فرار از ترس
گاهی در زندگی با اتفاقات تلخ و آزاردهندهای روبهرو میشویم؛ این اتفاقات چگونه میتوانند بر زندگی ما تأثیر بگذارند؟
یکتا فراهانی_خبرنگار
واقعیتهای زندگی همیشه تلخ نیستند ولی گاهی هم خیلی تلخ و سخت میشوند؛ گویی بهصورت آدمی ضربه یا سیلی میزنند. به همینخاطر باید برای رویارویی با واقعیاتی که در بسیار مواقع قادر به فهم و درک آنها نیستیم همیشه آماده و مجهز بود . بیماری و دوری و فقدان عزیزان، طلاق و جدایی، ورشکستگی، تصادفات جدی و... موضوعات تلخ و آزاردهندهای هستند که نمیدانیم چگونه باید با آنها کنار بیاییم. اما مقابله با حوادث و اتفاقات ناخوشایند، اصولی دارند که باید از قبل از آنها آگاه باشیم. دکتر محمدرضا رجبیشکیب، پزشک و روانشناس بالینی در این مطلب به ما روشهای رویارویی با اتفاقات تلخ را یادآوری میکند.
اجتناب
کلمه «اجتناب» معنای ظاهری و مشخصی دارد، بهمعنای دوری کردن اما در روانشناسی معنای عمیقتری دارد و شاید بتوان گفت امالمسائل مشکلات روانشناسی اجتناب است که نقطه مقابل آن هم «پذیرش» است که البته آن هم بهمعنای تسلیم شدن و منفعل بودن نیست. نخستین چیزی که میتوان در مورد اجتناب گفت این است که در سیستم روانی ما خاطرههای تلخی وجود دارند که ما معمولا از هر کاری که باعث شود بهطور اتوماتیک آن خاطرهها تداعی شوند و بهاصطلاح بالا بیایند دوری یا «فرار» میکنیم؛ یعنی میتوان گفت با قرار گرفتن در چنین موقعیتهایی هیچ کاری نمیکنیم مبادا حس بدی را در ما زنده کند. مثال ساده آن هم مانند این است که اگر غذایی بخوریم که باعث مسمومیت ما شود سعی میکنیم بار دیگر از خوردن آن اجتناب کنیم. البته هدف مکانیسمهای اجتنابی مراقبت از ماست تا تجربههای تلخ گذشته را تکرار نکنیم. اما چون بدون اراده ما و بهطور اتوماتیک صورت میگیرند و ما آگاهانه تصمیم نمیگیریم گاهی به ما صدمه میزنند. مانند زمانی که ما از رابطه آسیبزایی بیرون میآییم ولی پس از آن به همه رابطهها بدبین میشویم ؛ در نتیجه تنها میمانیم، حالمان بد میشود و حتی تن به رابطههای کوتاهمدت بیفایدهای میدهیم که ما را از هر لحاظ آشفته میکند.
فوبیا
فوبیا در واقع ترسی غیرمعقول و مرضی است که شاید هیچ خاطرهای هم برای مصداق پیدا کردن با این نوع ترس برای آن پیدا نکنیم. این نوع ترس قاعدتا به تجربهای در گذشته مربوط میشود؛ ولی نمیتوان گفت حتما در ارتباط با آن خواهد بود و لزوما هم تجربه تلخی نیست. اما گاهی هم میتواند با نوعی شرطیسازی در تجربههای گذشته اتفاق افتاده باشد. در واقع ما مکانیسمهایی روانی، چه در سطح هوشیار یا ناهوشیار، داریم که ما را از آنچه عامل اضطراب است دور میکنند. البته به این ترتیب خود را محدود و به واسطه ترسهایمان، خود را از تجربه کارهای مهم زیادی محروم میکنیم؛ مثلا گاهی میترسیم نکند مریض شدهباشیم ولی با وجود این باز هم از مراجعه به پزشک یا حتی دادن آزمایش اجتناب میکنیم تا با واقعیت ابتلا به بیماری مواجه نشویم.
