جشنواره سیوهشتم فجر با همه بالا و پایینهایش به پایان رسید و برگ دیگری از این رویداد سینمایی ورق خورد. در سالی که از میان چهرههای شاخص سینمای ایران کارگردانانی همچون مسعود کیمیایی با «خون شد»، ابراهیم حاتمیکیا با «خروج» و مجید مجیدی با «خورشید» در جشنواره حاضر بودند، این کارگردانان جوان بودند که بیشتر نگاهها را به سوی خود جلب کردند. محمد کارت با «شنای پروانه»، محمدحسین مهدویان با «درخت گردو»، برادران ارک با «پوست» و مرتضی فرشباف با «تومان» قابلیتهای نسل جدید کارگردانان سینمای ایران را به معرض نمایش گذاشتند. سعید ملکان که بهعنوان چهرهپرداز و تهیهکننده سینما شناخته میشود، امسال با نخستین فیلمش، «روز صفر»، به جشنواره آمده بود که میشد حدس زد به واسطه سوژهاش در شب اهدای جوایز حسابی مورد توجه قراربگیرد. اما برای خیلیها، شگفتی جشنواره «آتابای» نیکی کریمی بود که با توجه به 2 ساخته قبلیاش کمتر کسی انتظار فیلمی به شستهرفتگی آتابای را از او داشت. جدا از کیفیت فیلمها، جاروجنجالها و خط و نشان کشیدنها در جلسات پرسش و پاسخ نیز بارها خبرساز شد و نشان داد که دستاندرکاران سینمای ما بیشتر به حاشیه اهمیت میدهند تا متن. همچنان در جشنواره فجر بیش از اینکه کیفیت فیلمها مهم باشد، سوگیریها و مواضع سیاسی و اجتماعی سینماگران است که برای مسئولان و مدیران این جشنواره اهمیت دارد. در این صفحه، منتقدانی که در ویژهنامه همشهری در ایام جشنواره همراه ما بودند به جمعبندی درباره این جشنواره پرداختهاند.
شناسنامه
سعید مروتی
سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر، نه خیلی فاجعه بود، نه خیلی درخشان. سینمای ایران سالهاست قابلیت شگفت زده کردن مخاطبانش را از دست داده. جشنواره فیلم فجر هم دو دهه است که دیگر آینه سینمای ایران نیست. به همین دلیل خیلی نباید از این حجم عصبیت و خشونت فیلمهای جشنواره نگران شد. اینها تنها بخشی از تولیدات سینمای ایران هستند و الزاما قرار نیست با این فیلمها سرنوشت اکران سال آینده تعیین شود. اینکه فیلمهای فجر سی و هشتم چه کیفیتی داشتند را دوستان و همکاران دربارهاش فراوان نوشتهاند و در روزهای آتی نیز همچنان خواهند نوشت. ارزیابی کلی جشنواره را هم باید بهعهده دوستانی گذاشت که بیشتر فیلمها را دیدهاند. برای من جشنواره فجر بیشتر قصه آدمهاست تا فیلمها. از نامداران تا جوانان، آنچه اهمیت دارد شخصیت کارگردان است و دغدغهاش برای ساختن فیلمی که میتواند خوب، متوسط یا ضعیف باشد.
بهنظرم نباید گول رشد کیفی تکنیسینهای سینمای ایران را خورد و توانایی نسل تازه فیلمبرداران، تدوینگران و متخصصان جلوههای ویژه، در جای خود مغتنم، ولی مشکل سینمای ایران به لحاظ نرمافزاری همچنان پابرجاست و با هیچ فیلمبرداری درخشانی نمیتوان فیلمی که درست اندیشیده و کارگردانی نشده را نجات داد. همچنان میزان اشراف و تسلط بر دستمایه، فضا و آدمها مهمتر از هر چیزی است. در موردی مثل «درخت گردو» وقتی فقدان تسلط با اشتباههای عجیب در کارگردانی همراه میشود نتیجهاش همین روضهای است که به بدترین شکل فقط اشک میستاند. در عوض کارگردان «شنای پروانه» موفقیتش را از همین تسلط و اشراف بهدست میآورد؛ تسلط و اشراف بر جهان لات و لوتهای معاصر که برادران آب منگل مقابلشان جاهلهای با معرفتی محسوب میشوند.
