بزرگترین باشگاه ورزشی شرق تهران مخوفترین نقطه محله است
دورهمی خلافکاران مقابل دیهیم
فرشاد شیرزادی| خبرنگار:
منطقه 8
اینجا لازم نیست که اهل کتاب و ادبیات و مطالعه باشید. نیازی نیست آثار «ویلیام فاکنر» را خوانده باشید یا نظر خاصی درباره یک کارگردان و سینمای امروز جهان داشته باشید. نمیخواهد در مورد دکوپاژ فیلمهای «استنلی کوبریک» چیزی بدانید. اینجا همینکه سیگار نکشید، موادمخدر نخرید و رنگ صورتتان زرد و زار و نزار نباشد، همینکه از لپهایتان به قول قدیمیها کره و مربا ببارد، بچه مثبتید. اینجا پایین شهر نیست. در یکی از محلههایی که مردم متدینی دارد و قیمت هرمتر آپارتمان نوساز حدود 6 میلیون تومان است، موادمخدر خرید و فروش میشود.
موادمخدر به شکل پراکنده در اختیار متقاضیان قرار نمیگیرد. جلو ورزشگاه «دیهیم» یکی از بزرگترین ورزشگاههای شرق پایتخت، حدود 200، 300 معتاد در کنار هم زیر پوشش فروش لوازم مستعمل، یک جفت کفش کهنه، آچار فرانسهای که چرک و سیاهی از آن میبارد، انبر قفلیای که شاید دیگر کار هم نمیکند، به خردهفروشی مواد مخدر گویی در بازار میوه و ترهبار مشغولاند.
فروش موادمخدر در محله «تسلیحات» جایی که کودکان و نوجوانان، هر روز ورزش میکنند، به همین سادگی انجام میشود و هیچ نهاد و سازمانی هم بساط آنها را به هم نمیزند. آنها صحنهای مخوف به وجود آوردهاند به گونهای که وقتی هوا گرگ و میش میشود، کسی جرئت رد شدن از این پیادهرو را ندارد. فرقی ندارد که زن باشید یا مرد. اینجا باید معتاد باشید تا بتوانید بدون هراس از پیادهرو عبور کنید.
پیش از اینکه خودمان به پیادهرو خیابان شهید مدنی، نبش خیابان گلشندوست برویم در دفتر مدیر سرای محله با دکتر «علیرضا محمدزاده فردفینی» درباره بساطگسترانی که اجناس مستعمل را به فروش میرسانند، صحبت میکنیم. ابتدا این اندیشه از ذهنمان میگذرد که در محله متدین تسلیحات با چند خرده فروش موادمخدر روبهروییم. پزشکی که دبیر شورایاری این محله نیز هست از سرقت اتومبیل برادرش سخن میگوید. اینکه در این اتومبیل را چند وقت پیش کج و مانند لواشک تا کردند و ابزار و وسایل داخل ماشین را به سرقت بردند.
محمدزاده فردفینی میگوید: «چند شب پیش روی پل عابرپیاده از یک زن جوان خفتگیری کردند. طلا و جواهرات یک خانه به سرقت رفت. دزدی در اینجا بیداد میکند. اینها همان معتادانی هستند که از دیگر محلهها و از حاشیهها به مرکز شهر آمدهاند و نبض فروش موادمخدر را در این منطقه به دست گرفتهاند.»
محمدزاده آب دهانش را به سختی فرو میدهد و میگوید: «این صحنه چند سالی است که در این منطقه دیده میشود و کسی همکاری برای ساکنان، کاسبان و اهالی محله نمیکند. محله تسلیحات با جمعیت بیش از 22 هزار نفر دارای بافتی سنتی، قدیمی و متدین است و مردم به یکدیگر اعتماد دارند. اگر پیشترها خردهفروشیای هم در این محل وجود داشت، نادر بود و پراکنده و قابل کنترل بود اما امروز معتادان و خردهفروشان پیادهرو ورزشگاه دیهیم را در تیول خود قرار دادهاند. باید فکری به حال امنیت این محله کرد. هر روز شمار سرقتها بالا میرود و هیچکس هم برایمانکاری نمیکند.گویی مسئولان حتی میترسند که به این معتادان نزدیک شوند. چون کلونی آنها در این پیادهرو واقعاً ترسناک است.»
