روایت تغییر چهره یک شهر در گفتوگو با «سید احمد محیط طباطبایی»
تهران مجمعالجزایر شده است
مرضیه موسوی| خبرنگار:
«سالانه 800 هزار نفر در شهر تهران جابهجا میشوند و از محلهای به محلهای دیگر مهاجرت میکنند. این دلیل ناپایداری اوضاع اجتماعی در شهر تهران است و مفهوم محله را از بین میبرد.»
سید احمد محیط طباطبایی، کارشناس تاریخ، مدرس دانشگاه و مشاور رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی این را میگوید. به گفته او تداوم حضور افراد در یک محدوده به آنجا مفهوم محله بودن را میبخشد و باعث ایجاد تعلق محلی میشود: «اهل جایی بودن یعنی جزو آن قلمرو فرهنگی بودن، آنجا به دنیا آمدن، آنجا شکل گرفتن، متعلق به آنجا بودن.
آیا وقتی کسی راحت حاضر میشود از محلهای جابهجا شود اهل آنجاست؟ این فرد با ترک محله خود، اهلیت خود را زیر پا میگذارد.» محیط طباطبایی در گفتوگو با ما از محلههایی حرف میزند که هنوز هم میتوان در تهران نمونههایی از آن را سراغ گرفت.
تعریف محله چیست؟ محله با چه نشانههایی شناخته میشود؟
وقتی یک گروه دور هم جمع میشوند در واقع شما یک اجتماع انسانی را پیدا میکنید. این اجتماع انسانی به مرور ایام و با تداوم حضورش در یک مکان و با ایجاد روابطی که میان خود برقرار میکند به یک جامعه تبدیل میشود. در واقع محله یک جامعه شهری است و این جامعه از ارتباط مابین هم نسبت به یکدیگر و از گذشته تا به حال و در مکان معین خود شکل میگیرد و به وجود میآید. اگر بخواهیم دقیقتر روی محلههای چندگانه قدیم تهران اسم بگذاریم باید بگوییم کلانمحله هستند نه محله.
یعنی عودلاجان محلهای است که در زیرمجموعه خود محلههای بسیار کوچکتری مثل محله عربها و غیره را داشت و عودلاجان یک مفهوم بالاتر و گستردهتری را دربرمیگرفت. یا مثلاً کلانمحله سنگلج، بازار و چالهمیدان را در تهران قدیم داشتیم که محلههای اصلی شهر تهران را شکل میداد. مفهوم ریز محله، جامعهای است که با هم بیشتر، مرتبط و در آن تداوم روابط میان مردم بیشتر از جاهای دیگر است.
یعنی در مفهوم محله، ما دارای مرزهای ذاتی میشویم نه مرزهای قراردادی که نشان میدهد مردم یک بخش از کوچه بیشتر از مثلاً شمال کوچه با هم در تعامل هستند. در حالی که تقسیمات شهری که موضوعی قراردادی است یک کوچه را در یک محله قرار میدهد؛ در حالی که در واقع ممکن است دو محله در دل این کوچه باشند. بنابراین محله مثل سلول تشکیلدهنده یک شهر است؛ سلولهایی که کنار یکدیگر قرار میگیرند تا شهر شکل بگیرد.
مبنای این تقسیمبندیها در محله چیست؟
در گذشته تقسیمبندی و ایجاد محلهها مبانی و مفاهیم مختلف داشت. گاهی به خاطر فرهنگهای نزدیک به هم بود. مثلاً مهاجران یک شهر مثل سبزوار در شهر دیگر محله مخصوص خود را به وجود میآوردند. یا براساس مسائل و نحوه تعاملات اجتماعی بود. مثلاً ماستبندها در یک کوچه جمع میشدند. در قدیم بیشتر مسائل کاری، اجتماعی و فرهنگی باعث شکلگیری محله میشد.
به همین دلیل است که وقتی به کلان محلههای قدیم تهران نگاه میکنیم و خود شهر را در نظر میگیریم شهر دوقطبی نداریم. بلکه در هر محلهای فقیر، غنی، ثروتمند، روحانی، نظامی و متخصص و... را در کنار یکدیگر میبینیم که زندگی میکنند. حال در این کلان محله براساس این مبانی محلهها ریزتر میشد.
