• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
یکشنبه 15 بهمن 1396
کد مطلب : 6063
+
-

قصه شهر پریا

گزارش همشهری از محله رنگ‌­­آمیزی‌شده حاشیه شهر زاهدان و مشکلات مردم این منطقه

گزارش
قصه شهر پریا

 

زهرا روستا| خبرنگار:

خیلی از شهرها بام دارند؛ بامی که مردم آن شهر می‌توانند بر فرازش بایستند و به تمام شهر خیره شوند؛  به خانه‌ها،  چراغ‌ها،  آدم‌ها،  خیابان‌ها و بزرگراه‌ها که از آن بالا دور،  غریب و کوچک به‌نظر می‌آیند. بام خیلی از شهرها محلی است برای گذران وقت و تفریح مردمی که می‌خواهند دقایقی به شهر از فراز بلندی‌ها نگاه کنند. اما رفتن به بلندی‌های شهر زاهدان شاید برای همه مردم شهر به این سادگی‌ها نباشد. شمال این شهر،  موقعیتی دارد که در فرهنگ لغت مرکزنشینان، همان جنوب شهر است؛ جنوبِ جنوبِ جنوب شهر. بام زاهدان درست در ارتفاعات شمالی شهر قرار دارد؛ جایی که به حاشیه شهر معروف است.ارتفاعات شمالی زاهدان،  قصه‌ خانه‌هایی است که فقر،  بیکاری،  خشکسالی و ده‌ها دلیل دیگر مسیرشان را از راه‌های مستقیم شهر کج کرده‌ و به نوک کوه رسانده است. اینجا خانه‌های حاشیه شهر تا جایی که توانسته‌اند بالا رفته‌اند.

از محلاتی که در نقشه‌ها، حاشیه شهر زاهدان نامیده می‌شود تا جایی که متن شهر است هیچ فاصله‌ای نیست. مدتی می‌شود که در ابتدای محله حاشیه‌نشین شیرآباد،  در نزدیکی میدان کارگر،  دیوار خانه‌هایی که روی ارتفاعات بالا رفته‌اند،  رنگ‌آمیزی شده‌اند.خانه‌های رنگ به رنگ بالای کوه، در فضای شلوغ،  در هم ریخته و خاکستری شهر زاهدان توجه‌برانگیزند. نمونه‌های این رنگ آمیزی‌ها که از دور منظری زیبا دارند در بسیاری از کشورها از جاذبه‌های توریستی محسوب می‌شوند.

اما درون این دیوارهای رنگی چه می‌گذرد؟

 با یک کوهپیمایی سبک می‌توان دل به دریای دیوارهای رنگارنگ زد و پشتشان را دید. خانه‌های کوچکی که لابه‌لای دامنه‌های کوه، سبز شده‌اند و تا نوک قله‌های کوچک ادامه دارند. اینجا پر است از کوچه‌های باریک با شیب‌های بسیار تند،  هر کس هر جا دستش رسیده چند بلوک و سیمان روی هم گذاشته و خانه ساخته؛ خانه‌هایی سست که روی استواری کوه،  پلکانی بالا رفته‌اند.

 با گذشت چندین‌ماه از رنگ‌آمیزی دیوارهای خارجی منازل، آن هم فقط قسمت‌هایی از دیوارها که از خیابان اصلی قابل دیدن است،  کسی زیاد به رنگ‌ها اهمیت نمی‌دهد. ساکنان محل تمایل زیادی به گفتن از دیوارهای رنگی ندارند اما دوست دارند از بی‌آبی و مشکلات دفع فاضلاب در بالای این کوه‌ها بگویند. تصویر زنان و کودکانی که با گالن‌های آب روی همین شیب‌ها و پیچ و خم‌ها کوهنوردی می‌کنند تا به منزل برسند و تصویر فاضلاب رها شده در میان بعضی از این کوچه‌های رنگی،  بسیار عادی به‌نظر می‌رسد.

لااقل کمکی می‌کردند

خیلی از درها نیمه بازند،  اما انگار چشم‌های پنهان پشت درها با شنیدن صدای پای غریبه درها را می‌بندند. پیرمردی اما در خنکای صبح بیلی بر دوش گرفته تا جوی باریک فاضلابی را که در ابتدای کوچه راه افتاده و مسدودشده باز کند. به دیوار خانه‌اش زرد و آبی شادی زده‌اند که البته به شادی و خوش‌رنگی روز اول نیست. خانه‌ کوچک و مرتبی دارد که  از حیاطش می‌توان به تمام شهر خیره شد. انگار شهر زیر پایشان است. می‌گوید با خواهش و تمنا،  کارگران را راضی کردم فقط تکه بالای دیوارم را که در دید است رنگ نزنند،  آنها هم قبول کردند و کل دیوار را رنگ زدند. برای همه این‌کار را نکردند،  من خیلی پیگیر شدم.  گفتم دیواری که نصفه رنگ بخورد برای ما چه فایده‌ای دارد،  گفتند دستور شهرداری است که  فقط جاهایی که از خیابان دیده می‌شود رنگ بخورد!