مهمترین ویژگی فیلم محمد کارت درکنار شور جوانی و استعداد فیلمسازی، همین داستان تسلط و وفاداری به جهانی است که میشناسد. مشکلی که همه با «خروج» پیدا کردهاند صرفا این نیست که حاتمیکیا فیلم ضعیفی ساخته (از آخرین فیلم قابلقبولی که از او دیدهایم زمان زیادی میگذرد) مسئله بیربطی اثر به پرسونای صاحب اثر است که حتی با تکرار آدمها و موقعیتهای فیلمهای قبلی هم نمیتواند صاحب شناسنامه شود. در عوض شناسنامهدارترین فیلم امسال «خون شد» مسعود کیمیایی بود. مفهوم جهان تالیفی را میشود با فیلم کیمیایی توضیح داد و البته لشکر مخالفان و آیه یأسخوانان هم هستند که طبق معمول فیلمی از کیمیایی را بهانهای برای زدن حرفهایی تکراری قرار دادهاند. از زمان «تیغ و ابریشم» گفته و نوشتهاند کیمیایی تمامشده و بیش از سه دهه گذشته و فیلمساز ما همچنان به حضور مؤثرش ادامه داده و همین فیلم آخر، نشان میدهد که چگونه میتوان این میزان به خود وفادار بود و در عین حال از مسئلهای عمومی که مسئله جامعه امروز ایران است نهتنها غفلت نکرد که از دل تالیف و با زبان سینما، به آن پرداخت. در جشنوارهای که بسیاری از فیلمهایش هویتشان را نه از فیلمساز که از سفارشدهنده کسب کرده بودند، صاحب داشتن خون شد، شریف، ارزشمند و هنرمندانه است.
بهترینها:
فیلم: خون شد (و شنای پروانه)
کارگردان: مسعود کیمیایی(و محمد کارت)
پیشتازی جوانان
سحر عصر آزاد
جشنواره سیوهشتم فیلم فجر را باید برآیندی از اتمسفر حاکم بر جامعه و حال عمومی مردم دانست؛ چه به جهت مضمون، چه به جهت رفتارهای فردی و گروهی و مواجهههای ناخوشایندی که در پی داشت.
بررسی مضمونی جشنواره امسال میتواند نوعی واقعگرایی محض و چه بسا تشدیدشده به زندگی، انسان و آیندهای نامعلوم را در نگاه فیلمسازانی از نسلهای مختلف نهادینه کند. هرچند در این میان فیلمسازانی هم بودند که نگاهی تعدیلشدهتر به پیرامون خود داشتند و خود را در جایگاه پیشگویی خوشخبر با چاشنی عشق برای مخاطبی قرار دادند که در جستوجوی کورسوی امید، حداقل بر پرده نقرهای است.
سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر همچون دورههای قبل و قبلتر، محلی بود برای کشف استعدادهای جوان و خلاق که در میان فیلمهای اول و فیلمسازان جوان قابل ردیابی بودند. دیگر عادت کردهایم که بهدنبال یک اتفاق جدید و بازگشت مقتدرانه در فیلمهای کارگردانان پیشکسوت و نسل میانی نباشیم و با تأسف گذر آنها از دوران زایش و پویایی را نظاره گر باشیم که نه لزوماً بیرحمانه بلکه میتواند قانون طبیعت تلقی شود. هرچند در سینمای جهان فیلمسازان پیشکسوت هنوز هم میتوانند مخاطب پیگیر خود را شگفتزده کنند، اما حداقل در این سرزمین نمونههای چنین رویکردی نادر است. امسال میان فیلمهای کارگردانان اول و جوان، چند اثر بهطور شاخص نوید ورود همان هوای تازهای را که مرتب از آن دم میزنیم، به سینمای ایران دادند، بهخصوص اینکه رویکرد هوشمندانه و خلاقانه برخی از آنها معطوف بهگونههای سینمایی مغفول و مهجور سینمای ایران شده بود. «پوست» برادران ارک نمونه چنین فیلمی است که ژانر وحشت را به شیوهای ایرانی و بومی و فرمگرا احیا کرد.