معیارهای شناخت محله همچنان همین موضوعات اجتماعی و فرهنگی است؟
نخستین شهرهای دوقطبی به مفهوم جدید را در شهر آبادان استان خوزستان میبینیم. به تدریج این نوع شهرسازی به تهران و شهرهای دیگر هم سرایت میکند و گستردهتر میشود. با انقلاب سفید در سال 1341 مفهوم دوقطبی شدن سرعت بیشتری میگیرد و شهر به شمال و جنوب و غنی و فقیر تقسیم میشود. اینجا مبانی اقتصادی را در نظر گرفتهایم؛ در حالی که در گذشته اینها مبانی اصلی برای ایجاد محله نبود بلکه چیزی است که ما در قراردادهای جدید میبینیم.
بهطور مثال وقتی امروز یک برج ساخته میشود افرادی میتوانند در این برج زندگی کنند که مثلاً آن را متری 5 میلیون تومان بخرند. پس کسی که این مبلغ را نداشته باشد نمیتواند در این برج سکونت کند. در صورتی که در گذشته اینطور نبود. مثلاً اهالی سبزوار از فقیر و غنی کنار هم قرار میگرفتند.
با چنین تعریفی امروزه مفهومی به نام محله وجود دارد؟
بله. محله همیشه هست. شهر بدون محله وجود ندارد بلکه شکل و فرم محلهها تغییر میکند. در گذشته محله در قالب یک کوچه و برزن و در شکلها و سلسله مراتب قرار میگرفت. ساختمانهای شهرک اکباتان را در نظر بگیرید؛ با توجه به ویژگی این ساختمانها خراب کردن آنها منفعت اقتصادی نداشت. بنابراین باقی ماند و امروز در اکباتان با محلهای بسیار قوی روبهرو هستیم. مدت طولانی زندگی در این شهرک و حفظ این ساختمانها باعث شده نوع زندگی افراد هم به شکل ویژهای شکل بگیرد.
مثلاً در بدو شکلگیری این ساختمانها ساکنان شهرک برای برگزاری مراسمی مثل عزاداری ماه محرم به محلههای خود میرفتند. اما امروز در شهرک اکباتان تکیه داریم. افراد چنان جا افتادهاند که وقتی دختران و پسران جوان شهرک ازدواج میکنند باز هم همینجا ساکن میشوند و در واقع اکباتانی بودن یک مفهوم از زندگی میشود.
این روزها کوچهها به جای افقی بودن عمودی است و طبقات شکل برزنها و خیابانها را برای ما میگیرند و یک محله کلاسیک بهصورت یک محله مدرن درمیآید. مثل محلههای قدیمی که در آنها الک دولک یا لیلی بازی مرسوم بود، محلههای امروزی هم بازی خود را دارند. مثلاً، بازی محله اکباتان پارکور است.
پس این محله آدمها، بازیها و فضای خاص خود را دارد. این یعنی مفهوم محله وجود دارد. اتفاقاً محلههای قدیمی ما دوباره به جامعه شهری تبدیل شدهاند. جامعه جابهجاشده، روابط از بین رفته و حالا گروههای مختلف آمده و در آن سکونت پیدا کردهاند؛ البته بدون ایجاد رابطه.
چه تعدادی از محلهها شانس داشتهاند که مثل محله اکباتان روابط اجتماعی مفهوم محله را در آن زنده نگه دارد؟ محدودههایی مثل نواب میتواند مثال معکوس آنچه در اکباتان اتفاق افتاده، باشند؟
نواب یک جامعه شهری خیلی خوب بود. 5محله خیلی خوب داشت. به علت ایجاد وضع فعلی آنجا تخریب شد. 5 هزار خانواده را جابهجا کردند و امروز ما محله نواب نداریم. درواقع نواب بهصورت سکونتگاهی درآمده که چون جامعه شهری در آن از بین رفته، امنیت در آن متزلزل شده، افراد میل به سکونت در آنجا ندارند و آنجا را سکونتگاهی موقتی میبینند. همه این عوامل باعث شده که حتی ضریب امنیت در نواب از پایینترین ضریبهای امنیت در تهران باشد.