اینجا با قاشق شیشه میکشند
«عباس اکبری» مدیر سرای محله تسلیحات است. چهره معصوم و چشمان هوشمندش ما را به عمق فاجعه هدایت میکند. میگوید: «معتادان حتی به دوچرخههای بچهها که جلو در سرای محله به درخت زنجیر شده، رحم نمیکنند. در همین ماه پیش 3 دوچرخه به سرقت رفت. تنها مقطعی که این محله در امان بود، 2 ماه پیش از عید نوروز 1397 بود. یعنی بهمن و اسفند 1396 که یک چادر برزنتی با 2 سرباز و یک افسر پلیس زیر پل آغاز، حضور داشتند. در این 2 ماه تقریباً معتادان متفرق شدند و امنیت تا حدودی به محله بازگشت.»
عباس اکبری از پنجره، سرای محله زیر پل آغاز را به ما نشان میدهد. جایی که هنوز معتادی دیده نمیشود. اما میگوید: «اگر کمی صبر داشته باشید به محض غروب آفتاب معتادان در فضای بین پل و سنگچین زیر پل نردبان میگذارند و بالا میروند. به کنج پل پناه میبرند و در ملاء عام شیشه مصرف میکنند. پشت کامیونهایی که در ابتدای خیابان گلشندوست پارک شده است، معتادان جمع میشوند و بیهیچ رودربایستی و ملاحظه و ترسی حشیش میکشند. گل مصرف میکنند و با قاشق شیشه میکشند.
درخواست اهالی، شورایاری و مردم و معتمدان و کاسبان محله نصب کانکس نیرویانتظامی، پست دادن و در نهایت گرفتن نبض امنیت منطقه در دست پلیس است. این درخواست با موافقت شهرداری منطقه همراه بوده اما پلیس هنوز کاری برای این منطقه نکرده است. اگر سازهای زیر پل آغاز برای حداکثر 2 سرباز و یک افسر فراهم شود، بساط معتادان و خردهفروشان بیشک از اینجا جمع میشود. 2 ماه آخر سالگذشته، 2 سرباز و یک افسر 24 ساعته در این منطقه حضور داشتند.»
چند عکس یادگاری!
وارد صحنهای میشویم که از قبل هیچ تصوری از آن در ذهنمان نداشتیم. ابتدا در داخل خیابان گلشندوست، 2 سرباز را میبینیم که با یک خودرو نیروی انتظامی مشغول بازخواست از یک معتاد یکلاقبا هستند. با پلیس خوشوبشی میکنیم. کارت شناساییمان را به آنها نشان میدهیم. از پاسخ دادن ممانعت میکنند و اشاره میکنند که مشغول انجام وظیفهشان هستند. به محض دور زدن، نبش خیابان، با کلونیای از معتادان و خردهفروشان موادمخدر روبهرو میشویم. بوی تند و زننده حشیش و ماده مخدر گل در لابهلای جمعیت و کنار پیادهرو به سادگی به مشام میرسد.
جوان بلند قامتی از میان جمعیت رد میشود و با اشاره مدیر سرای محله متوجه میشویم که میخواهد مواد مورد نظرش را تهیه کند.گویی از درون تهی شدهایم. چند معتاد متوجه ما میشوند. از ما میپرسند در اینجا چه کار میکنیم و چرا عکس تهیه میکنیم. به آنها میگوییم میخواهیم از شما عکس یادگاری بگیریم. چند دقیقهای سکوت برای خودمان دست و پا کردهایم. اما در میانه تهیه گزارش چند معتاد با صدای به نسبت بلند اعتراض میکنند و میگویند: «از یک مشت بدبخت و بیچاره عکس میگیرید که چهکار کنید؟» وسط معرکه قیمت یک آچارفرانسه سیاه شده را میپرسیم. فروشنده نگاهی به سر تا پایمان میاندازد و با اکراه چیزی زیر لب میگوید. به سادگی دریافته است که خریدار «آچارفرانسهاش!» نیستیم. چند معتاد دیگر چراغ قوه کهنهایی که احتمالاً کار هم نمیکند، میفروشند. آرام آرام عرصه بر ما تنگ میشود.
