چریکهای تکنوکرات
حسنعلی منصور توسط هیات های موتلفه اسلامی ترور شد
مرتضی برکتی همدانی
حسنعلی منصور نخستوزیرزادهای بود که در اواخر دهه 30 شمسی گروهی از تکنوکراتها و جوانان تحصیلکرده را رهبری میکرد که سودای سیاست داشتند. آنها حاضر بودند به تعبیر داریوش همایون- وزیر بعدی در کابینه هویدا- در دولت کار چریکی کنند. اما این چریکهای تکنوکرات راهی رفتند که منجر به استبداد بیشتر شاه و دخالت بیحد او در امور کشور شد.
حسنعلی منصور، پسر علی منصور، از رجال برکشیده شده توسط رضاشاه در ابتدای قرن بود که در دوران او به نخستوزیری هم رسید و با حمله متفقین و اشغال ایران کنار رفت. پسر هم راه پدر را در وزارت امورخارجه ادامه داد و در میانه دهه20 گروهی از دوستان خود را از سفارتخانههای عمدتا اروپایی گرد خود جمع کرد که در بین آنها امیر عباس هویدا هم بود. ستاره منصور در میانه دهه30درخشید و او با ایدهها و طرحهایی برای نجات وضعیت اقتصادی ایران در راس شورایعالی اقتصاد قرار گرفت. همین ستاد جرقه آغاز محفلی شد با عنوان «کانون مترقی ایران» که متشکل از گروهی از جوانان تحصیلکرده بود که پشت سد رجال قدیمی در مناصب دولتی قرار داشتند. جوانانی عمدتا ضدکمونیست که برخلاف جریان اصلی روشنفکری، طرفدار سلطنت بودند. آنها اعتقاد داشتند که باید با تغییر ساختار و سیستم، خود درون دولت قرار بگیرند و با اجرای سیاستهای اصلاحی، وضعیت کنونی را به نفع خود و جریانی که در آن قرار دارند، اصلاح کنند؛ اصطلاحی که داریوش همایون در سرمقاله روزنامه اطلاعات در همان سالها با عنوان «کار چریکی» از آن نام برد.
منصور و گروهش در میانه دولتهای مستعجل و عمدتا ناکارآمد دهه 30 حضور داشتند و خود را طرفدار تغییر نشان میدادند. با حضور کندی در کاخ سفید آمریکا و گزارشهای سازمان سیا مبنی بر ضرورت تغییر در ایران ، فشار برای اصلاحات در کشور را بیشتر کرد و بر رونق کار آنها افزود. گرچه دولت امینی مأمور به این کار شد اما با شکست سیاستهای امینی، عملا عرصه برای حضور تیم کانون مترقی مهیا شد بهصورتی که در دولت اسدالله علم، برخی از این جوانان و ستارههای بعدی این کانون به وزارت رسیدند. رخنه کانون مترقی به ارکانهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بهصورتی درآمد که در انتخاباتی که در سال1342برای مجلس شورای ملی برگزار شد، عملا بیشترین کرسیهای مجلس توسط اعضای کانون مترقی تصاحب شد و همین زمینه اصلی برای بروز حسنعلی منصور در 40سالگی بهعنوان نخستوزیر شد. پیش از آن، شاه بهشدت از حضور این نسل از جوانان در ارکان دولت حمایت میکرد؛ چراکه رجال عمدتا قدیمی با او در مسائلی مثل سرکوب 15خرداد42، اصلاحات ارضی و برنامههای اجرایی کشور با مشکل روبهر شده بودند و حتی در محافل خصوصی و عمومی از سیاستهای جاری در کشور انتقاد میکردند. در چنین شرایطی تیم کانون مترقی بهترین جایگزین بود.
منصور در اسفند1342بهعنوان نخستوزیر برگزیده شد. او به برنامهها و ایدههایش که برخاسته از همان شورایعالی اقتصاد بود شدت داد. در همین زمان گفته میشد که منصور، ارتباطات بسیار نزدیکی با برخی از اعضای سفارت آمریکا در تهران برقرار کرده طوری که چند کارمند بلندپایه این سفارت در منزل او مستاجر بودند. منصور چهره مورد قبول آمریکاییها و شاه، جاهطلبی امینی را نداشت و تیمش نیز از جوانانی تشکیل میشد که در راستای منویات شاهانه حرکت میکردند. کانون مترقی را میتوان موتور اصلی گروهی از طبقه متوسط ایرانی دانست که در میانه دهههای40 و 50در حال رشد بودند؛ گروهی از جوانان که رانتهای مرسوم خانوادگی را نداشتند و یا در طبقه پایینتری از هزارفامیل، در تقسیم قدرت در ایران قرار داشتند اما شیفته قدرت و رسیدن به مقام بودند؛ کانون مترقی و بعدها حزب ایران نوین، پله ترقی آنها شد.