در حالی که در اکباتان این موضوع معکوس است. بعضی جاها مفهوم محله تداوم پیدا کرده مثل محله مستوفی در یوسفآباد قدیم که همچنان بیش از 50درصد ساکنان آن قدیمی هستند یا حتی در یک کوچه در خیابان مطهری کنار بیمارستان طوس بالای 60درصد از ساکنان قدیمی در آن سکونت دارند. اینها باعث میشود محله همچنان استمرار و فرم و ویژگیهای خود را داشته باشد. اینگونه نیست که بگوییم در یک محله حتماً آدمها سر کوچه مینشینند و همدیگر را میبینند و گلکوچیک بازی میکنند. بلکه براساس ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی هر محله ضوابط فرهنگی و نمودها و ظاهر متفاوتی داریم.
هر محله به چه نمادهایی نیاز دارد؟
یک محله به تکیه احتیاج دارد که کوچکتر و مشارکتپذیرتر است اما شهر و کلانمحله به مسجد احتیاج دارد. وقتی به محلههای قدیمی نگاه میکنیم متوجه میشویم که هر محله قبرستان داشته. به نظر شما چه چیزی باعث باقی ماندن افراد در محله چیذر میشود؟ اینکه چیذریها عزیزان خود را هنگام فوت در حریم امامزاده علی اکبر(ع) دفن میکردند و شب جمعه آنجا جمع میشدند. حالا دیگر این امکان نیست و همه باید بروند بهشت زهرا(س). اینهاست که مفهوم محله را از بین میبرد.
نسبت به مرکز محلی و میدان، فضاهای مهمتری در محله وجود دارد که از بین رفته است. محله باید ویژگیهای فرهنگی خود را به وجود آورد. قبرستان برایش مهمتر است تا مسجد و میدان. مغازه مهم است نه فروشگاه زنجیرهای. مغازه کوچکی که ارتباط انسانی برقرار کند نه ارتباط مکانیکی را. بیمارستان مفهوم محله ندارد؛ کلینیک و درمانگاه است که مفهوم محلی دارد. ساختارهای شهری را به محله بردن باعث از بین رفتن محله میشود.
تغییر و تحولات و ساختوسازهای مدرن و انبوهسازی چه تغییری در مفهوم محله ایجاد کرده است؟
محلههای فعلی مفهومی قراردادی دارند. دور یک محدوده را خطکشیده و به آن گفتهایم محله. در حالی که جایی مثل نواب به یک اجتماع شهری تبدیل شده. «اجتماع» هنوز با «محله» فاصله دارد. ما در نواب بستر کالبدی درست کردهایم که مانع از تداوم زندگی مردم در آن شد. ساخت بزرگراه در داخل محله یعنی نابود کردن شهر.
بزرگراه یک پدیده بین شهری است و جاده یک پدیده برونشهری. خیابان و کوچه یک پدیده شهری است. پس در داخل شهر ما باید کوچه و خیابان و میدان داشته باشیم نه بزرگراه و جاده.
دلیل وجود این نمادهای ناهمگون در شهر چیست؟ آیا هیچ مطالعهای قبل از هر توسعه و ساختوسازی انجام میگیرد؟
چون مدیران شهر درکی از شهرسازی نداشتهاند این اتفاقها رخ داده است. فرض کنید پدر من و من در خیابان ظفر زندگی میکردیم. من این سمت بزرگراه مدرس بودم و پدرم سمت دیگر. قبلاً با 5 دقیقه پیادهروی ما به هم میرسیدیم. الان بدون ترافیک برای اینکه من به او برسم باید 25 دقیقه رانندگی کنم.
شهر به مجمع الجزایر تبدیل شده. لندن که بیشتر از ما جمعیت دارد پس چرا بزرگراه ندارد؟ همه اینها مسئلهای فرهنگی است و وقتی آن را بهعنوان پدیدهای کالبدی میبینیم همین میشود.
آیا صرف زندگی کردن یک فرد در محله میتوانیم بگوییم این شخص «اهل» این محله است؟
اهل جایی بودن با شهروند بودن فرق دارد. شما همین الان شهروند تهران هستید. میتوانید بروید شهروند اصفهان شوید یا نیویورک. اما اهل تهران نمیتوان شد؛ باید اهل تهران بود.
اهل جایی بودن یعنی جزو آن قلمرو فرهنگی بودن، آنجا به دنیا آمدن، آنجا شکل گرفتن، متعلق به آنجا بودن. آیا وقتی کسی راحت حاضر میشود از محلهای جابهجا شود اهل آنجاست؟ این فرد با ترک محله خود اهلیت خود را زیر پا میگذارد.
اهل محلهای نبودن و نداشتن تعلقهای محلی چه آسیبها و خطرهایی به دنبال خود دارد؟
در محلههایی مثل عودلاجان مهاجرانی از ولایت بامیان، هرات، غزنی، مزار شریف و... ساکن شدهاند. ما به این افراد میگوییم افغانستانی. آیا ما که از زواره آمدهایم فرقی با این افراد داریم؟ همین افراد اگر حضورشان تداوم پیدا کند میشوند اهل اینجا؛ به این شرط که حضور افراد استمرار داشته باشد. همین که مرتب خانهها را خراب میکنیم و آدمها جابهجا میشوند این تداوم را بر هم میزند.
این آمار 8 سال پیش است که داخل شهر تهران سالانه 800 هزار نفر جابهجا میشدند. این وضع ناپایدار است. ما برای ایجاد آرامش به دنبال پایداری هستیم و اغلب مشکلات از همین ناپایداری به وجود میآید.
ماندگار شدن آدمها در محله چه ویژگیهایی به آن محله اضافه میکند؟
امنیت بالاتر، شرایط بهتر زندگی، روابط صحیحتر و سالمتر. وقتی من خود را متعلق به محلهای میدانم نمیگذارم کسی آنجا زباله بریزد و آنجا را خانه خودم میدانم. کسی که در محله حضور دائم ندارد این دغدغه را هم خیلی ندارد و برایش مطرح نیست. محله پلیس محله میخواهد و رفتگر و بقال. وقتی به بقالی محله میروی میگوید: «چربی بالایی داری؛ این نوع شیر را بخر.» میپرسد: «فرزندم را کی بیاورم کمی درس با او کار کنی؟» رابطه در این محله شکل میگیرد. اما این رابطهها با مفهوم شهروند شکل پیدا نمیکنند.
آیا اطلاع از پیشینه محله یا مثلاً دانستن نامهای قدیمی محلهها و کوچهها میتواند کمکی به ارتباط بیشتر مردم با شهر و محله خود شود؟
تابلو اسمهای قدیمی کوچهها و محلهها باید دوباره بر سردر کوچهها نصب شود. سازمان زیباسازی این کار را شروع کرده. اگر تداوم پیدا کند خیلی خوب است. مثلاً اگر من میخواهم بعد از 40 سال به کوچه آذر برگردم این اسمها و تابلوهای قدیمی کمک میکند خانه پدرم را پیدا کنم نه اینکه همه ردها گم شود و کمکم ارتباط مرا با محله قدیمی قطع کند.
این رابطه یک رابطه ذهنی و مادی با هم است و هر دو باید در کنار هم حفظ شود. مثلاً بازار رشت نو شده اما چون زندگی تاریخی در آن ادامه دارد هنوز بازار تاریخی است. کالبد بازار نایین حفظ شده اما بازار تعطیل شده؛ یعنی این بازار دیگر وجود خارجی ندارد و به چیزی مثل ویترین یک نمایشگاه تبدیل شده است. در حالی که باید جریان زندگی در آن را حفظ کرد.
چگونه میتوان آشفته بازار تهران را کمی آرام کرد و کمی از عصبانیت شهر کاست؟
ایجاد فضای امن و آرامتر و تشویق مردم به درک همدیگر کمی به بهبود زندگی در تهران کمک میکند. محله به این معنا نیست که حتماً کسی از دیگری باخبر باشد. محله به این معناست که کسی بدون اینکه کسی را بشناسد از او پشتیبانی محلی کند. من فکر میکنم نسل فعلی که نسبت به دهه 40 نسل چهارم هستند اوضاع بهتری برای شهر رقم میزنند.
این نسل دنبال این است که برود جمعه بازار صنایعدستی بخرد. کافه میرود و فضا میخواهد. وقتی آدمی فضا میخواهد یعنی «اهل» شده. کمیت و کیفیت زندگی برای کسی که عضوی از یک اجتماع شهروندی و جزوی از محله است مهم است.