محدثه واعظیپور ـ روزنامهنگار
نگاه اول: تولید در شبکه نمایش خانگی در سالهای اخیر، پرحاشیه و پر از شایعه و خبرهای جنجالی بوده که معمولا از سوی تهیهکنندگان و دستاندرکاران این پروژهها تأیید نشده است. اتهام مالی همواره سایهای بر سر این تولیدات بوده که اغلبشان کیفیت نازل دارند. در یک دهه اخیر و با رشد سریالسازی در شبکه نمایش خانگی، تعداد آثاری که قابل توجه بوده و تماشاگران واقعی پرشمار داشتهاند از انگشتان یک دست تجاوز نمیکند.
ستارهها و چهرههای بسیاری پایشان به این سریالها باز شده و بیش از تماشاگران آنها از تولید این سریالها منتفع شدهاند. اغلب این سریالها با توجه به محدودیتهای فراوان تلویزیون، تلاش کردهاند در فرم و محتوا از سریالهای تلویزیون فاصله گرفته و از طریق پرداختن به سوژهها و روابطی که راه به تلویزیون ندارند، تماشاگر جذب کنند. بعضی از این آثار که متاثر از سریالهای محبوب ترک ساخته میشوند عناصر تکرارشونده و آشنایی دارند. روابط عاشقانه چند ضلعی، نمایش زندگیهای لوکس و مرفه که با وضعیت عمومی جامعه در تناقض است. نزدیک شدن به دوایر ملتهب و به تصویر کشیدن مواردی مثل اعتیاد یا پرداختن به موضوع خیانت و...
نباید فراموش کرد مشکل این سریالها این است که در فضای رقابتی و حرفهای تولید و توزیع نمیشوند و خیلی زود تبدیل به دکانی برای کسب درآمد و پولشویی شدهاند. سریالها با سرمایههای مشکوک تولید شده و بهتازگی حتی در آمارسازی درباره جذب مخاطب هم، بیننده را فریب میدهند تا از طریق تبلیغات و سندسازی تماشاگر پیدا کنند. شبکه نمایش خانگی، میتوانست خلأ سریالسازی در ایران را جبران و استعدادهایی نوظهور در این زمینه معرفی کند، اما متأسفانه وسوسه سود مالی و منفعتطلبی همهچیز را به حاشیه برد. مسیری که با «شهرزاد» شروع شده بود به «همگناه»، «میخواهم زنده بمانم» و «ملکه گدایان» رسیده است اما این چند سریال، در برابر انبوهی آثار غیرقابل تحمل و ضعیف نشاندهنده آشفته بازاری است که در آن، فقط تهیهکننده و بعضی عوامل سود میبرند و ضربههایی که این تولیدات سخیف و سطحی به فرهنگ و حتی ذائقه تماشاگری میزند که به قصد سرگرمی پای این سریالهای پیش پا افتاده مینشیند، جبران ناپذیر است.
نگاه دوم: در دل همین فضای تکراری و رخوتآلود، چند نقطه عطف و چند سریال خوب و دیدنی ظهور کرده است. پس از شهرزاد که البته فصل دوم و سوم آن، کیفیت فصل اول را نداشت و بازی خیرهکننده علی نصیریان و شهاب حسینی و حضور دلنشین ترانه علیدوستی در نقشی خاص و کمتر نوشته شده، از آن در یاد مانده است. در میخواهم زنده بمانم (شهرام شاهحسینی) با قصهای جذاب و کمتر روایت شده روبهروییم. با صحنهآرایی خوب و باورپذیر از اواخر دهه60 و اوایل دهه 70تهران، با بازیگرانی که در بهترین حالت خود هستند. علی شادمان جوان و آناهیتا درگاهی، امیر نوروزی، پدرام شریفی، سحر دولتشاهی و بابک کریمی بدون جایگزین بهنظر میرسند. حامد بهداد یک نقطه عطف فراموش نشدنی به کارنامهاش افزوده و آزاده صمدی از کلیشه زن جلف و اغواگر خارج شده و در قالب زنی مقتدر و خاص، حضوری متفاوت دارد. ملکه گدایان (حسین سهیلیزاده) قصهگوست و بیادعا. سریالی شسته و رفته که از کارهای قبلی سهیلیزاده فاصله دارد. زوج باران کوثری و آرمان درویش دوست داشتنی و رابطه عاشقانهشان پذیرفتنی است. محمدرضا غفاری و فرزاد فرزین هم در نقشهایشان باورپذیرند.همگناه (مصطفی کیایی) تصویری از جامعه امروز، روابط سست و عشقهای ویران شده است. این سریال ساختاری سینمایی دارد، ترکیب بازیگرانش حرفهای و تلاشی ستودنی برای جذب مخاطب در قالب اثری پرکشش، عاشقانه و درگیرکننده است.
تجملات، عشق و خط قرمز
در همینه زمینه :