درنگی بر کتاب «مردم در سیاست ایران» نوشته یرواند آبراهامیان، ترجمه بهرنگ رجبی
5پژوهش درمورد 5مقطع تاریخی
فرزام شیرزادی- روزنامهنگار
«مردم در سیاست ایران» 5 پژوهش موردی است از یرواند آبراهامیان، پژوهشگر و تاریخنگار75ساله ای که پیشتر و بیشتر او را از طریق کتابهای «ایران بین دو انقلاب» و «تاریخ ایران مدرن» میشناسیم.
«نقش جمعیتهای مردمی در انقلاب مشروطه ایران»، «نقش جمعیتهای مردمی در سیاست ایران؛1332ـ 1285»، «نقشِ جمعیت مردمی در انقلاب ایران»، «کمونیسم و مسئله اشتراک در ایران: حزبِ توده و فرقه دمکرات» و «شکلگیری پرولتاریا در ایرانِ مدرن،1332ـ 1330» عنوان 5 مقاله این کتاب 189صفحهای است.
همانطور که از عنوان کتاب مشخص است، اشتراک هر 5 مقاله حضور مردم در برهههای حساس تاریخی ایران معاصر است. در واقع مردم حضوری پررنگ دارند و تا اندازهای تعیینکننده و حتی سرنوشتساز اما در بسیاری موارد ـ اغلب ـ ناآگاه و بیپشتوانه فکری به خیابانها میریزند و تحتتأثیر یک حزب، گروه یا جریان و حتی شایعهای فراگیر مشتهایشان را گره میکنند، شعار سر میدهند، رگ گردنشان بیرون میزند و...
آنچه نویسنده به آن نپرداخته، دلایل همین ناآگاهی و دهنبینی جماعتی است که صبح یک شعار سر میدهند و عصر مخالف حرف صبحشان، با حرارت فریاد میزنند و جانب دیگری میگیرند. البته آبراهامیان چند جا گذرا، اشارهای کوتاه دارد به اینکه اگر نظر مردم عوض میشده بهدلیل آن بوده که به مرور درمییافتند چون به خواستههایشان نرسیدهاند باید جانب نظری دیگر را بگیرند یا بعد از دلسردی از یک جبهه سیاسی به سمت دیگری میرفتند. در واقع نویسنده به ناآگاهی، کم سوادی و توجه جماعت به شایعهها اشارهای نمیکند.
از اینها که بگذریم هر 5 پژوهش که بهنظر میتوانند هر یک دستمایه کتابی علیحده باشند خوشخوان، پرجاذبه و پرکشش هستند. بهویژه مواردی که مربوط به اتفاقات منتهی به انقلاب سال1357 میشود؛ از شعارهای توأم با لیچار و ناسزا گرفته تا اشارههایی که به نقش رادیو بیبیسی میشود و اینکه بسیاری از سلطنتطلبها هنوز هم معتقدند حکومت پهلوی دوم را بیبیسی به زمین گرم کوبید.
آبراهامیان در مقاله «نقشِ جمعیتهای مردمی در انقلاب ایران» در صفحه101 کتاب مینویسد: «شعارهای معترضان اغلب آهنگین بود و دربرگیرنده بازیهایی با کلمات فارسی. محبوبترین اینها بودند: ارتشِ دنیا دشمنکش است، ارتشِ ایران برادرکش است/ شاه جنایت میکند، کارتر حمایت میکند/ نفت و کی بُرد؟ آمریکا، گازو کی بُرد؟ شوروی، پولش و کی خورد؟ پهلوی/ این است شعار دولت، دزدی، غارت جنایت/ یه سگ داریم پشمالوئه، اسمش فرح شهبانوئه.....»
آبراهامیان در صفحه109 به نقل از محمود گلابدرهای در کتاب «لحظههای انقلاب» مینویسد: «که معترضان در میدان فردوسی بهطرزی شگفتانگیزتر از همه تعرضی به رادیوفروشیهای گرانقیمت نکردند. گلابدرهای توضیح میدهد که مردم اهمیت زیادی برای رادیو در کل و مشخصاً رادیو بیبیسی قائل بودند. او مینویسد همه هر روز بیبیسی گوش میدادند و چنان وابسته شده بودند که انگار آفتابِ صبح است.»