پیرمرد ادامه می‌دهد: «لااقل کمکی می‌کردند تا بتونیم دیوارها را درست کنیم. این دیوارها فرسوده است و رنگ فقط آرایشه براشون. سقف خانه‌های اینجا از چوب و حصیره. باید فکری به حال سقف خانه‌ها بکنیم نه رنگ دیوارها. 2نفر آمدند و گفتند ما پیمانکاریم و شروع کردند به رنگ زدن. ما نمی‌دونیم چرا رنگ زدند،  کسی هم از ما چیزی نپرسید. فقط گفتند که دستور شهرداریه.»

زن جوان ساکن این محله همینطور که حیاط خانه‌اش را جارو می‌زند، اینها حرف‌ها را می‌گوید. «رنگ‌کردن هم خوبه. اما بیشتر مردم ما رو مسخره می‌کنند. یکی می‌گوید خونه‌هاتونو مثل مهدکودک رنگ و وارنگ کرده‌اند. یکی می‌گه محلتون شبیه شهر موش‌ها شده.»

دختر جوان کنار او می‌خندد و می‌گوید: «چند روز پیش به تاکسی آدرس خونه رو می‌دادم،  گفت می‌خوای بری شهر موش‌ها؟»  دختر جوان هم مثل بقیه اهالی از آب می‌گوید: «زندگی‌کردن این بالا وقتی آب نیست خیلی سخته. فقط شب‌ها که خوابیم آب وصل می‌شه روز آب نداریم.» زنان دلیل رنگ‌شدن دیوارها را را نمی‌دانند. می‌گویند: «حتما یه طرحی بوده که باید اجرا بشه،  ما دلیلش رو نمی‌دونیم. برای ما فرقی نکرده،  فقط از دور قشنگ شده. این رنگ‌ها هم کم‌کم از بین میرن.»

از تجربه زندگی بالای کوه می‌گوید: «ما از بالای کوه نشستن خسته شدیم. هر کس مثل ما مجبور بود گالن آب را از اون پایین تا اینجا بیاره،  از کوه خسته می‌شد.»

در اکثر معابری که به بالای کوه ختم می‌شوند، دیوارها رنگ‌آمیزی‌شده،  فرسوده و در بعضی جاها در حال ویرانی هستند. پیرزن ساکن یکی از خانه‌هایی که دیوارش رو به خرابی است می‌گوید: «. این دیوار داره می‌ریزه،  باید قبلش سیمان می‌زدند و بعد رنگ می‌کردند. ما یه قطره آب برای خوردن نداریم،  زمستان‌ها فقط شب‌ و تابستان‌ها اصلا آب نداریم. اما خونه‌هامون شبیه کارتون‌های بچه‌ها شده.»

بام خانه همسایه‌اش که حیاط خانه پسرش است را نشان می‌دهد. چند پرده کهنه حصیری را برای حفاظت روی دیوار گذاشته‌اند. می‌گوید: «این پرده‌های حصیری را ببینید آنجا زدیم که وقتی بچه‌ها بازی می‌کنند از بالا به پایین نیفتند.» پیرزن از کارگران خواسته تا حیاط خانه‌اش را هم رنگ بزنند اما قیمت رنگ‌آمیزی داخل خانه را 400هزارتومان گفته‌اند؛ رقمی که خیلی از مردم در این محل یا ندارند که هزینه کنند یا لااقل اولویت زندگی‌شان نیست؛ «روز اول به ما گفتند که قرار است سیمان بزنند و دیوارها را درست کنند،  اما فقط یک رنگ پاشیدند و رفتند.»

خانه همسایه‌اش را نشان می‌دهد،  که تنها یک متر بالایی از دیوار حدود 3متری رنگ شده؛ «ببین فقط تکه بالای دیوارش را رنگ کرده‌اند و دیوارش دو رنگ شده.» اما پسر نوجوان ساکن این محله برخلاف دیگران از رنگی شدن دیوارها خوشحال است. او می‌گوید: «این رنگ‌ها باعث شده محله ما معروف شود. خیلی از مسئولان به محله ما سر زدند و از شهرهای دیگر هم مهمان‌هایشان را می‌آوردند و دیوارهای رنگ‌شده را نشان ‌دادند. عکس‌های محله ما همه جا دیده شد.»

در بلندی‌های نزدیک قله،  خانه‌ای نیمه‌ویران دیده می‌شود که قسمت بالایی دیوار ویران‌شده‌اش هم رنگ‌آمیزی شده و زرد و آبی دیوار نیمه‌ویران،  جزئی از منظره‌های رنگی شهر است. خانواده‌ای کنار همان دیوار نیمه‌ویران،  با چوب و پارچه سرپناه کوچکی درست کرده‌اند و زندگی می‌کنند. سگ نگهبانی که در کنار دیوار با آنها زندگی می‌کند،  اجازه نمی‌دهد کسی خلوت و امنیت‌شان را به هم بزند.

