مجرم سابقهدار گریم میکرد و کلاهگیس بر سرش میگذاشت تا نقش مأمور آب را بازی کند. او با تهدید کلت، طعمههایش را گروگان میگرفت تا نقشه سرقتهایش را عملی کند، اما در آخرین سرقت، کلاهگیس او افتاد و دستش رو شد.
«من و همسرم وقتی پسر جوان را در دادگاه دیدیم که اشک میریخت و پشیمان بود، دلمان لرزید و گفتیم او را میبخشیم، بقیهاش با خدا»؛ این حرفهای مردی است که کمتر از یکسال از قتل پسر جوانش در شب چهارشنبه آخر سال میگذرد.
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .