میثم قاسمی
تا همین اواخر، در هر محفلی کسی از محیطزیست و موضوعات مرتبط با آن حرف میزد، متهم میشد که دغدغههای فانتزی دارد. هروقت حرف این میشد که فلان جنگل آتش گرفته یا درختهایش را قطع میکنند، شکار حیوانات شدت گرفته یا بحران آب در پیش است، بودند افرادی که میگفتند وقتی مشکلات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... در کشور وجود دارد، حالا چندتا کل و بز یا درخت چه اهمیتی دارند؟ این نگاه در میان برخی مدیران کشور هم وجود داشت و محیطزیست موضوعی بود که شاید میشد سالی یکبار در اهمیتش سخنرانی کرد اما آنقدرها هم اهمیت نداشت، حتی وقتی عدهای از بحرانهای زیستمحیطی حرف میزدند، متهم میشدند که میخواهند به این بهانه جلوی توسعه کشور را بگیرند.
این قصه نهچندان جذاب سرانجام رسید به امروز. بحران آب دیگر موضوعی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت؛ بحرانی که از پس خود بحرانهای دیگری را بهدنبال خواهد داشت. تولید غذا، مهاجرت درونسرزمین، خالی از سکنه شدن روستاها و شهرها، حاشیهنشینی و... مسائلی نیستند که بتوان آنها را یکشبه جمع کرد. حتی آنقدر پول ندارند که بتوان پیمانکاریاش را به دوستان و آشنایان سپرد؛ همه هزینه هستند و مشکل. دشتهای فرونشسته، نخلهای سوخته و دریاچههای خشک شده هم بهدنبال بیآبی آمدهاند و در همین حال بیش از 80 روز از پاییز گذشته و تهران بهعنوان شهری کوهپایهای، ۵ روز بارانی هم بهخود ندیده، وای به حال شهرهای کویری.
محیطزیست دیگر موضوعی فانتزی نیست اما همچنان در میان ما مردم و مدیران جایگاه مهمی ندارد. چرا؟ شاید چون پول نیست. نه اینکه سازمان حفاظت از محیطزیست پول ندارد؛ در موضوع محیطزیست پول نیست؛ نمیتوان آن را تجاریسازی کرد و از کنارش پروژههای عظیم برداشت؛ موضوعی که پول ندارد و در انتهای فهرست اولویتهاست، فقط یک تبصره زینتی نصیبش میشود.
محیطزیست، پولی نمیشود. ما هم که نگاهمان را تغییر نمیدهیم. پس در انتظار باد و باران خواهیم ماند، شاید آمدند و ما را نجات دادند.
در انتظار باد
در همینه زمینه :