رمزگشایی از روابط عاطفی
روابط عاطفی، بایدها و نبایدهایی دارد که درصورت توجه به آنها میتوان از بروز مشکلات بینفردی جلوگیری کرد
یکتا فراهانی ـ خبرنگار
روابط عاطفی، از مهمترین مسائل زندگی بسیاری از ماست که اگر بتوانیم در مدیریت آن موفق شویم، شانس برخورداری از همدلی و همدمی با فردی را خواهیم داشت که در سختیها و ناملایمات تنهایمان نمیگذارد. اما گاهی روابط عاطفی هم مثل خود زندگی، همانقدر که آسان و لذتبخش بهنظر میرسد، به همان اندازه هم میتواند سخت و پیچیده باشد. هنگامی که 2شخص به دلایل مختلف نمیتوانند رابطه خوبی با هم برقرار کنند مشکلاتی بینشان ایجاد میشود که گاهی هرقدر هم دنبال راهحل میگردند کمتر به جواب و پاسخی که بتواند آرامشان کند دست پیدا میکنند. گاهی تعقیب راههای مختلف برای رسیدن به یک پاسخ، ما را بیشتر سردرگم میکند. برای بررسی بیشتر این موضوع با سجاد عباسزاده، روانشناس، گفتوگو کردهایم.
تعاملات معمول در روابط بینفردی
یکی از سؤالاتی که برای اغلب ما بهوجود میآید این است که چرا با وجود همه آموزهها و نکاتی که در کتابها، اینترنت، فضای مجازی و منابع دیگر در مورد چگونگی برقراری روابط عاطفی موفق که دوطرف در آن بتوانند احساس خوبی را تجربه کنند هستیم، هنوز هم شاهد مشکلات بینفردی، خصوصا در حوزه زناشویی در جامعهایم. با توجه به اینکه میتوان این موضوع را از زوایای مختلف بررسی کرد فراموش نکنیم که هرقدر آگاهی ما در این زمینهها زیادتر شود؛ شانس رسیدن به تعامل معمول در زندگی و روابط بین فردی نیز بیشتر میشود. افزایش سطح آگاهی در هر زمینهای حتما خوب است، اما لزوما به تنهایی کارساز نیست و نباید تنها با تکیه بر آموزههایی که کسب کردهایم انتظار داشته باشیم همه روابط ما تنظیمشده و معمولی باشد. بهنظر میرسد یکی از آسیبها این است که با افزایش آگاهیهای ما، انتظاراتمان هم به لحاظ میزان موفقیت، بیشتر میشود. بهدلیل ناتوانی در تحقق انتظارها از خود، فرد دچار نارضایتی از خویشتن شده و این امر آسیبهایی ایجاد میکند که باید برای جلوگیری از دامنهدارشدن آنها برنامهریزی کند.
مقابله با هیجانات عاطفی
توجه داشته باشیم که ساختارهای هیجانی و عاطفی سیستم تصمیمگیری ما به دانستهها و تقسیمبندیهای علمی و عرفی توجه نمیکنند. یعنی وقتی ما وارد رابطهای میشویم که احساساتمان با آن درگیر میشود، نمیتوانیم تصمیمهای درست و منطقی بگیریم. بهعنوان نمونه، در موضوع ازدواج با کسی که در رابطه هستیم با اینکه بهنظر میرسد فرد بالغ شده است و میتواند بهدرستی درباره این موضوع تصمیمگیری کند، اما واقعیت، چیز دیگری است. وقتی پای احساسات و عمق روابط به میان میآید ما همان کودکی میشویم که نمیتوانیم واقعیت را درست ببینیم و براساس آن عمل کنیم. در بسیاری از موارد همانطور که نمیتوانیم انتظار داشته باشیم کودک متوجه گفتههای دیگران شود، نمیتوانیم از کسی که در روابط عاطفی آسیبرسان است چنین انتظاری داشته باشیم.
روابط عاطفی هدفمند
توجه داشته باشیم که در یک رابطه عاطفی، هرکس هدفی را دنبال میکند و بهدنبال برطرف کردن نیازی است که ممکن است در بعضی موارد کاملا با یکدیگر متفاوت باشند؛ یعنی هر کس میتواند تعریف خاصی از رابطه و هدفش از برقراری آن داشته باشد. تمرکزش هم در راستای برآوردهشدن همان نیازهاست. در همین راستا اگر طرف مقابل هیچ توجهی به این موضوع نداشته باشد مجبور به اعتراض میشود. این اعتراض میتواند به شیوههای مختلفی نمود پیدا کند؛ یعنی گاهی با عصبانیت و پرخاشگری همراه میشود و در برخی موارد با قطع ارتباط. در چنین شرایطی مشکلات عاطفی افزایش مییابد و فرد ممکن است دچار افسردگی شود، در صورتی که در پیش گرفتن رفتارهای جرأتمندانه همراه با قاطعیت به جای ناراحتشدن، قهر یا پرخاشگری نتیجه بسیار بهتری خواهد داشت. قهر، خشم و اجتناب، فقط رابطه را سرد میکند و میتواند بهتدریج با بیتفاوتی و خاموشی همراه شود.
