ما در موقعیت رویارویی با مرگ
شهرام فرهنگی ـ نویسنده و روزنامهنگار
یک دنیا در وضعیت قرمز. این موقعیتِ داستانی تنها یک تقویم برای یادداشتهای روزانه لازم دارد تا بعدها (احتمالا با فاصلهای اندک از برپایی جشن جهانی پیروزی بر کرونا) بهعنوان یک رمان پرفروش پشت ویترین کتابفروشیها بنشیند. بااین همه، شاید فرصتی برای نوشتن یک رمان نباشد. شاید ویروس کرونا...
این واقعیت دارد که ما در موقعیتی تاریخی قرار گرفتهایم. زندگی- کم و بیش - شبیه آنچه شده که تاکنون عادت داشتیم تنها در داستانهای سینمایی تماشا کنیم. ویروسی ناشناخته از منبعی نامعلوم در سراسر کره زمین منتشر میشود و جان عده بیشماری را میگیرد. دانشمندان پیشرفتهترین کشورها در برابر این ویروس ناشناخته وا میمانند و کشورها هر روز و هر روز تنها آمار رو به افزایش قربانیها را اعلام میکنند؛ در خانه بمانید، هیچکس از فردایش مطمئن نیست، شاید در آمار جدید...
هر قدر هم با سه نقطهها از گفتنش در بروی، یک جایی عاقبت با خودت تنها میمانی و آدم هم که نمیتواند از خودش رو برگرداند. واقعیت دارد؛ با مرگ صورت بهصورت شدهایم. به مرگ – مجبوریم – فکر کنیم. بیش از همه زمانهایی که گذشت، «جمعی» در موقعیت مرگ قرار گرفتهایم. کرونا فراتر از تمام ترسهای رایج طبیعی – ترس از زلزله، ترس از سیل، ترس از جنگ و... – از مرزهای منطقهای گذشت و دور کره زمین پیچید و پیچید و پیچید. واقعیت دارد، همه در موقعیت مشترک رویارویی با مرگ قرار گرفتهایم. این تجربهای است که تا پایان جهان با آدمها باقی میماند، احتمالا فراتر از فاجعههای هستهای، جنگهای جهانی و رویدادهای ویرانگر طبیعی.
این روزها، صبح از پشت پنجره، شهر شبیه فیلمهای علمی - تخیلی است. تخیل تا کجا ممکن است پیشروی کند؟ الان دیگر ساختن داستانهایی درباره شهری که به ویروسی کشنده آلوده شده اصلا غیرواقعی بهنظر نمیرسد. اینکه اصلا تخیل نیست، در واقع همین الان ما به همراه تقریبا تمام مردم کره زمین در چنین فیلمی بازی میکنیم. «ما در موقعیت مرگ»، همین که از عالم قصه بیرون آمد، دیگر اصلا جذاب نیست. یا شاید هم باشد؛ شاید قرار گرفتن در موقعیت مرگ تا این حد هم که تصور میکنیم تلخ نباشد. حداقل اینکه لازم نیست آدم به دور دورها خیلی زیاد و جدی فکر کند. ما در موقعیت مرگ، برای نخستینبار، زندگی در لحظهها را تجربه میکنیم. آدمها، اشیا و درختها. خیابانها و کوچهها و ماشینها. جزئیات و جزئیات و جزئیات. حتی اتفاقهای تکراری هم در موقعیت رویارویی با مرگ دیگر حوصله سر بر نیستند. انگار تازه داریم شکل و بو و طعم لحظهها را درک میکنیم. انگار اگر زنده بمانیم، قرار است زمین جای بهتری برای زندگی باشد. پر از آدمهایی که در لحظهها زندگی میکنند و میدانند هیچچیز– دقیقا هیچچیز – آنقدرها هم که تصور میکردیم مهم نیست. از این نظرگاه، زندگی در دنیایی آلوده به ویروسی کشنده، چندان هم بد بهنظر نمیرسد. آنهایی که برایش طنز نوشته بودند که «در انتخابات بعدی به کرونا رأی میدهیم» شاید حرفشان بار طنز داشته باشد ولی بنمایهاش حتما جدی است. زندگی در دنیایی بهتر. البته اگر بتوانیم جشن جهانی پیروزی بر کرونا را از همینجایی که الان هستیم تماشا کنیم!