«بیصدا حلزون» بهرنگ دزفولیزاده، «شنای پروانه» محمد کارت، «دشمنان» علی درخشنده، «کشتارگاه» عباس امینی و «تعارض» محمدرضا لطفی از دیگر فیلمهای اول بودند که با بسط نگاه خود بهگونهها، مضامین و فرمهای تجربی و متفاوت، تلاش کردند تمایز نگاه خود را حتی به مضامین آشنا برجسته کنند.
«آتابای» نیکی کریمی از فیلمهای غافلگیرکنندهای بود که هم در کارنامه فیلمساز و بازیگرش، هادی حجازی فر که نگارش فیلمنامه را بهعهده داشته و هم در سینمای ایران اتفاق منحصر به فردی را رقم زد؛ همانطور که «ابر بارانش گرفته» مجید برزگر، «قصیده گاوسفید» بهتاش صناعیها، «تومان» مرتضی فرشباف و «سینما شهرقصه» کیوان علیمحمدی در روند فیلمسازی سازندگانشان نقاط عطفی را رقم زدند هرچند در برخی با کاستیهایی همراه بود.
همانقدر که «درخت گردو» محمدحسین مهدویان و «روز بلوا»ی بهروز شعیبی واجد امتیاز تغییر رویکرد در روند فیلمسازی آنها و رفتن سراغ مضامین ملتهب مغفول بودند که قابل بحث و البته قابل نقد در فرم و مضمون هستند، «روزصفر» سعید ملکان نه بهعنوان یک فیلم اول، نه بهعنوان یک اثر اکشن با بودجه کلان و فراتر از استانداردهای سینمای ایران، نمیتواند یک اثر ایرانی تلقی شود؛ هرچند نویسنده و سازندگانش سابقه روشنی در سینمای ایران دارند.
«خورشید» مجید مجیدی را میتوان ملودرام گرم و خوشساختی از یک فیلمساز قدیمی دانست که در فیلمنامه و کارگردانی با نقاط ضعفی روبهروست اما این نکات، جسارت بالقوه رفتن سراغ این مضمون مبتلابه و حضور منحصر به فرد کودکان کار را در نقش خودشان کمرنگ نمیکند. همانطور که «خون شد» مسعود کیمیایی را باید فیلمی بهمراتب سرراستتر و بیحاشیهتر از آثار متأخر کارنامهاش دانست که متأسفانه در پیچ و خم وامداری افراطی به مولفههای موردپسند فیلمساز، این تمایز کمرنگ شده است. «خروج» ابراهیم حاتمیکیا با آغازی تکاندهنده میتوانست تبدیل به فیلمی کلاسیک و خوشساخت و در عین حال متفاوت در کارنامه سازندهاش شود که متأسفانه با رویکرد انتقاد افراطی به همهچیز و همه کس، آن هم با شعر و شعار و طنز، تبدیل به فیلمی کمتأثیر با بازی خوب فرامرز قریبیان میشود.
فیلمهای دیگری هم در جشنواره سی و هشتم فجر حضور داشتند که با توجه به سابقه سازندگانشان میتوانستند تبدیل به اثری قابل تأمل شوند اما متأسفانه راه خود را گم کرده و تبدیل شدند به فیلمهایی که چه بسا دوست داریم از یادشان ببریم و منتظر فیلمهای بعدی و بهتر این کارگردانان بمانیم.
بهترینها:
فیلم: پوست
کارگردان: برادران ارک(پوست)
ایستگاه آخر
شاهین شجریکهن
ماراتن ده روزه فیلمبینی در سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر در شرایطی به پایان رسید که از هفتهها پیش از شروع این دوره تا همین حالا که چند روز از شب اختتامیه میگذرد، حاشیه بر متن غلبه داشته و این دوره را باید دوره حاشیه و هیاهو دانست. فضای ملتهب جامعه در پاییز و زمستان امسال و بحث تحریم جشنواره و سپس رفتار متناقض برخی سینماگران در مواجهه با جشنواره، باعث شد همهچیز رنگی از حساسیت بهخود بگیرد. حتی در نقدها و نشستهای مطبوعاتی هم کفه حاشیهنگاری و پرداختن به موضوعات غیرسینمایی سنگینی میکرد. گرچه با گذشت زمان، هرچه جشنواره جلوتر رفت، جنبههای سینمایی محوریت بیشتری پیدا کرد و سینما مثل همیشه از حوادث روز و بحثهای حاشیهای فراتر رفت. فارغ از تمام ملاحظهها، به هر حال این دوره هم ویترین نمایش چندین فیلم سینمایی بود که حیاتشان با این جشنواره آغاز شده و پس از آنکه مسیرشان را پیمودند میتوان قضاوت کرد که کدام فیلم بایگانی میشود و کدام فیلم در خاطره سینمادوستان ماندگار میشود. مهمترین دارایی هر جشنوارهای همین است؛ همین فیلمها و چهرههایی که با این فیلمها معرفی شدهاند یا به نقطه اوجی رسیدهاند.
