• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
چهار شنبه 2 بهمن 1398
کد مطلب : 93451
+
-

قطعه آسان در خیابان انقلاب بین 12فروردین و فخر رازی

یادداشت
قطعه آسان در خیابان انقلاب بین 12فروردین و فخر رازی

علیرضا محمودی _ دبیر گروه ادب و هنر

طهوری در قلب تهران، یاد کتابفروشی‌های شهرهای کوچک را زنده می‌کرد، انگار تنها کتابفروشی شهری بود‌ که در خیابان اصلی فقط کتاب می‌فروشد؛ یکه نشانی شهر برای خرید کلمه. رنگ صحافی جلد متون و دیوان‌ها و سفرنامه‌ها، نستعلیق تابلو و در و پنجره آهنی و قفسه‌های سربی‌رنگ و پیشخوان شیشه‌ای، آدم را مجاب می‌کرد که در مرز شمال و جنوب پایتخت، بین فخررازی و 12فروردین نیست، جایی که ایستاده. معصومیت روشنفکران شهر‌هایی دور را منتشر می‌کرد. آنهایی که مطالعه عمیق متون کلاسیک را بر تند‌خوانی نوشته‌های مدرن، مقدم می‌دانند.
 طهوری جایی بود برای زنده‌ماندن، شکل از یاد‌رفته‌ای از کتاب و کتابفروشی و کتاب خواندن ایرانی. دورشدن کتاب از کالایی که تنها در شاه‌نشین خانه‌های اعیانی روی رف‌ها چیده می‌شد. جدا شدن شغل فروش کتاب از خرازی. جدی‌شدن کتاب، جدی‌تر از بساط خنزرپنزری‌ها جاده‌ای بود که با آموزش عمومی جرقه زد. نسلی که از ابتدایی تا متوسطه و نوزادی تا برنایی برای خواندن، کتاب می‌خواست. در این راه روشنفکرانی شکل گرفتند که تکیه‌گاهشان متون باقی‌مانده از قرن‌های رفته بود. زنده‌کردن نظم و نثر شروع شد. هر استادی دیوانی را زنده کرد. استادان دانشگاه‌های تهران، روزها تدریس می‌کردند و شب‌ها تصحیح. حاصل، قفسه‌های پرباری شد که کتابفروشی‌ها را در حوالی مدرسه و دبیرستان و دانشگاه می‌گستراند. طهوری یادگاری بود برای درک این کتابفروشی‌ها، در خیابانی که به بارانداز کتاب می‌ماند تا راسته کتابفروشی تهران.
تعطیلی طهوری و بالا نیامدن نفس کتابفروشی‌های باقیمانده از آن روزگار در خیابان انقلاب، سرنوشت محتوم، پوست انداختن ماری است که به سمت شمال می‌خزد. تهران مانند هر شهر اسطوره‌ای دارد. اسطوره تهران در جابه‌جایی مدام از جنوب به شمال است. ملک به‌معنای مهم‌ترین دارایی و خودرو به‌عنوان مهم‌ترین وسیله، تهران را مانند یک مجسمه می‌تراشد و دم به دم شکلش را عوض می‌کند. در سفر مداوم از ری به البرز، شهروندان به هیچ‌چیزی دل نمی‌بندند که دلبستگی در تهران فقط در رفتن معنی می‌شود. بازنده در تهران کسی است که می‌خواهد بماند. در حرکت عمومی رایج به سمت شمال شهر، هویت در تغییر مدام هویت تفسیر می‌شود. کسی که نمی‌تواند جا‌به‌جا شود، جامانده است و جاماندگی مهم‌ترین نشان عقب‌ماندگی. در چنین صحنه پر رفت‌وآمدی، خیابان انقلاب، نمی‌تواند به‌خاطر همسایگی با دانشگاه تهران، سنگر مقاومت در برابر حرکت عمومی باشد. طهوری باید جای خود را به نشانی از مهاجرت بدهد. این روح تهران است.
 طهوری کتابفروشی ما نبود. اما همه ما تشنه‌های متون روز برای یک‌بار هم که شده، پایمان را به آن مغازه دنج گذاشته بودیم. برای خریدن پرفروش‌ترین کتاب شعر. برای خریدن هشت‌کتاب و برای خواندن شعر‌های شاعری که شاعر تهران نبود. طهوری یک شمایل بود؛ شمایلی مانند امامزاده‌های دور در جاده‌های مرکزی فلات ایران. مانند تصویر‌هایی از شعر سهراب سپهری.
مرثیه برای گم‌شدن نشان طهوری در خیابان انقلاب شایسته نیست. در روز‌گار‌ مرثیه‌های پی در پی، بهتر است این حذف و اصلاح یک کتابفروشی باقیمانده از دوران سپری‌شده در دل تاریخی که بر ما می‌گذرد‌ را بر دوش کلماتی بگذاریم که بیشتر از هر معنایی، معنی سبک‌شدن ‌می‌دهد؛ سبکی تحمل‌ناپذیر هستی.
روزی خواهد آمد که تنها نشانی ما از تهران، تن‌زدن ما به نماندن تهران باشد. وقتی دیگر از تهران چیزی برای شباهت به آن چیزی که ما را در این شهر گرد هم آورد، نباشد. برای یاد‌آوری همدلی کنار هم بودن ما به نشانه‌هایی نیاز داریم. شمایل‌هایی که ما در آنها تهرانی شده‌ایم.
 محمد‌علی سپانلو که شاعر تهرانی است، یک جا سروده بود:
ای سرزمین دیرین / یک شاعر پیاده، همراه جویبارت / با یک پیام ساده، خوش باد روزگارت/  نه‌این‌زمان‌غمگین.

این خبر را به اشتراک بگذارید