• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
شنبه 28 بهمن 1396
کد مطلب : 7184
+
-

بابا و مامان مدرسه همکار هم

پشت حیاط مدرسه
بابا و مامان مدرسه همکار هم

حمیده‌خانم خیلی جوان بوده که آمده مدرسه ابتدایی ارجمندی و یکی از خدمه مدرسه شده؛ شاید بیست‌وشش، هفت ساله، شاید هم کمتر، یادش نیست. او سال‌ها به معلم‌ها صبحانه می‌داده، برایشان چای می‌ریخته، هوای بچه‌های مریض را داشته و در کارهای مدرسه به آقای اعلایی، سرایدار اصلی کمک می‌کرده تا اینکه او بازنشسته شده و حمیده‌خانم و آقا مهدی، شوهر جوانش سرایدار مدرسه شده‌اند. حمیده خانم هنوز هم همان کارها را می‌کند؛ «‌سال‌هاست که وقتی بچه‌ها از مدرسه می‌‌رن، من و آقا محرم  اعلایی با هم، تمام کلاس‌‌ها رو تمیز می‌کنیم.اون کلاس‌های بالا رو، من کلاس‌های پایین رو .آقامهدی هم حیاط و دفتر و سرویس بهداشتی رو.» آقا مهدی می‌گوید کار آنها روزانه است و حتی نمی‌شود یک روز مدرسه را به امان خدا رها کرد؛ «کل مدرسه رو هرروز باید تمیز کنیم و گرنه فردا صبحش نمی‌شه اینجا پا گذاشت؛ از کلاس‌ها گرفته تا دفتر معلم‌ها و حیاط و سرویس بهداشتی و همه جا.» زن و شوهر هر دو  بیمه هستند و حقوق می‌گیرند اما مثل همه سرایداران و مستخد‌مان مدرسه حقوقشان پایین است و خرج و مخارج زندگی‌شان جور در نمی‌آید. «خدا رو شکر راضی هستیم اما چند ساله که است چیزی به حقوقمون اضافه نکرده، همون یک میلیون و 150تومنه که بوده!» آقا‌محرم آن یکی مستخدم مدرسه هم چند ساله که بازنشسته شده اما باز هم به مدرسه برگشته و کار می‌کند. «با حقوق یک میلیونی چه کار می‌تونستم بکنم؟ خب باید دوباره کار می‌کردم، منم فقط همین کار و بلدم.» آقا مهدی و حمیده خانم هر دو جوان و خوش برخوردند، خودشان هم بچه دارند و حوصله پسربچه‌های شر و شیطان مدرسه را زیاد دارند. «بچه‌‌ها خوبن، معلم‌ها هم خوبن، تا با  اونا هستیم پیر نمی‌شیم.» هوا سرد است و ابری.امروز مدرسه باز بوده و پسربچه‌های کلاس پنجم که در حیاط مشغول فوتبال بازی‌‌اند، مدرسه را روی سرشان گذاشته‌ اند، آقا مهدی فرشی را که جلوی در راهرو انداخته‌‌اند تا بچه‌‌ها کفش گلی‌‌شان را با آن پاک کنند و دائم مچاله می‌‌شود، صاف می‌کند و می‌رود در حیاط مدرسه را باز می‌کند. 10دقیقه به تعطیلی بچه‌‌ها مانده و به کارهای زیاد آقامهدی و آقامحرم و حمیده‌خانم.

این خبر را به اشتراک بگذارید