معمولی ها و غیرمعمولیها
ساعت به 12ظهر رسیده و هنوز هم جز رخت سیاه، چیزی دیده و جز صدای گریه چیزی شنیده نمیشود.
ایستگاه آخر؛ بهشت
درباره کسبوکار متفاوت رانندگانی که عقب خودروهایشان جنازه خوابیده
روزگار
هرچند دقیقه یکبار صدایی محزون در بلندگو میخواند: «بازماندگان مرحوم / مرحومه...» بعد جنازه کفنپوش است که یکی پس از دیگری با برانکارد چرخدار از غسالخانه که حالا تطهیرخانه نام گرفته، خارج میشود.