حاجرمضان؛ رفیق بزرگوار من
«اسمع، افهم، یا محمدسعید ابن فرجالله. هَلْ أَنْتَ عَلَى الْعَهْدِ الَّذِي فارَقْتَنا عَلَيْهِ؟» توی صحن آینه حرم حضرتمعصومه س ، پشت رواقی که قرار بود شهید محمد سعید ایزدی معروف به حاج رمضان را دفن کنند، هُرم آفتاب چنان کاشیهای حرم را سوزانده بود که گرما جورابم را رد کرد و از مسیر استخوانهایم تا مغز سرم را داغ میکرد.