آبراهامیان که جایگاه راهپیمایی را برای ایرانیها مثل کیک سیب برای آمریکاییها میداند یکی از دلایل موفقیت انقلاب سال57 را پرهیز از عملیاتهای فراگیر مسلحانه میداند و مینویسد: «... دلیل اصلی هم همین بود که آیتالله خمینی و دیگر رهبرانِ اصلی مخالفان که الزاماً هم با خشونت مشکلی نداشتند، به تدبیر نبرد مسلحانه رو نیاوردند. حقیقت این است که به خلافِ تصوراتِ فراگیر غربیها، آنها صراحتاً و قاطعانه درخواستها برای اعلامِ جهادِ مسلحانه را پس زدند...»
آبراهامیان در این مقاله نتیجه میگیرد که در کل با درنظر گرفتن همه جوانب، در انقلابِ ایران، تمایلِ جمعیت به رفتارهای آرام و مسالمتآمیز بوده است. البته هر از گاه و بسته به اوضاع به خشونت هم میدان میدادند، اما هدف نه انسانها بلکه ساختمانها و اماکن خاص بوده و در روندِ سیزده ماهه انقلاب، فقط چهار حادثه ثبت شده که در آنها مخالفان آگاهانه و عامدانه دست به خونریزی زدند. باقی مواردِ خشونتی که جمعیتها علیه اشخاص انجام دادند، عمدتاً به تحریک ساواک بود که تظاهراتی در مقابله با مخالفان سامان میداد و اوضاع را میسپرد دست اوباش مسلح تا مخالفان را مرعوب کنند.
در دیگر مقاله کتاب با عنوان «کمونیسم و مسئله اشتراک در ایران: حزبِ توده و فرقه دمکرات» جدای از توضیحات درباره ریشه شکلگیری و جدایی و اختلافات حزب توده و فرقه دمکرات و اینکه این دو صرفاً دو روی یک سکه نبودند و بنیانهای اجتماعی متضاد، منابع مغایر و در مواردی سیاستهایی ناسازگار از همدیگر جداشان کرد، آبراهامیان در کوتاهترین مجال ـ حجم مقاله ـ به بهترین شکل پیشینه هر دو حزب توده و فرقه دمکرات را بازمیگوید و توضیحات مبسوطی با ارجاع به منابع متنوع و متفاوت درباره افرادی چون جعفر پیشهوری میدهد؛ مثلاً درباره پیشهوری به نقل از «جورج لنزوفسکی» در کتاب «روسیه و غرب در ایران» مینویسد: «حزب توده تجسد حزبِ کمونیست قدیمی دهه1310 ایران بود، حزبی که دیدگاههایش را روزنامه جعفر پیشهوری به نام آژیر بیان میکرد و شهریورماه1324 هم در آذربایجان اسم تازهای روی خودش گذاشت و مشهور شد به حزب دمکرات.»
آنچه در این مقاله اهمیت دارد، ذکر منابع متفاوت و البته متعدد است درباره موضوع اصلی مقاله. از ارجاع به پژوهشهای «دونالد ویلبر» درباره ایران و حزب توده گرفته تا نظرات مستقیم افرادی چون «وااگین گروزِلکو» نویسنده کتاب «دیباچهای بر ایران» که پیشهوری را تا حدِ «رهبر» فرقه دمکرات و حزبِ توده در آذربایجان بالا میبرد.
نکتهای که کتاب «مردم در سیاست ایران» یرواند آبراهامیان را درخور تأمل میکند و ارزش چندبار خواندن را به آن میبخشد، ارجاعات متنوع، ذکر منابع متعدد، با اهمیت و قابل اعتنا برای نوشتن هر یک از مقالههاست. نویسنده برخلاف کتابهایی از این دست که در بازار اینروزهای کتاب فراوانند متکلم وحده نیست و کتاب او بهراستی پژوهشی است درخور و خواندنی.
و سخن آخر اینکه برخلاف نظریاتی که در چند نشریه به شکل موردی درباره ترجمه این کتاب خواندم، برگردان اثر حاضر به فارسی نه بیایراد که کملغزش و البته خوشخوان و روان است.
«مردم در سیاست ایران» را نشر چشمه منتشر کرده است.