• شنبه 27 مرداد 1403
  • السَّبْت 11 صفر 1446
  • 2024 Aug 17
پنج شنبه 30 تیر 1401
کد مطلب : 166521
+
-

کسب، اعتماد و فرهنگ

خاطرات یک فروشنده
کسب، اعتماد و فرهنگ

فرشته شیخ‌الاسلام

مثل بیشتر وقت‌ها من را که می‌بینند، تعجب می‌کنند. این بار مشتری‌ها، 2خانم میانسال هستند. با همان ابهام و تردیدی که توی چشم‌هایشان است، یک کیف پارچه‌ای بزرگ و یک جعبه نصف کارتن موز را می‌گذارند روی میز. می‌گویم: بله حدس می‌زنید یک پیرمرد جاافتاده صاحب سمساری باشد. همینطور هم هست. پدربزرگم سکته خفیفی داشته‌اند و یک ماهی است دوره نقاهت را می‌گذرانند. در خدمت‌تان هستم. خیالتان راحت قبلاً هم برای پدربزرگ کارشناسی عتیقه‌جات کرده‌ام. خودم دانشجوی ارشد پژوهش هنر هستم. صورتشان باز شد و زنی که کیف را آورده بود، گفت: هزار ماشاءالله! نه، ما مطمئن هستیم. این‌جا را حاج اسدی معرفی کرده‌اند. فقط ما عجله داریم و وسایل را می‌گذاریم. شما قیمت‌گذاری کنید، فردا می‌آییم برای حساب و کتاب.
توی کیف چند بقچه قلم‌کاری و آینه‌کاری و دو قطعه پارچه دستبافت عشایری بسیار قیمتی است؛ توی جعبه هم یک سرویس ناقص فنجان چینی تخم‌مرغی و چند کاسه کوچک با نقش منظره آبی و یک گلدان رخ لیلی و مجنون. فنجان و کاسه‌ها مال چین هستند و حداقل 250ساله، ولی گلدان فوقش 100سال داشته باشد. حاج اسدی دوست 60ساله پدربزرگ است. فکر می‌کنم چطور اعتماد چکه‌چکه طی این سال‌ها جمع شده، طوری که آدم‌ها با یک جمله، دارایی خانوادگی‌شان را می‌سپارند و دلشان قرص است. یاد حرف‌های پدربزرگ می‌افتم. اعتماد از جنس احساس است و احساس از سنخ فرهنگ. مشتری‌ها می‌دانستند رشته تحصیلی من ربطی به عتیقه‌شناسی ندارد. تحصیلات از جنس حواس است و حواس تجربی از سنخ تمدن. فکر می‌کنم این شناخت و تفکیک فرهنگ و تمدن چقدر می‌تواند در زندگی شخصی و اجتماعی و حرفه‌ای ما معنی‌ساز باشد. حتی در سیاستگذاری‌های کلان، آن وقت دائم شعار تمدن نمی‌دادیم. اعتماد دیر به‌دست می‌آید، طی سال‌ها سرمایه‌گذاری و راحت از بین نمی‌رود؛ ولی مدرک من خیلی زودتر دستم می‌رسد و معلوم نیست تا چه حد به دردم بخورد یا یادم بماند و کاربردی شود‌. تمدن ساخته می‌شود برای ویران شدن؛ مانند تمام دوره‌های تمدن بشری در شرق و غرب دنیا‌، اما فرهنگ شکل می‌گیرد برای آباد کردن و ماندنی است و با خراب شدن‌ها و جنگ‌ها و زلزله‌ها از بین نمی‌رود. وسایل را بررسی می‌کنم و قیمت می‌گذارم. می‌خواهم مغازه را زودتر ببندم. دلم برای پدربزرگ تنگ شده. دل‌تنگی‌ام را امر فرهنگی می‌بینم و کرکره تمدن را می‌کشم پایین‌.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید