آب، نان، امید
یک شب پا به پای اعضای جمعیت «همیاران شهر» در کوچه پسکوچههای فقر
رابعه تیموری- خبرنگار
چشمهایش به 2حفره خالی و سیاه شبیه است که سرد و بیانتهاست. اندام لاغر و رنجورش را بهسختی تکان میدهد و کورمال کورمال خودش را از لای خنزر پنزرها جدا میکند و میرساند به غریبههایی که با سر و شکل و رخت عجیبی آمدهاند به خوابگاه محقر متروکهاش. یکی از جوانها پیش میرود و بستهای از مواد غذایی را میدهد دستش. انگاری نور تابانده باشی به آن حفرههای تاریک. امید زودتر از هر چیز حتی لبخند میدود درصورت خسته و پر چینوچروکش. اسمش ستار است، یکی از چند کارتنخوابی که بچههای همیاران شهر او را در یکی از گاراژهای متروکه جنوب شهر پیدا کردهاند. جمعیت همیاران شهر گروهی مردمنهاد است که ۳سال پیش در منطقه۱۷ تشکیل شده و به گروههای آسیبپذیر مناطق۱۷، ۱۸ و ۱۹ رسیدگی میکند. کمپین«#فراموش_شدگان» ایده این جمعیت برای کمک به محرومان محلههاست. اما این روزها آنها ماموریت دیگری هم دارند؛ مقابله با کروناویروس.
عقربهها ساعت۱۲ را نشان میدهد. اعضای جمعیت یکییکی از راه میرسند. بیمعطلی اسباب مورد نیاز را بار میزنند. ۲ساعت بعد همهچیز آماده است. بچهها حتی لباسهای حفاظتی در مقابل کرونا هم پوشیدهاند که آنها را بیشباهت به فضانوردها نکرده است! مخازن پر از مواد ضدعفونی است، مواد ضدعفونی را هم شب پیش آماده و بسته بندی کردهاند. داخل خودروها آنقدر میوه و غذا چیدهاند که شمارش آنها آسان نیست. تعدادی از آنها دیشب تا سحر مشغول تهیه آب هویج بودهاند. نخستین مقصدشان محله مقدم در منطقه۱۷ است. آدرسها مشخص شده است و لابهلای کوچه پسکوچههای خیابان شهیدشهسوار شمالی بهسادگی خانه مریم و سمیه را پیدا میکنند. خانهای با یک در کوتاه و باریک که صدای لولاهای زنگزدهاش چُرت نیمروز کوچه را میپراند. نم و رطوبت دیوارهای حیاط از زیر کاشیهای رنگورو رفته آن بیرون زده و گچهای طبلهکرده، روی موزائیکهای چرکتاب کف حیاط ریختهاند. با پلاستیکهایی ضخیم پنجرهها را پوشاندهاند و فرشی نیمدار و تلویزیونی کوچک، تنها وسایل اتاق هستند. سن مریم و سمیه به ۱۰سال هم نمیرسد، ولی خرج خودشان و مادر بیمارشان را با فروش فال و تنقلات درمیآورند.
آدمفضاییهای مهربان
لباس عجیب اعضای گروه برایشان غریب نیست و انگار میدانند برای چه آمدهاند. با دیدن بستههای میوه، آبمیوه و غذای گرم، لبخندی کودکانه روی صورتهای معصومشان پهن میشود و وقتی آموزشگران توضیح میدهند که چطور باید دستهای خود و وسایل خانه را ضدعفونی کنند، با دقت گوش میدهند. سمپاشی خانه ساعتی طول میکشد و حتی درز در و پنجرهها سمپاشی میشود. تبسنج، دمای بدن بچهها و مادرشان را طبیعی نشان میدهد و آموزشگران جمعیت با خیال آسوده آنها را ترک میکنند. بچههای همسایه با کنجکاوی به داخل حیاط سرک میکشند و دوست دارند از دلیل آمدن آدم فضاییها! به محل خود سردرآورند. عدهای از اهالی که متوجه دلیل سرکشی اعضای جمعیت شدهاند، با اصرار میخواهند دمای بدن آنها را هم اندازه بگیرند. در کوچههای باریک محله تعداد خانههای شبیه خانه مریم و سمیه کم نیست و اعضای جمعیت به خانواده ۲۴کودک کار دیگر سرکشی میکنند. پس از سمپاشی خانه کودکان کار تصور میکنیم ماموریت امروزشان به پایان رسیده، ولی یوسف مقدمی، مدیر جمعیت همیاران شهر، نشانی گاراژی در خیابان زمزم را به رانندههای خودروها میدهد و متوجه میشویم که تازه این شروع ماجراست.
