تیم والیبال
بچهها به سمت حیاط رفتند تا بازی را شروع کنند، اما یکی از بچههای تیم والیبال کم بود. حسن پایین نمیآمد. از پلهها بالا رفتم و با خنده گفتم: «داداش! چرا نمیآی؟ مثلاً تو پاسوریها...»
حسن با ناراحتی گفت: «بهشون بگو بازی کنن، من نمیآم... یعنی... یعنی... نمیتونم بیام.»
با تعجب پرسیدم: «چی شده مگه؟»
کمی منومن کرد و گفت: «کفشهام پاره شده. بچهها مسخرهام میکنن.»
گفتم: «باشه.» و از کلاس آمدم بیرون. چند قدم که برداشتم مکث کردم و به کلاس برگشتم. گفتم: «امروز که نوبت والیبال کلاس ما نیست. بیا کفش من رو بپوش. فکر میکنم اندازهت باشه.»
ارغوانسادات حسینیانبائی، 21ساله از تهران
تماشای دنیا از دنیایی دیگربهراستی که شاعران از دنیای دیگری هستند! برای یک شاعر، دانههای برف مادرانیاند که با فرزندانشان شتابان به سمت زمین میآیند یا مترسک، قصد ترساندن پرندهها را ندارد؛ او شاغل است و برای امرار معاش مجبور است پرندهها را بترساند!
این نگاه متفاوت به دانههای برف و مترسک را در کتاب «احتیاط کنید! پرندهها پای سفرهی صبحانهاند» خواندم. این کتاب پر است از تعبیرهای زیبا و شاعرانه که حاصل نگاه متفاوت شاعر به جهان پیرامونش است. در این کتاب شاعر دربارهی دانه، برف، زمستان، باران، درخت و... سروده و استعارههای جالبی بهکار برده است. اگر دوست دارید دنیا را با نگاهی متفاوت و آنطور که یک شاعر میبیند تماشا کنید، این کتاب را بخوانید.
احتیاط کنید!
پرندهها پای سفرهی صبحانهاند
شاعر: حسین تولایی
ناشر: انتشارات پرندهی آبی، واحد کودک و نوجوان انتشارات علمی و فرهنگی (4442 4825)
قیمت: هفتهزار تومان
سایه برین از تهران
در همینه زمینه :