دختر شینا
کتاب «دختر شینا» به بررسی خاطرات پشت جبهه میپردازد و بهصورت مستقیم در جبهه جنگ حضور نیافته است. قدمخیر محمدی کنعان، همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی است که راوی این قصه بوده و مخاطبان را با بیان شیوای خود در درازنای جنگ همراه میکند. بهناز ضرابیزاده، در طول ۶ماه و با تعداد بیش از ۳۰ساعت مصاحبه موفق به نگارش این کتاب شده و پس از تلاشی 2ساله آن را چاپ کرده است. این اثر در 19فصل و در انتشارات سوره مهر منتشر شده و برگزیده شانزدهمین جشنواره جایزه کتاب سال دفاعمقدس است. نویسنده درباره کتاب میگوید: «قدمخیر در سن 22سالگی، همسرش به شهادت رسیده و با وجود 5فرزند، ازدواج نکرده و به تنهایی فرزندانش را بزرگ کردهاست. همین موضوع برای من بسیار تاملبرانگیز بود؛ زنی که در روستا زندگی میکرد به فضای شهر آمده و به تنهایی در اوج جوانی، تمام هم و غمش بزرگ کردن فرزندانش شده بود». در بخشی از این کتاب میخوانیم: زود که برای نماز بلند شدم، دیدم دارد ساکش را میبندد. بغض گلویم را گرفت. گفتم: «کجا؟!» گفت: «با بچههای مسجد قرار گذاشتیم بعد از اذان راه بیفتیم. گفتم که، امام دارد میآید.» یکدفعه اشکهایم سرازیر شد. گفتم: «از آن وقت که اسمت روی من افتاد، یا سرباز بودی، یا دنبال کار. حالا هم که اینطور. گناه من چیست؟!» خدیجه با صدای گریه من از خواب بیدار شده بود و گریه میکرد. صمد(ستار) رفت گهواره را تکان داد و گفت: «راست میگویی. هرچه تو بگویی قبول دارم. ولی به جان قدم، این دفعه دیگر دفعه آخر است. بگذار بروم امامم را ببینم و بیایم. اگر از کنارت جُم خوردم، هرچه دلت خواست بگو.»