گاراژ خودرو یا انبار زباله؟
برخلاف تصورمان داخل گاراژ خبری از لوازم و بند و بساط تعمیر خودرو نیست، ولی وانت و کامیونی لبریز از زباله، مثل وصلهای ناجور به گاراژ چسبیدهاند. گونیهای پر از زباله و ضایعات دور گاراژ چیده شده و تا لبه دیوار قد کشیدهاند. سبدهای پلاستیکی و کارتنهای خالی میوه در گوشه و کنار حیاط روی هم تلنبار شده و چند نوجوان مشغول چیدن آنها در سولههای انتهای گاراژ هستند. چند مرغ و گوسفند که گویا قرار است با ضایعات مقوا و پلاستیک پروار شوند، لابهلای زبالهها میچرخند. اعضای جمعیت حتی داخل سولهها را سمپاشی میکنند. مردان داخل اتاقک فلزی گوشه گاراژ، بیتوجه به بوی متعفن زبالهها مشغول نوشیدن چای غلیظ و جوشیده هستند. جمع کردن این مردان از داخل اتاقکها و لابهلای ضایعات کار آسانی نیست، ولی جوانان آموزشگر کوتاه نمیآیند و مانند معلمهایی پرحوصله تا از آموزش و تبسنجی تکتک آنها خاطر جمع نمیشوند، از گاراژ بیرون نمیروند. این مردان زبالهگرد هم از میوه و آذوقه و بستههای بهداشتی بینصیب نمیمانند.
همسایه دیواربهدیوار فقر
هوا که رو به تاریکی میرود سرما هم پشت بندش میآید. مقصد بعدی گروه چند خانه در خیابان شهید رادمردان است. دلیل انتخاب این خانهها را از یوسف مقدمی جویا میشویم؛ «قبلا اغلب زبالهگردان اتباع مهاجر افغانستانی بودند و در این خانهها و گاراژها سکونت داشتند، ولی با بازگشت این اتباع به کشورشان، بسیاری از افراد کارتنخواب و بیخانمان ایرانی به زبالهگردی روی آوردند. این روزها هم که بهدلیل شیوع کرونا ایستگاههای بازیافت پسماند خشک شهرداری تعطیل شده، زبالهگردها با آسودگی بیشتری به جمعآوری ضایعات میپردازند.» اینجا فقر، خانهزاد است، با ساکنان متولد میشود و کمکم بزرگ و بزرگتر میشود تا جایی که تصویرش همهچیز را در خودش حل میکند. اسباب و وسایل خانه کارتنخوابهای زبالهگرد خیابان شهید رادمردان به اندازهای محقر است که میشود پشت یک وانت جایشان داد. اعضای جمعیت همیاران شهر آنقدر به این افراد سرکشی کردهاند و احوالشان را پرسیدهاند که بدون واهمه از بساط شیشه و هروئین پخش و پلا وسط اتاق، در را به رویشان باز میکنند و با دقت به آموزشهای آنها گوش میدهند. مقدمی میگوید: «کارتنخوابها با پرداخت شبی ۱۰ تا ۱۵هزار تومان اینجا را اجاره میکنند. این خانهها بهعنوان جای خواب، نگهداری وسایل بازیافتی و مصرف موادمخدر استفاده میشوند».
