امید در وطن خویش غریب
چند روایت از درگذشت و خاکسپاری مهدی اخوانثالث
ترمه هوشیار
کسی چه میداند شاید آن شبی که مهدی اخوان ثالث (م.امید) با دستهای لرزان و خسته از بیماری آن چهارخط را برای وصیتنامهاش نوشت «قاصدک» را زیر لب زمزمه میکرد. شاید هم داشت «زهیچ جهان اگر دوست دارم/ تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» را مرور میکرد. هر چه بود در آن ورقه نوشت: «اگر مردم مرا در جوار حکیم توس دفن کنید. اگر نشد هم هر جایی که سایه درختی بود پیکرم را بهدست خاک بسپارید». خاکسپاری او در زادگاهش در کنار شاعر همشهری خود که همه عمر عاشقانه، شعرهایش را دوست داشت و در مزاری بسیار غریب در شهریور69 مصداق بارز «در وطن خویش غریب» بود.
اما چهکسی فکر میکرد دفتر زندگی او یکباره و با یک حمله تنفسی در بیمارستان مهر در چند متری خانهاش به پایان برسد؟ شاید هیچکسی بهتر از دکتر شفیعیکدکنی در «حالات و مقامات م.امید» این روایت را آنطور که باید و شاید تعریف نکرده است؛ «ساعتهای 6ــ 5 بود که تلفن زدم. مزدک، پسر کوچکش، گوشی را برداشت. گفت: پدرم تب داشت و قدری تنفسش ناراحت بود او را به بیمارستان مهر ــ که در چندمتری منزل آنهاست ــ بردیم. پزشکان توصیه کردند که یکی دو روزی در بیمارستان استراحت کند تا آزمایشهایی هم انجام دهند. گفتم: الان اگر بروم به بیمارستان راه میدهند؟ گفت: نه، وقت ملاقات تمام است، حالش هم خوب است. فردا. در همین لحظه که گوشی را گذاشتم، یدالله قرائی زنگ زد. او هم از طریق تلفن شنیده بود که اخوان در بیمارستان بستری است. گفت: فردا صبح برویم به دیدنش. قرار گذاشتیم فردا صبح ساعت9 برویم. پیش خودم فکر کرده بودم «روحالارواح» سمعانی را که یکی از شاهکارهای کمنظیر ادبیات فارسی است و همین امسال به همت آقای نجیب مایل هروی انتشار یافته برایش ببرم. چون چند روز قبل وقتی وصف این کتاب را در تلفن از من شنید با چنان اشتیاقی سخن میگفت که حد و حصر نداشت. بگذریم. دوسه ساعت بعد از این تلفن بود که تلفن منزل ما زنگ خورد و زنی با شیون ــ که به زحمت تشخیص دادم که ایران خانم (همسر اخوان) است ــ گفت: مهدی رفت. هر کار میتوانی بکن. و گوشی را گذاشت. بهزحمت توانستم محمود دولتآبادی را (که در همسایگی ماست، دو کوچه آنطرفتر) و حسنزاده مروارید و حسینخانی آگاه را خبر کنم تا رفتیم. چند تنی از اقوام هم آمده بودند... .»
در همین دیدار ایران خانم همسر اخوان میگوید که او وصیت کرده تا در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شود. کاری که بهنظر غیرممکن میآمد. دکتر شفیعی کدکنی که گویا برای رخ دادن این اتفاق تلاش زیادی میکند، این بخش را از کتاب حالات و مقامات امید حذف کرده و در مقدمه این کتاب نوشته: «بخشی از جریان تدفین اخوان را که به تفصیل تمام نوشته بودم در این چاپ حذف کردم. بعد از مرگِ من، دیگران اجازه دارند که آن را نشر دهند. به خط خودم نگاه داشتهام تا در آینده انتشار یابد. فقط از روی خط خودم. من هیچگاه سیاسی نبودهام ولی متجاوز از شصت سال ناظر دقیق و پُرحوصله جریانهای سیاسی در ایران بودهام. به تجربه دریافتهام که روشنفکرانِ ما، غالباً، فاقد تقوای سیاسیاند. به اندک خشم و نفرتی، حتی شخصی، انواع تهمتها را به طرف مقابل میزنند... .»
در مهرماه سال 99 دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای از دستور ایشان برای دفن پیکر مهدی اخوانثالث در جوار فردوسی نوشت؛ «مهدی اخوان ثالث در 4شهریور1369 در تهران از دنیا رفت و با دستور و هماهنگی آیتالله خامنهای در مقبرهالشعرای آرامگاه فردوسی در توس به خاک سپرده شد.» به نوشته سایت رهبر معظم انقلاب، ایشان از گذشته در مشهد با اخوانثالث رفاقت و حشر و نشر داشتند؛ همچنین در دیدار شاعران به تاریخ 25شهریور سال87، آیتالله خامنهای، اخوان را بهترین شاعر نیمایی زمان خودش دانسته و اظهار داشتند: «در عرصه شعر نو، مرحوم اخوان که قطعاً بهترین شاعر نیمایی زمان خودش بود و بهنظر من از همه اقرانش قویتر، مسلطتر و لفظ و معنای شسته رفته و بهتری داشت، در یک گوشهای زندگی میکرد؛ کسی از او خبری نداشت، کسی او را نمیشناخت، جز یک عده خواص؛ در حال عزلت و انزوا. یعنی وضع عرضه شعر این بود. طبیعی بود که وقتی بزرگان شعر اینجور منزوی و در عزلت و در خمول زندگی کنند، جوانها خیلی رشد پیدا نمیکنند؛ این چیز قهری است.»
اخوان در بخش غربی باغ آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد. البته با توجه به دفن او در عرصه آرامگاه فردوسی که ثبت شده بود جز سنگ مزار و یک تندیس که بهتازگی در آن جا نصب شده یادمان دیگری در آن جا وجود ندارد. 17مهر1399 زمانی که محمدرضا شجریان در بیمارستان جم تهران فوت کرد خانواده او اعلام کردند که او نیز در کنار آرامگاه اخوانثالث در توس به خاک سپرده میشود. هرچند که مزار او یک ردیف جلوتر از مزار اخوان است اما هر دو در عرصه باغ آرامگاه فردوسی قرار دارند.