عکاس همشهری محله عکس هوایی از روی پل عابرپیاده میگیرد. میخواهیم صحنه را ترک کنیم. صحنهای که به شلوغی بازار میوه و ترهبار میماند اما با این تفاوت که در این شلوغی همه موادمخدر خرید و فروش میکنند. وارد خیابان گلشندوست میشویم. یک معتاد دنبالمان میکند. اما تک افتاده و خوشبختانه کاری ازش بر نمیآید. گویی ستون پنجم گروهی از همکارانش است. از عهده کار به خوبی برآمدهایم.»
پیادهرو خطرناک
در پیادهرو خیابان گلشندوست چند زن جوان و یک پیرزن را میبینیم. از آنها میپرسیم که چگونه میخواهند از این پیادهرو در جلو ورزشگاه دیهیم (استقلال) رد شوند. «مهری کاظمی» با فرزند 10سالهاش میخواهد از پیادهرو مورد نظر رد شود. به ما میگوید که ناچار است که از این پیادهرو با فرزندش عبور کند و راه دیگری ندارد. به همین دلیل هر روز این مسیر را با مادرش طی میکند که او هم پا به سن گذاشته است. «مهسا قیدی» زن پا به سن گذاشتهای است که او هم میترسد از این پیادهرو عبور کند.
«ملیحه خدایی» میگوید: «چند شب پیش همین معتادان یک زن را روی پل عابرپیاده خفت کردند. اینجا به جولانگاه آنها تبدیل شده است.» «عباساکبری» مدیر سرای محله به وانت آبی رنگی اشاره میکند و میگوید: «در این خودرو بارها دیدهام که موادمخدر مصرف میکنند. این خودرو یکی از خودروهایی است که خردهفروشان به آن مراجعه دارند.» اینجا جایی است که بچهها با لباس ورزشی برای تمرین فوتبال به باشگاه میآیند. جایی که برای ورزش کردن باید از میان این جمعیت معتاد و خردهفروش رد شد.
منتظر تماس تلفنی میمانیم!
«بهرام مظفریپور» شهردار ناحیه 3 میگوید: «چند بار مأموران شهرداری بساط این به ظاهر بساطگستران را جمع کردهاند. اجناس آنها مستعمل است و هیچ چیز درست و حسابی برای فروش ندارند. اما یکبار که مأموران ما آنها را متفرق کردند به قوه قضاییه شکایت بردند که در بساط آنها انگشتر نقره بوده و مأموران ما آن را به رودخانه انداختهاند. در حال حاضر همین معتادان از شهرداری منطقه شاکی هستند. شهرداری برای متفرق کردن معتادان و خردهفروشان این محله نمیتواند کار چندانی از پیش ببرد. در حقیقت این وظیفهای است که برعهده نیروی انتظامی گذاشته شده. ما فقط میتوانیم کارتنخوابها را سر و سامان دهیم.
این بساطگسترها در این نقطه نمیخوابند. این پیادهرو فقط محل خرید و فروش مواد افیونی است.» برای همین با سرکلانتری نارمک تماس میگیریم. سرهنگ «ضرغام امیری» گویی قولهایی برای اختصاص سازهای برای استقرار مأموران انتظامی در این ناحیه داده است. اما این رئیس سرکلانتری در دفتر خود حاضر نیست. جانشینش هم در کلانتری حضور ندارد. این سخن را در تماس تلفنی که ضبط کردهایم میشنویم. شماره تماس همراه سرهنگ «امیری» را میخواهیم. شماره ما را میگیرند و میگویند سرهنگ امیری همین الآن با شما تماس میگیرند. منتظر تماس او هستیم. میدانند که همچنان پیگیر تجمع 200، 300 نفره هر روزه معتادان و خردهفروشان محله تسلیحات جلو در اصلی باشگاه دیهیم هستیم. منتظر تماس او میمانیم.»