مرزهای شباهت و تفاوت در رابطه
درهر رابطهای موضوعات مشابهی وجود دارد؛ یعنی وقتی نیازهای ما در یک ارتباط برآورده نمیشود واکنشهای مختلفی خواهیم داشت؛ از قهر و دوری گرفته تا قطع کردن گوشی و اجتناب از دادن پاسخ که ممکن است در هررابطهای خود را به طرق مختلف نشان دهد. میتوان گفت رابطههای ما در ظاهر خیلی متفاوت بهنظر میرسند؛ یعنی رابطههای کاری، دوستانه، خانوادگی یا عاطفی شاید به ظاهر خیلی با هم فرق داشته باشند، اما با بررسی بیشتر متوجه میشویم که فقط کارکردها، نقشها و موضوعات بیرونی و عمق احساسات روابط، با هم فرق میکند. به همین دلیل میتوان گفت داشتن هدف از همان ابتدای شروع رابطه بسیار مهم است. اگر چشمانداز دوطرف از رابطه و هدف آن در مغایرت کامل با همدیگر باشد طبیعتا چالشهای زیادی بهوجود خواهد آورد. مثلا در روابط عاطفی وقتی قصد یک نفر ازدواج باشد، درصورتی که دیگری به دلایل مختلف از آن سر باز میزند، مشکلاتی رقم میخورد که با توجه بهخصوصیات رفتاری و منش افراد، شکل بروز آن هم متفاوت خواهد بود.
تأثیر رابطه در کسب شناخت از خود
توجه داشته باشیم که ما بیشتر از هر جای دیگر، آنگاه که وارد رابطه میشویم میتوانیم خودمان را بهتر و بیشتر بشناسیم. وقتی ما امپراتور سرزمین تنهایی خودمان باشیم همیشه همانگونه که میخواهیم رفتار و فکر میکنیم. با این روش بهنظر میرسد از نوع فکر و رفتار خود راضی میشویم و آن را بهترین واکنش در مقابل رویدادهای اطراف خود ارزیابی میکنیم. اما در رابطه با دیگران متوجه خواهیم شد که این فرمول نمیتواند نیازهای ما را تأمین کند. در رابطه با دیگران، بیشتر متوجه ضعفهای خودمان میشویم؛ درواقع روابط درست مانند آینهای برای نمایش واقعی ما به خودمان عمل میکنند و میتوانند خطاهای رفتاری ما را اصلاح کنند. به این ترتیب رابطه بد و خوب زمانی معنا پیدا میکند که ما روابط دیگران را خارج از روابطشان قضاوت میکنیم.
دستهبندی روابط عاطفی
میتوان از منظرهای گوناگون به موضوع روابط عاطفی نگاه کرد. نوع رفتار افراد و علت آن هم در چگونگی روابط بسیار مؤثر است. در برخی بررسیها به روابط عاطفی به شکل کلاسهبندی نگریسته میشود و افراد را با توجه به طبقهبندی تیپ شخصیتیشان تفکیک میکنند. برخی نگاههای دیگر نیز وجود دارد که براساس دیدگاههای پرفسور یونگ، فروید و یا الگوهای رفتاری و طرحوارهها شکل میگیرند. بعضی دیدگاه هم براساس بایدها و نبایدهایی برای دوطرف شکل میگیرند. باید و نبایدها اغلب از جنس دانش بهشمار میآیند و مانند آموزههایی هستند که بر قسمتی از مغز ما اثر میگذارند و درواقع نمیگذارند کنترل زیادی بر رفتارهایمان داشته باشیم. حتی گاهی مقاومت ما را بالاتر میبرند، چراکه سیستم تصمیمگیری انسان، سیستمی هیجانی است که رفتارها، انتخابها و واکنشهای ما را رقم میزند و بیشتر عواطفمحور است تا دانشمحور.
