حرف دل خویش را نوشتن
مریم ساحلی
مدتی مدید است که ما از احساس لطیف لمس کارتپستالها دور ماندهایم. اسفند در سالهای نه چندان دور، زمانِ تماشا و انتخاب کارتهای تبریک بود. صدای پای بهار که به گوش میرسید، کارتپستالها با هزاران نقش و رنگ همهجا بودند. آنها یک وقتهایی بر استندهای چرخان در کتابفروشیها و لوازم التحریریها و وقت دیگر در بقالیهای کوچک محلات چشمهامان را به تماشا میخواندند.
ما دائم فکر میکردیم کدام کارت برای فلانی مناسب است یا بیساری کدامیک از اینها را دوست دارد. آنهایی که دست و بالشان بازتر بود کارتپستالهای سهبعدی یا موزیکال میخریدند. اما کارتها را با هر طرح و قیمتی که میخریدیم، بعدش نوبت میرسید به نوشتن پشتش. بعضی وقتها نوشتهها تکراری بود و با ابیاتی مثل «گل سرخ و سفید ارغوانی/ فراموشم نکن تا میتوانی»به پایان میآمد؛ اما بعضی هم دقت میکردند تا جملات تازهای بنویسند وتبریکشان قشنگ باشد. این قشنگ باشد یعنی بنشیند به جان دریافتکننده پیام؛ یعنی وقتی که خواند، بگوید: فلانی از سر رفع تکلیف تبریک نگفته است.
همین میل به ارسال پیامهای جذاب سبب میشد که برخی بروند سراغ دوست، فامیل، همکلاسی یا همسایهای که با جهان کلمات بیشتر آشنا بود یا که نه بروند و کتابهای شعر و خودآموزهای انشاء را ورق بزنند تا جملاتشان رخت کلیشه بر تن نداشته باشد. و اما حالا واقعیت این است که در سالهای اخیر زحمت ارسال پیامهای تبریک به مناسبتهای مختلف بیشتر بر دوش اینترنت بوده است. پیامهای تکراری که برای خیل کثیری کپی میشوند و عمدتا پیش از موعد ارسال میشوند تا خیالمان راحت باشد که فلان روز خجسته را تبریک گفتهایم، آن هم از نوع پیشاپیش. میدانم و میدانید که این پیامها ذرهای از لطف دستنوشتههای سابق را ندارد. ما همه کارتپستالهای کاغذیمان را جایی حوالی خاطرات شیرین در دوردستها جا گذاشتهایم اما حالا، حالا که پیامهامان سوار بر امواج اینترنت راهی مقصد میشوند، کاش دستکم بکوشیم تا جملههامان هر چند ساده و کوتاه از کوچهپسکوچههای اندیشه و احساس خودمان سر برآورند.