فرصت تماشا
امیر جلالالدین مظلومی/ روزنامهنگار
این روزها با شروع فصل سوم سال تغییراتی در نحوه زندگی و فعالیتهای روزمره مشاهده میشود. ترافیک شهری در ساعتهای آغاز به کار و تعطیلی مدارس سنگینتر میشود. ساعت خواب و بیداری خانوادهها تحت تاثیر همین اتفاق – آغاز سال تحصیلی – تنظیم میشود اما چیزی که در کنار رنگ به رنگشدن طبیعت شهری بر زیبایی محلهها میافزاید حضور دانشآموزان و تردد آنها از خانه به مدرسه و از مدرسه به خانه است.
مهر همواره بوی مدرسه داشته و دارد و حضور دانشآموزانی که کیف به دوش و روپوش بر تن در حال رفت و آمدند.
رفت و آمدهایی که در واقع در طول دههها در همه شهرها در حال تکرارند. این کودکان مشتاقی که بازیکنان در حال بازی و تحصیلند، سالها پیش خود من و خود تو هستند. در واقع این خاطرات ماست که در دل کوچهها و خیابانها جان میگیرند تا تکرار شوند و به ما فرصت تماشا دهند.
هر سال که مهر فرا میرسد، مجالی دوباره برای ما سر میرسد تا کودک شویم، فارغ از های و هوی زندگی ماشینی دل به قیل و قال بچهها بدهیم و یک بار دیگر لذت رفاقتها، با هم بودنها و خندیدنهای بیدغدغه را تجربه کنیم.
ما که عادت کردهایم هر لبخند و سلامی را بنا به مصلحتی بر لب بیاوریم ، با همین نسیم مهر میتوانیم به معنی واقعی لبخند باشیم، سلام و دوستی شویم و همدیگر را دوست داشته باشیم، البته به شرط اینکه این روزها صبحهای زود فرصت تماشای بچهها را از دست ندهیم؛ تماشایی که ما را به خودمان برمیگرداند؛ خودی که برخی وقتها گمش میکنیم.