برزخیها
مخالفتها با اکران فیلم جنجالی ایرج قادری که تنها دو هفته دوام آورد، بحران مشروعیت سینما را نمایانمیکند
سعید مروتی
سال61 برای سینمای ایران که تولیداتش همچنان اندک است با فیلم «فرمان» (کوپال مشکوه) با بازی سعید راد، علی ثابت و جمشید آریا شروع شد؛ فیلمی در گونه محبوب و متداول آن سالها (فیلم دهقانی) که هم هیجان و حادثه داشت و هم شعارهای بابروز. فرمان در برهوت فیلمهای ایرانی و در شرایطی که مثل سال60، سینماها بیشتر فیلم خارجی نشان میدادند، با اقبال نسبی سینماروها مواجه شد. با اکران «برزخیها» (ایرج قادری) و استقبال گسترده مردم، همهچیز به هم میریزد و بحران مشروعیت بار دیگر روی تلخش را به سینمای ایران نشانمیدهد. برزخیها که پروانه ساختش سال58 و زمان مدیریت محمدعلی نجفی صادرشد، سال59 ساخته شد و کل سال60 را به آمادهسازی و جرح و تعدیل گذراند، در شرایطی سال 61 روی پرده آمد که جوانهای مذهبی و انقلابی با هدایت محسن مخملباف فیلم «توجیه» (منوچهر حقانیپرست) را ساخته و آماده اکران کردهبودند؛ نخستین محصول سینمایی حوزه اندیشه و هنر اسلامی که بعدها حوزه هنری نامگرفت. برزخیها روی پرده آمد و با ترکیبی از ستارهها که مشابهش در سینمای قبل از انقلاب هم مسبوقبهسابقه نبود، تماشاگران پرتعدادی یافت. حضور توامان فردین، ناصر ملکمطیعی، ایرج قادری و سعید راد، سناریوی سعید مطلبی که قهرمانمحوری و حادثهپردازی را به ماجرای روز (جنگ) پیوند داده بود (البته برزخیها قبل از شروع جنگ فیلمبرداری شده و محور حوادثش درگیریهای مرزی بود)، کنار تجربه قادری کارگردان، صفهای طولانی را گرداگرد سینماهای نمایشدهنده فیلم ایجاد کرد. هرچه برزخیها بیشتر فروخت، مخالفتهای سازمانیافته با آن گستردهتر شد. با هدایت جوانهای خشمگین حوزه اندیشه و هنر اسلامی و همراهی روزنامهها، فضایی علیه برزخیها ایجاد شد که طوفانش نهتنها فیلم که در نهایت وزیر ارشاد را هم قربانی کرد. فیلم بعد از 2هفته اکران و در اوج فروش از پرده پایین آمد و طولی نکشید که حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه جای خودش را به حجتالاسلام سیدمحمدخاتمی داد. فضای سنگینی که علیه برزخیها ایجاد شد در واقع ادعانامهای علیه ستارههای سینمای فارسی بود که جرأت و شاید جسارت کرده بودند و در یک فیلم کنار هم قرارگرفتند. برزخیها با ستارههای نامدارش از پرده پایین آمد و کمی بعد توجیه از راه رسید که با هدایت تئوریسین سینما و هنر اسلامی، تولید شده بود و محصولی ایدئولوژیک با حضور چهرههایی گمنام و تازهکار بود. وقتی «دادا» (ایرج قادری) آمد و کمتر با مخالفت مواجه و راحت اکران شد و بر پرده ماند، مشکل برزخیها بیشتر به چشم آمد؛ مشکل جمع کردن بازیگران معروف و محبوب قبل از انقلاب در یک فیلم.
سال61 سال گذار سینمای ایران هم بود؛ دوران برزخیها و بلاتکلیفی و بیبرنامگی توامان مدیران و فیلمسازان؛ دورانی که در فاصله صدور پروانه ساخت تا آماده نمایش شدن فیلم، این سیب هزار چرخ میخورد.
در بهمن61 برگزاری نخستین دوره جشنواره فیلم فجر، بعد از جشنواره میلاد در سال60، میتوانست دستاوردی برای سینمایی باشد که بهدنبال مشروعیت برای ادامه حیات بود. هرچند نمایش نخستین فیلمهای بعد از انقلاب کیمیایی، بیضایی و حاتمی، نشان داد جایگاه موجنوییها همانقدر متزلزل است که سرگرمیسازها. باز هم رفقای برادر محسن، در سالنها حاضر بودند تا استقبال گسترده سینماروها را به بحران مبدلکنند. پس شعار «مرگ بر کیمیایی» و «مرگ بر حاتمی» در سینماهای نمایشدهنده «خط قرمز» و «حاجی واشنگتن» به راه افتاد تا پیچیدگیهای سینمای پس از انقلاب بیشتر نمایان شود؛ سینمایی که هم روشنفکرش در آن با مشکل مواجه بود و هم سرگرمی سازش؛ سینمایی که هنوز شکل نگرفتهبود و هیچکس دقیقا نمیدانست باید چه شکل و شمایلی داشته باشد.