روابطی تحتتأثیر دیگران
باور ما از دنیا، اطرافیان و روابطمان تا حدود زیادی تحتتأثیر خانواده و محیطی است که در آن رشد کردهایم. اما برای تغییر آن به منظور برخورداری از نتیجه بهتر در رابطه، ابتدا باید بدانیم در کدام موارد نیاز به تغییر داریم و چگونه برای تغییر آنها باید میزان آگاهیهای خودمان را افزایش دهیم. البته در بسیاری موارد خودمان بهتنهایی قادر به انجام این کار نیستیم و باید از متخصصان کمک بگیریم؛متخصصانی که با علوم روانشناختی آشنایی داشته باشند و به آنها اطمینان داریم. باید با اجرای دستورالعملها و بهکارگیری راهنماییهایی که از آنان کسب کردهایم، مسیر زندگی و روابط خود را با دیگران تبیین کنیم و در راه درستی گام برداریم.
تأمین امنیت در روابط عاطفی
یکی از نیازهای افراد در روابط عاطفی داشتن امنیت است؛ البته امنیت حتما بهمعنای آن نیست که تضمینی برای بودن همیشگی دوطرف در کنار یکدیگر وجود داشته باشد، اما برنامهریزی ذهن و توجه نسبت به حمایت و برقراری امنیت در فضای رابطه، امری بسیار ضروری است. دوطرف رابطه نباید فکر کنند وقتی در رابطه عاطفی هستند، آزادند بدون توجه به خواست، علاقه و نیازهای طرف مقابل، مانند زمان تجرد دست به هر کار، اظهارنظر و فعالیتی که میل انجامش را دارند، بزنند. داشتن تعهد باعث میشود رفتار افراد نظم و انضباط بیشتری داشته باشد و همین موضوع نیز منجر به رشد بیشتر آنها خواهد شد. البته ظاهرا بهنظر میرسد مردها در روابط کمتر نیاز به امنیت دارند، اما قطعا این نگرش درست نیست و باید اصلاح شود. همه افراد فارغ از جنسیت و اینکه کجای دنیا زندگی میکنند به یک رابطه امن نیاز دارند؛ روابطی که احساس کنند در آن دیده میشوند و خودشان و خواستههایشان برای طرف مقابل مهم است. تأمین امنیت در رابطه، موضوع مهمی است که هر دو نفر در یک رابطه باید درصدد ایجاد آن باشند. برای تأمین امنیت باید میزان خودخواهیهای دوطرف به حداقل خود برسد، ضمن اینکه الگویی هم که ما از خانواده خود در تأمین امنیت و دادن توجه به دیگر اعضای خانواده میگیریم در نوع رفتارمان با طرف مقابل حائز اهمیت است.
پافشاریهای کودکانه
روان ما از کودکی زخمها و آسیبهایی را حمل میکند و عملکردش مطابق با همان دوران کودکی است. تا زمانی هم که زخمهای ما حتی به شکل نسبی بهبود پیدا نکند و برطرف نشود، ما همچنان به شکل بچگانهای در مقابل خواستههایمان پافشاری و برای ماندن در رابطه اصرار میکنیم؛ درست مانند کودکی که برای ماندن پیش مادرش اصرار دارد. برای کمک به چنین افرادی ابتدا باید وارد دنیای پدیدارشناختی آنها شد و بدون هیچ قضاوتی همراهیشان کرد. فراموش نکنیم در بسیاری موارد قضاوتها باعث ایجاد زخمهایی در روان فرد میشوند که گاهی هرگز نمیتوان مرهمی برای درمان آنها پیدا کرد. بنابراین باید با ظرافت در چنین مواردی برخورد کرد و از برچسب زدن به فرد یا اجبار کردن او به پذیرش موضوع یا مسئلهای خودداری و با گفتوگو و استدلال او را به تغییر رویه یا اصلاح روابطش با دیگران تشویق و ترغیب کرد.
نسیمهای احساسی
توجه داشته باشیم که ساختارهای هیجانی و عاطفی سیستم تصمیمگیری ما به دانستهها و تقسیمبندیهای علمی و عرفی توجه نمیکنند. یعنی وقتی ما وارد رابطهای میشویم که احساساتمان با آن درگیر میشود، نمیتوانیم تصمیمهای درست و منطقی بگیریم
خودارزیابی در ارتباطات
آنگاه که وارد رابطه میشویم میتوانیم خودمان را بهتر و بیشتر بشناسیم. وقتی ما امپراتور سرزمین تنهایی خودمان باشیم همیشه همانگونه که میخواهیم رفتار و فکر میکنیم. با این روش بهنظر میرسد از نوع فکر و رفتار خود راضی میشویم و آن را بهترین واکنش در مقابل رویدادهای اطراف خود ارزیابی میکنیم. اما در رابطه با دیگران متوجه خواهیم شد که این فرمول نمیتواند نیازهای ما را تأمین کند.