فرار از واقعیت
توجه داشته باشیم فرار از موقعیتهای خاص فقط جنبه تسکینبخش برای کوتاهمدت دارند. ما از واقعیت فرار میکنیم؛ درصورتی که واقعیت دیر یا زود سیلی خود را به ما خواهد زد و هرقدر بیشتر از آن فرار کنیم آن سیلی هم تلختر و سختتر خواهدبود. بنابراین یکی از معانی مهم اجتناب، زمانی است که مرتب افکاری از ذهن ما میگذرند و ما هم برای فرار از آنها دهها راه را امتحان میکنیم به غیر از درمان. البته تجربه بعضی کارها مانند ورزش کردن و انجام کارهای هنری یا کارهایی از این دست، راههای سالمی است؛ درصورتی که گاهی هم راههای آسیبزایی مانند پناهبردن به موادمخدر و... افراد را به مسیرهای غیرقابلبازگشتی میکشانند که برگشت از آنها بسیار سخت و گاهی هم غیرممکن خواهد بود. حتی مراجعات مکرر به متخصصان و مشاوران یا شرکت در کارگاههای مختلف آموزشی هم به نوعی اجتناب بهحساب میآید. چون در واقع ما با انجام این کارها میخواهیم مسئله و مشکل اصلی خودمان را فراموش کنیم. شاید انجام این کارها برای مدتی حس خوبی به ما بدهند ولی اگر به هر دلیلی نتوانسته باشیم به موقعیت مالی یا شغلیای که میخواهیم برسیم، انجام آنها هم به تنهایی دردی را درمان نخواهد کرد. نکته مهم دیگر آن است که گاهی بهنظرمان میآید ما در واقع از واقعیات تلخ بیرونی اجتناب میکنیم، درصورتی که اصل ماجرا این است که هر کدام از ما برداشت ذهنی خودمان را از چیزهایی که در دنیای بیرون اتفاق میافتد، داریم و در نهایت قصد فرار از آنها را داریم و از آنهاست که میگریزیم.
تقلای بیهوده
میتوان گفت اجتناب در واقع یعنی ما داریم از خودمان فرار و دوری میکنیم ؛ مثلا اگر از زندگی مشترک خود راضی نیستیم و دائم از خانه گریزان هستیم، در واقع از انتخاب اشتباه و بنبستی که در آن گیر افتادهایم اجتناب میکنیم و گریزانیم. در چنین مواقعی انگار نه راه پس داریم و نه راه پیش. فکر میکنیم وقتی نه میتوانیم رابطه خود را با همسرمان اصلاح کنیم و نه از آن بیرون بیاییم، پس بهتر است با راههای مختلف خودمان را تسکین ببخشیم. در صورتی که «بنبست» در دنیای بیرون وجود ندارد و فقط در ذهن ما جای دارد. ولی میتوانیم فکر کنیم اگر با وجود تمام تلاشهای ما باز هم رابطه اصلاح نشد آنگاه میتوانیم از آن خارج شویم. فقط باید شهامت و شجاعت پرداخت هزینههای اشتباهات خود را تقبل کنیم و بپذیریم. فراموش نکنیم ما هیچ وقت نمیتوانیم از خودمان فرارکنیم و هنگامی که از چیزی که در ذهنمان میگذرد فرارمیکنیم در واقع «تقلای بیهوده»ای میکنیم. گاهی تصمیمات بزرگ و مهم زندگی ما مانند ازدواج یا مهاجرت هم به نوعی اجتناب و فرار از خود بهشمارمیروند. ما در اینجا نمیتوانیم زندگی خوبی داشته باشیم و احساس ناکامی میکنیم چون نتوانستهایم به آنچه میخواهیم برسیم اما به جای پیدا کردن دلایل اصلی آن و ریشهیابی مشکل تصمیم میگیریم محل زندگیمان را تغییر دهیم؛ غافل از اینکه با وجود افکاری که از ذهن ما میگذرند باز هم همان مشکلات را خواهیم داشت. اگر قرار باشد ما در چمدان خود برای ورود به یک رابطه یا کشور دیگر، همان مشکلات ذهنیت قبلیمان را جای دهیم، چیز زیادی هم تغییر نخواهد کرد. وقتی حالمان خوب نیست هیچ کجای دنیا نمیتوانیم از دستاوردهای خود راضی باشیم.