منصور در میانه سال43 طرحی جنجالی را به مجلس برد که خشم عمومی مردم ایران و روحانیت مبارز به رهبری امام خمینی (ره) را شعلهور کرد؛ کاپیتولاسیون برای متسشاران آمریکایی. رضاشاه با تبلیغات بسیار در دوران خود این قانون استعماری را ملغی اعلام کرده بود اما باردیگر بهدلیل رشد حضور مستشاران آمریکایی در ایران، آمریکا از ایران خواست که کاپیتولاسیون برای آنها احیا شود. براساس این قانون، مستشاران آمریکایی اگر جرمی در خاک سرزمینی ایران انجام میدادند، در کشور خودشان محاکمه میشدند. هرچند این قانون در دولت اسدالله علم تهیه شد اما او هیچگاه آن را به مجلس نبرد ولی منصور آن را در دستور کار قرار داد و در سکوت کامل به مجلس برد. امام خمینی (ره) که به تازگی و بعد از ماجرای 15خرداد آزاد شده بود بار دیگر سخنرانی بسیار تندی علیه شاه و رژیم بیان کردند: «... عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند. قانونی را به مجلس بردند که در آن ما را ملحق کردند به پیمان وین... که تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانوادههایشان، با کارمندهای فنیشان با کارمندان اداریشان، با خدمهشان... از هر جنایتی که در ایران بکنند، مصون هستند. ملت ایران را از سگهای آمریکا پستتر کردند. چنانچهکسی سگ آمریکایی را زیر بگیرد از او مؤاخذه میکنند اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد مؤاخذه میکنند. چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام را زیر بگیرد، هیچکس حق تعرض ندارد. آقا من اعلام خطر میکنم، ای ارتش ایران من اعلام خطر میکنم، ای سیاسیون ایران من اعلام خطر میکنم... والله گناهکار است کسی که فریاد نکند. ای سران اسلام به داد اسلام برسید. ای علمای نجف به داد اسلام برسید. ای علمای قم به داد اسلام برسید...». رژیم پهلوی بعد از این سخنرانی با ایجاد فضایی خاص و امنیتی شبانه امامخمینی (ره) را دستگیر و به ترکیه تبعید کرد.
یکم بهمن1343درحالیکه حسنعلی منصور در میدان بهارستان از اتومبیل پیاده شد تا وارد مجلس شورای ملی شود، جوانی حدودا 20ساله نزدیک شد و2 گلوله به سمت رئیس دولت شلیک کرد. فضای میدان بهارستان ملتهب شد و چند نفری از گوشه و کنار میدان شروع به تیراندازی هوایی کردند. محمد بخارایی، ضارب نخستوزیر توانست فرار کند اما در همان نزدیکی روی یخهای خیابان سر خورد و به زمین افتاد که محافظان مجلس به او رسیدند و دستگیرش کردند. ترور را گروهی از اعضای قدیمی و بازمانده فدائیان اسلام با عنوان هیأتهای موتلفه اسلامی بهعهده گرفتند که عمدتا از هیأتهای مذهبی درگیر در واقعه قیام 15خرداد بودند. نام گروه نیز بر گرفته از اصطلاحی بود که امام خمینی(ره) در دیدار با آنها بهکار برده بود.
منصور بعد از 2 روز سر و کلهزدن با مرگ در بیمارستان پارس فوت کرد. معلوم بود که انتخاب فرد جایگزین برای منصور دشوار است اما در تصمیمی جنجالی، وزیر دارایی و دوست نزدیک او، امیر عباس هویدا مأمور تشکیل دولت شد؛ شخصی که تا 2سال پیش هیچ جایگاهی در میان دولتمردان و قبل از دولت منصور، سابقه وزارت یا حتی سفارت نیز نداشت. هویدا و دولتش به گمان بسیاری، یک دولت انتقالی برای یافتن فرد دیگری محسوب میشد اما هویدا و دولت انتقالیاش رکورد بیشترین عمر یک رئیس دولت را در قرن حاضر زد.