بسیاری از اهالی اینجا خودشان  مهندس خانه‌هایشان هستند،  اتاق می‌‌سازند،  لوله‌کشی می‌کنند و با هر ترفندی سیستمی برای دفع فاضلاب منازل‌شان درست می‌کنند. زن جوان که همسرش کارمند یکی از ادارات دولتی است، می‌گوید: «چون اقوام همسرم اینجا هستند حاضر نیست به محله دیگری نقل مکان کند،  روزی که به اینجا آمدیم فقط دو اتاق داشت،  خودمان آشپزخانه و یک اتاق دیگر ساختیم. در دامنه کوه،  زن جوانی در بقالی محله نشسته است. می‌خندد و می‌گوید: «شاید ما جزو آثار باستانی شهر بودیم که دیوارهایمان را رنگ زدند.»

بعد از گذشت یک سال هنوز خیلی از ساکنان این محله به درستی نمی‌دانند چرا دیوارها رنگ‌آمیزی شده؛  کسی هم برایشان توضیح نداده چرا باید فقط برخی از دیوارها رنگ شوند و برخی دیگر نه! اما رنگ دیوار شاید اولویت خیلی‌هایشان نیست و انتظارهای بیشتری دارند که آب اساسی‌ترین آنهاست.»

وقتی از قلب دامنه‌هایی که صدها خانه از آنها درآمده عبور کنیم،  رنگ‌های شاد کم‌کم جای خودشان را به خاکستری‌های سیمانی و گلی می‌دهند. انتهای یکی از همین کوچه‌ها خانه مریم است. خانه مریم یکی از مرتفع‌ترین خانه‌های شهر زاهدان است. همسرش به جرم قاچاق مواد‌مخدر در یزد زندانی است و خودش حالا به کمک یک مؤسسه غیردولتی بعد از مدت‌ها بیکاری و سرگردانی،  توانسته چرخ خیاطی بگیرد و با خیاطی درآمدی برای خودش داشته باشد،  کمی به سر و صورت خانه‌اش برسد،  سرویس بهداشتی درست کند و قفلی برای در خانه که پیش‌تر با نخ باز و بسته می‌شد، بخرد.

خانه مریم جزو پروژه زیباسازی شهرداری نبوده است اما خودش در حیاط، باغچه‌ای زیبا و کوچک درست کرده و به قول خودش به خانه صفا داده است. او می‌گوید: «مشکل مردم اینجا فاضلاب و دستشویی است.» تخته چوبی وسط حیاط را برمی‌دارد. می‌گوید: «ببینید. این چاه فاضلاب است. خودم کندم. با دست‌های خودم چاه کندم تا فاضلاب دستشویی اینجا بریزد و بچه‌هایم مریض نشوند. خدا را شکر از وقتی کار پیدا کردم،  وضعیت این خونه بهتر شده.» کودکانش را در آغوش می‌گیرد و اشک از چشمانش سرازیر می‌شود.

در میان هزارتوی کوچه‌های باریک،  باد می‌وزد و زباله‌ها را بلند می‌کند. زباله‌ها با گردباد به بالا می‌روند و بچه‌های مدرسه‌ای دوان‌دوان در میان غبار کوچه خود را به خانه‌هایشان می‌رسانند. در‌های خانه‌ها غرغرکنان باز و بسته می‌شوند و خودشان را محکم به دیوار‌می‌کوبند. در انتهای یکی از همین کوچه‌ها در میان معرکه‌ باد و طغیان زباله‌ها مراسم عروسی برپاست،  دختربچه‌ها و زن‌ها شادی‌کنان خود را به خانه عروس می‌رسانند. صدای موسیقی شاد و هلهله زنان بلندتر می‌شود و به بلندی‌های خانه مریم می‌رسد. اشک‌هایش به خنده تبدیل می‌شود و می‌گوید: «عروسی دعوتیم بچه‌ها از ذوق دو ساعته آماده شدند. باید بریم عروسی. همه همسایه‌ها دعوتن.» شادی در حاشیه شهر گرچه کمیاب‌تر است اما طعم دل‌انگیزتری دارد؛ حالا می‌خواهد شادی مراسم عروسی باشد یا لبخندی که از دیدن دیوارهای رنگ به رنگ خانه‌هایشان بر لبشان می‌نشیند.

   40درصد شهر حاشیه‌نشین هستند

270هزار نفر از جمعیت حدود 700هزار نفری شهر زاهدان ساکن مناطقی هستند که حاشیه شهر نامیده می‌شود؛ یعنی حدود 40درصد جمعیت شهر زاهدان حاشیه‌نشین خوانده می‌شوند.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :