاب آمده است، شناختن و شناساندن پیامبر خاتم که خداوند در قرآن او را «اُسوه»، شاهد، بشیر، نذیر، رحمه‌للعالمین، مهربان و مردمدار، دلسوز مردم، دارای خلق عظیم و دعوت‌کننده به حق و... می‌خواند در هر عصر و زمان، باید با زبانی تازه و هنرمندانه مطرح شود تا با دل‌ها و اندیشه‌ها پیوندی ژرف‌تر و پایاتر بیابد. داستان کوتاه یکی از ظرفیت‌های مناسب و موفق در این حوزه است که براساس تجربه نخستین جشنواره خاتم می‌تواند ترجمان و مفسر سلوک و سیرت و سیمای پیامبر عزیز و بزرگوار اسلام باشد.
داستان کوتاه نه‌تنها این مهم را برمی‌تابد که مورد‌اقبال و استقبال نسل جوان امروز در ایران و جهان است. در مجموعه داستان‌های کوتاه که در دومین دوره جشنواره خاتم دریافت شد  دارای چند ویژگی چشم‌نواز و امیدبخش است؛ تلفیق و پیوند میان دیروز و امروز و هم‌عصرانگاری پیامبر و گره زدن آموزه‌های پیامبرانه با مسائل و رویدادهای امروز؛ بازآفرینی برخی رویدادهای عصر پیامبر با زبانی چالاک و زنده و امروزین؛ بهره‌گیری از ظرفیت‌های نمادین دینی، عرفانی، ادبی و تاریخی در بارورسازی داستان و استحکام و قوام داستانی با نگاه بدیع و پردازش مناسب‌تر.
وقایع اغلب داستان‌های این مجموعه در حال و هوای امروزی اتفاق می‌افتد اما در رفتار و کردار شخصیت‌های داستانی نشانه‌های آشکاری از سیره رفتاری پیامبر اکرم(ص)، مانند مهربانی با کودکان، احترام به والدین، خوش‌رفتاری با اطرافیان و... دیده می‌شود. در بخشی از داستان کوتاه«داستان مباهله» به قلم زهرا عباسی می‌خوانیم: کرورکرور آدم از کوچه پسکوچه‌ها وارد میدان می‌شوند. دورتادور میدان روی پشت‌بام‌ها کپه‌کپه زن و بچه ایستاده‌اند. مسن‌ترها کنار دیوار کاهگلی، سینه آفتاب کم‌جان نشسته‌اند. بچه‌ها توی جمعیت می‌لولند. پسر جوانی پیرمرد قوزداری را به کول گرفته و از بین جمعیت راه باز می‌کند و کنار دیوار نزدیک سکوی وسط میدان می‌ایستد. جماعت نشسته، به احترام پیرمرد بلند می‌شوند. مردی به پسر جوان تشر می‌زند: «سی چه مامو را آوردیش؟!» پسر جوان همچنان‌که پیرمرد را به کول دارد قدمی به عقب می‌رود و می‌گوید: «خودش گفت. اصرار اصرار که مونه ببر!» مرد با دست برای پسر جوان خط و نشان می‌کشد: خُب بگه. گفتم که هوش و حواس درست و حسابی نداره، ببرش خونه. پسر جوان پیرمرد را کنار دیوار می‌نشاند و چوبه‌دستی را به‌دست پیرمرد می‌دهد و می‌گوید: «هوش و حواس مامو از همه جمع‌تره.» مامو چوبه‌دستی را به دیوار تکیه می‌دهد و با دست دیگرش فاصله چوبه‌دستی تا خودش را لمس می‌کند. مرد به سمت پسر جوان هجوم می‌برد و می‌گوید: «مگه با تو نیستم ببرش خونه!؟ شر به‌پا نکن!»

 

این خبر را به اشتراک بگذارید