• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
پنج شنبه 22 شهریور 1397
کد مطلب : 30400
+
-

مهر آمد، مدرسه نگران است

فریدون صدیقی
روزنامه‌نگار


بی‌قرارترین خواب‌های شماست این شب‌ها، چون جان جانانتان قرار است خروسخوان یکی از همین ر‌وزها از خواب برخیزد با واهمه‌های بی‌نام و نشانی که هیچ‌گاه تجربه نکرده است آماده شود تا دست در دست شما خانم مادر یا آقای پدر برسد به مدرسه تا برای اولین‌بار زنگ‌ها به افتخار حضور دلنشین او به صدا درآید و شما که به احتمال بسیار مادرید از شوق و ذوق و اضطراب گوشه حیاط کمین کنید مبادا امیرحسین یا مریم شما، آیلین یا آیدین شما ناگهان بغض‌کرده آغوش شما شود؛ من مدرسه دوست ندارم! 
ورود نه فقط اولی‌ها، ورود همه دبستانی‌ها و پیش‌دبستانی‌ها چهره شهر را در صبحی که مهر است چنان خندان و شادان می‌کند که ما در دل می‌نویسیم کاش ما شما بودیم! کلاس اول، روز اول، زنگ اول. اشک و دغدغه‌ اول. یادتان هست چه روز و روزگاری بود شما که کلاس اول بودید؟ و این کاش از آن رو رواست که وقتی کودکیم پس بچه‌ایم پس نمی‌دانیم آقای ترامپ، خانم مرکل و آقای ظریف از چه می‌گویند و چرا می‌گویند. ما وقتی کودکیم بر این باوریم که فارغ از هر دغدغه‌ایم و حتی مسئولیت خود ما با خود ما نیست با پدر و مادرمان است. گرچه می‌دانیم بچه‌های این روز و روزگار بسیار فرق دارند چون بیشتر می‌بینند، بیشتر می‌شنوند و بیشتر یاد می‌گیرند. آنان بچه‌های اینترنت هستند. بچه‌های پس‌فردا هستند گرچه در امروز زندگی می‌کنند. 
آنان مدادرنگی‌هایی برای رنگ‌زدن به بی‌رنگی‌های زندگی ما بزرگ‌ترها هستند؛ مثل رنگین‌کمان که سرخوشانه باران‌ریز می‌شود، بر بام‌های تب‌کرده تا به ناودان برسد و کوچه را غرق شلپ‌شولوپ برای عابر فراری کند. 
تنهاتر از آنم 
که واقعیت داشته باشم 
به خیابان می‌روم 
و ساعت‌ها در خودم قدم می‌زنم 
آن هزارسال پیش درس خواندن انصافا کار کارستانی بود، کله‌ها نمره یک می‌خورد، پس گردن تیغ‌زده و یقه کت یا روپوش سفیدبرفی بود و معلم‌ها، چنان سلاطین بی‌تاج و تخت، راه که می‌رفتند صدای پایشان طنین تپش قلب بچه‌ها بود از بس که جربزه داشتند بسان ناظم‌ها که ترکه داشتند و مدیر مدرسه روی پله که می‌آمد، نظم‌پذیری بچه‌ها بسان سربازی رفتن بود و درس خواندن تا مغز استخوان پیش می‌رفت و تا انتهای عمر از یاد نمی‌رفت. این جوری بود که مدرسه‌رفته‌ها وقتی در سنندج به دیپلم می‌‌رسیدند کارمند شدن آسان بود و  اگر کار به دانشگاه ختم می‌شد همه فارغ‌التحصیلان کار بفرمایید تشریف بیاورید، داشتند. راست این است هزار سال پیش درس و مدرسه چنان منزلتی داشت که کنکور دادن مبارزه‌ای در حد شکستن شاخ غول بود. همین بود آن روزگاران درسخوان‌ها، بسی باسواد بودند حتی خوش‌خط و نقش، و اصلا خوشنویسی جزو واجبات آموزشی بود. همین بود وقتی نامه لیلی یا فرهاد به ترفندی به دست دلدار می‌رسید سال‌ها نگه داشته می‌شد از بس شیرین‌نوشتار و پاکیزه‌نگار بود، آن هم با قلبی که تیر خورده بود و با اشک امضا شده بود. اصلا آن سال‌ها‌ همه چیز فرق داشت حتی نجاری هم. 
نجار عاشقم 
میز تحریر کوچکی فرستاده برایم 
نوشته: 
صدای دست‌های تو نازک است عزیزم 
حالا و اکنون  البته روزگار دیگری است. بچه‌های امروز با کودکان هزارسال پیش فرق جدی دارند. از نظر درک و دریافت و حجب و حیا و حتی برخی از آنان به وقت دبستان بر این باورند که ثروت بهتر از علم است. با این همه راست این است روز و هفته اول مهر برای همه مادران یکی از پرشورترین و باشکوه‌ترین روزهای عمر است؛ مثل خانم امیدی مادر سارا و دارا که حالا در غیاب همسر بی‌وفا 
هر دو را خودش به مدرسه می‌برد و هر بار به معلم‌ها سفارش می‌کند بچه‌ها این روزها کمی خجول و رنجورند، لطفا مواظب باشید. 
البته تعداد خانم‌های امیدی در روزگار پرغبار کم نیست، داراها و ساراها  هم. حتی آنهایی که امسال به‌ناچار ترک تحصیل کرده‌اند چون باید بخشی از هزینه زندگی خانواده را تأمین کنند؛ مثل کرمعلی که از شهرری به تهران می‌آید و دم ایستگاه  متروی هفت‌تیر فال حافظ با هزار تمنا به خانم‌ها می‌فروشد. تعداد کرمعلی‌ها بسیار است وقتی قیمت یک پوشک گران‌تر از دفتر صدبرگ و جعبه مداد 
هفت‌رنگ است. 
باری همین امروز و فردا تابستان خسته به خواب می‌رود و مهر خندان‌تر از بهار می‌آید. امیدوار باشیم همه بچه‌ها مداد و دفتر داشته  باشند، کلاس‌شان سقف  داشته باشد و زمستان که آمد بخاری‌شان مثل شین‌آباد نباشد. سلام به مادران همه اولی‌ها، روبوس همه اولی‌ها، دستبوس همه معلمان اولی‌ها چون خرسند از فتح جهان به دست‌اولی‌ها هستیم چنان بچه‌گنجشکی که برای بار اول بال می‌زند، برای بار اول دانه می‌چیند و برای بار اول عاشق می‌شود. درست مثل شما آقای رستم، مثل شما خانم رویا که در دل می‌نویسید باور کن به خاطر توست که نفس تازه می‌کنم.
دوست داشتن دل و جرأت می‌خواهد 
خون دل خوردن می‌خواهد 
محبوب من 
تو بگو! دوست داشتن 
دیگر چه می‌خواهد؟ 
نکند دوست داشتن 
دوست داشتن می‌خواهد 

شعرها به ترتیب گروس عبدالملکیان- راضیه بهرامی خشنود و الما جدی 




 

این خبر را به اشتراک بگذارید