• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
دو شنبه 5 اردیبهشت 1401
کد مطلب : 159086
+
-

اجاره‌نشین خیابان الامین

کتاب‌پایداری
اجاره‌نشین خیابان الامین

کتاب اجاره‌نشین خیابان الامین، هشت سال معرکه سوریه با جمال فیض‌اللهی اثری از علی‌اصغر عزتی‌پاک درباره احوال جمال فیض‌اللهی است؛ شخصیتی که کراماتی از حضرت رقیه(س) او را متحول می‌کند و مجاور حرم ایشان می‌شود. بعدها این فرد در جبهه مدافعان حرم درمی‌آید. این کتاب مستند- داستانی که نشر معارف آن را منتشر کرده درباره زندگی یک ایرانی است که به‌عنوان قاچاقچی به ترکیه می‌رود اما سرنوشت دیگری برایش رقم می‌خورد؛ سرنوشتی که حضرت رقیه(س) با کرامات خود برایش رقم می‌زند و باعث می‌شود او همه‌چیز را رها کند و مجاور حرم شود. این رمان روایتی است از حقایق تلخی که جمال فیض‌اللهی، سرباز مدافع حرم از جنایات داعش دیده و روایات اوست از شکل‌گیری هسته اولیه مدافعان حرم و ماجراهای مستند و شگفت‌انگیز دیگر که با نثر روان نویسنده روایت شده است. روایت صادقانه و روبه‌رو کردن مستقیم خواننده با حوادث و اوضاع سوریه از ویژگی‌های برجسته این کتاب است.
بخشی از کتاب اجاره‌نشین خیابان الامین، هشت سال معرکه سوریه با جمال فیض‌اللهی را با هم می‌خوانیم: «شروع این هشت سال عجیب از آنجا بود که من فارغ از تمام گذشته‌ام در ایران و ایلام، نشسته بودم در دفتر کارم در دیاربکر ترکیه که شاگرد ارسلان آمد گفت:«یک نفر دنبالت می‌گردد آقاجمال.» گفتم: «چه‌کار دارد؟» گفت: «نمی‌دانم. فقط گفت با جمال فیض‌اللهی کار دارم.» گفتم: «بیاورش اینجا!» ارسلان گفت: «نمی‌خواهد بیاید اینجا.» و به ریخت‌وپاش از هر نوع در دفتر اشاره کرد و گفت:‌ «نمی‌بینی وضعیت را؟!» راست هم می‌گفت؛ خودش و یکی - دو تای دیگر داشتند مواد می‌کشیدند و دو - سه نفر دیگر سرشان به نوشیدن گرم بود. خُب، پاتوق بود آنجا. رفیق‌ها می‌آمدند؛ آشناها می‌آمدند.
ارسلان گفت: «اگر دیدی آدم درست‌وحسابی است، نیاورش این‌طرف‌ها.» گفتم: «اگر آن کسی است که حدس می‌زنم، آدم محترمی است.» گفت: «پس بروید یک جای دیگر!» رفتم و دیدم بله؛ خودش است. آشنایی قدیمی که برادر دوست شهیدم بود؛ دوستی که عزیز من بود و چند سال بعد از جنگ، شهید شده بود به‌خاطر جانبازی. هم قطع نخاع شده بود در جبهه و هم شیمیایی. مرحوم یکی - دو سالی از من بزرگ‌تر بود و همیشه برایم احترام داشت. آدم خاصی بود. با اینکه برای خودش در سپاه کسی بود، تا روز شهادتش هیچ‌کس نمی‌دانست کجاست و چه‌کاره است. مثل یک آدم عادی در محله و شهر می‌گشت و قاطی مردم بود. همه، حتی ما که دوستش بودیم، تازه بعد از شهادتش فهمیدیم فرمانده مهمی در غرب کشور بوده. »

 

این خبر را به اشتراک بگذارید