انتخاب ناآگاهانه
ما در زندگی با توجه به اینکه چه چیزهایی بهدست میآوریم یا از دست میدهیم و در واقع پیامدهایی که انجام هر کاری برایمان دار،د دست به انتخاب میزنیم و تصمیم میگیریم. بسیاری اوقات انتخابهای ما آگاهانه نیستند. خیلی اوقات با توجه به آنچه همیشه از ذهنمان گذشته انتخاب میکنیم. بنابراین میتوانیم به این نتیجه برسیم که چرا با وجود اینکه بارها از بودن در یک رابطه آزار و همچنین بیاحترامی دیدهایم باز هم به آن ادامه دادهایم؟ برای بسیاری از ما اتفاق افتاده که با وجود آگاهی از اشتباه بودن مسیر، باز هم به آن ادامه میدهیم. میتوان گفت ما بهطور اتوماتیک به مسیر اشتباه خود ادامه میدهیم چون یا درباره آن فکر نمیکنیم یا هر بار با توضیحات اشتباهی خودمان را توجیه میکنیم. در واقع نبود آگاهی، اراده و شجاعت مانع از انتخاب درست ما برای ادامه مسیر میشود. نخستین چیزی که ما برای انتخاب صحیح لازم داریم آگاهی است. ما بهطور اتوماتیک یا اجتناب میکنیم یا به تکرار خطاهای قبل میپردازیم و به این ترتیب سالها در مسیر اشتباهی گام برمیداریم. به چالش کشیدن باورهای گذشته یکی از مهمترین کارها برای تغییر مسیر و یافتن راه درست است که البته لازمه آن این است که بتوانیم از منطقه امن گذشته خود بیرون بیاییم. بهعبارت دیگر باید از محدوده تکرار عادتها و رفتارهای اتوماتیک خود خارج شویم. در واقع ما برای انتخاب راه درست نیاز به تغییر داریم و تغییر هم همیشه سخت و دردناک است. ضمن اینکه بهتر است ما تعریف خود را از زندگی تغییر دهیم و اگر فکر میکردیم قرار است «زندگی همیشه خوب پیش برود» حالا بپذیریم و به این باور برسیم که تعریفمان کاملا اشتباه است و همین موضوع است که باعث میشود نتوانیم برخورد مناسبی در برابر مشکلات داشته باشیم. فراموش نکنیم برای رسیدن به چنین شناخت و آگاهیای لزوما نباید منتظر دریافت ضربه یا سیلی از واقعیات تلخ زندگی خود باشیم. ما میتوانیم خیلی زودتر از آزاردیدن از طرف طبیعت با افزایش سطح آگاهی خود به پیامدهای اجتناب و دوری از واقعیات آگاه شویم و ببینیم هر بار چه هزینهای بابت آن پرداختهایم. به این ترتیب وقتی به این نتیجه و در واقع «باور» رسیدیم که دوری کردن و فرار از مشکلات برای مواجه نشدن با آن صحیح نیست دست به انتخاب درستی هم خواهیم زد.
فرار از خاطرات بد
نخستین چیزی که میتوان در مورد اجتناب گفت این است که در سیستم روانی ما خاطرههای تلخی وجود دارند که ما معمولا از هر کاری که باعث شود بهطور اتوماتیک آن خاطرهها تداعی شوند و بهاصطلاح بالا بیایند دوری یا «فرار» میکنیم؛ یعنی میتوان گفت با قرار گرفتن در چنین موقعیتهایی هیچ کاری نمیکنیم مبادا حس بدی را در ما زنده کند
ذهنیت خود را تغییر دهید
اگر قرار باشد ما در چمدان خود برای ورود به یک رابطه یا کشور دیگر، همان مشکلات ذهنیت قبلیمان را جای دهیم، چیز زیادی هم تغییر نخواهد کرد. وقتی حالمان خوب نیست هیچ کجای دنیا نمیتوانیم از دستاوردهای خود راضی باشیم.