رهاشدگان مراکز ماده۱۶، عامل شیوع کرونا
مادران ۲کودک کار که از اتباع افغانستانی هستند، به بیماری کرونا مبتلا شدهاند و مقدمی و گروهش برای سمپاشی و رساندن آذوقه، دارو و مواد ضدعفونی به خانههایشان سر میزنند. از وقتی مادران این دو خانواده بیمار شدهاند، کسی سراغشان را نگرفته و دلخوشی آنها سرکشی گهگاه اعضای جمعیت است. شب به نیمه رسیده و حریم ریل راهآهن تاریک و خوفآور شده است. زبالهگردها اطراف ریل پرسه میزنند. گونیهایی کوچک و بزرگ را مثل غنیمتهای جنگی همراهشان میکشند و وقتی به سطل زبالهای میرسند، تا کمر به داخل آن فرومیروند. وقتی اعضای جمعیت با غذا و میوه به طرفشان میروند، چهرههای سیهچرده و گرفته آنها از هم باز میشود و قدرشناسانه دعایشان میکنند. هنگامی که آموزشگران دستگاههای تبسنج را به طرف پیشانیشان میگیرند تا دمای بدن آنها را اندازهگیری کنند، بدون حرکت و بیتفاوت به آنها زل میزنند. در تمام مدتی که آموزشگران درباره وضعیت سلامتیشان سؤال و جواب میکنند، آنها سرد و بیحوصله نگاهشان میکنند و از سر ناچاری پاسخ میدهند. هریک از زبالهگردهای بیخانمان نشانی کارتنخوابهای دیگری را میدهد که در گوشه و کنار محله مشغول مصرف موادمخدر یا جمعآوری زباله هستند. عدهای از آنها که در میانشان زن و کودک هم دیده میشود، در پلههای فرار ریل راهآهن پناه گرفتهاند تا شب را به صبح برسانند. مقدمی میگوید: «پس از رهاکردن ۷هزار بیخانمان و کارتنخواب از مراکز ماده۱۶، تعداد کارتنخوابهای حریم ریل راهآهن مناطق۱۷ و ۱۸ چندبرابر شده است. آنها آزادانه در میان مردم رفتوآمد میکنند و باعث نگرانی مردم و شیوع بیماری میشوند». مدیر جمعیت همیاران شهر این افراد را «فراموششدگان» مینامد و میگوید: «افرادی مانند کودکان کار، اتباع غیرایرانی، کارتنخوابها و زبالهگردها در نظام سلامت جایی ندارند و جزو فراموششدگان هستند. این گروهها یا کدملی و ابزارهای ورود به سامانههای الکترونیکی نظام سلامت را ندارند و یا پس از سالها بیخانمانی و مصرف موادمخدر هویت و گذشته خود را از یاد بردهاند. ما در جمعیت همیاران شهر پویشی به نام فراموششدگان راه انداختهایم و با کمک خیّرین به این گروههای آسیبپذیر خدمات میدهیم».
از حریم ریل راهآهن تا کورههای آجرپزی
اعضای جمعیت از ۲۲اسفند، هر شب با لباسهای مخصوص و دستانی پر از خوراکی و مواد ضدعفونیکننده سراغ ۳۰۰خانواده کورههای آجرپزی محله دولتخواه، کارگران گودهای دپوی زباله حاشیه بزرگراه آزادگان، خوابگاهها و کلونیهای زبالهگردها در حاشیه ریل راهآهن و... میروند. اگر فردی مشکوک یا مبتلا به بیماری کرونا باشد، اعضای جمعیت او را به مرکز بهداشت جنوب تهران ارجاع میدهند، ولی به گفته مقدمی، تاکنون مورد مشکوک یا بیمار پیدا نکردهاند. تا اذان صبح زمان زیادی نمانده و اعضای جمعیت در حال بازگشت به خانههایشان هستند، ولی هنوز هم از پشت شیشههای بخارگرفته خودروها به بیرون زل زدهاند تا فراموششدهای از قلم نیفتد.
لبخندی کودکانه
لباس عجیب اعضای گروه برایشان غریب نیست و انگار میدانند برای چه آمدهاند. با دیدن بستههای میوه، آبمیوه و غذای گرم، لبخندی کودکانه روی صورتهای معصومشان پهن میشود و وقتی آموزشگران توضیح میدهند که چطور باید دستهای خود و وسایل خانه را ضدعفونی کنند، با دقت گوش میدهند