فیلمهای این دوره، بهخصوص آثار اجتماعی و واقعگرا، عموماً مضامین تلخ و فضاهایی تیره و مأیوس را تصویر کرده بودند.
موضوعاتی مثل فقر و بیماری و ناامنی اجتماعی، بافت دراماتیک اغلب فیلمها را تحتتأثیر قرار داده بود و قصهها با لحن تراژیک روایت میشدند. در نگاه فیلمسازان اجتماعی، هر پدیده ویرانگری چون جنگ یا محرومیت و یا فروپاشی خانواده، در شدیدترین و کنترلناپذیرترین شکل به نابودی شخصیتها ختم میشد و در مجموع از ترکیب این قطعههای تلخ و گزنده، تصویر یک جامعه مشکلدار به تکامل میرسید. درباره این لحن تلخ و رویکرد گزنده فیلمهای اجتماعی باید از زوایای مختلف به تحلیل و واکاوی نشست و البته باید درنظر گرفت که بخشی از این تصویر تیره و تار، ریشه در واقعیت دارد و فریب و اغراقی در کار نیست. اما چرا سینمای ایران به تصویرسازی درباره نیمه تاریک جامعه تمایل دارد؟ فقط چون مایههای دراماتیک بیشتری در اختیار فیلمساز قرار میدهد؟ یا این، گونهای اعتراض و جهتگیری معنادار و عمدی است برای توجه دادن به معضلات فراوان روزگار ما؟
از لحاظ فنی و مؤلفههای تکنیکی و اجرای سینمایی، فیلمهای این دوره ادامه روند رو به رشد سالهای اخیر را تثبیت میکنند و نشان از باروری سینمای ایران در رشتههای فنی مثل فیلمبرداری و تدوین و حتی کارگردانی دارند. ظهور چهرههای توانمند و تازهنفس، نهفقط در رشتههای فنی، که در بازیگری هم چشمگیر است و امسال شاهد حضور بازیگران جدیدی در نقشهای سخت و پیچیده بودیم که شاید بالاخره چرخه تکراری انحصار در بازیگری با این روند شکسته شود. ضمن اینکه امسال خیلی از فیلمها از محدوده آپارتمان و فضاهای داخلی بیرون رفتهاند و استفاده خوبی از منظرهها و تنوع اقلیمی شهرهای مختلف شده که خود امتیاز بسیار مثبتی است. نماهای خارجی چشمنواز و استفاده از قابلیتهای محیطی، کمترین دستاورد فیلمهایی است که دوربینشان را در طبیعت بکر جنوب، کردستان و شمال کاشتهاند و از مایههای فرهنگی و قومی به نفع تکامل داستانشان سود بردهاند.
مثل همیشه مشکل فیلمنامه و ضعف در قصهگویی و روایت یک داستان منسجم و اثرگذار، آفت کلی سینمای ایران است و خیلی از ایدهها و سکانسهای خوب در نهایت به شکلگیری یک کلیت سینمایی منجر نمیشوند. فیلمها لحظههای خوبی دارند ولی داستان و شخصیتپردازی همچنان نقطه کور است و بدون انسجام روایی هیچ ایدهای نمیتواند فیلم را نجات دهد.
در مجموع این دوره از جشنواره هم مثل هر دوره دیگری نکات مثبت و منفی زیادی داشته و فراتر از تمام برداشتها و قضاوتها، ثابت میکند که سینمای ایران پویا و زنده است و با وجود تمام مشکلات و موانع، به مسیر پرفراز و نشیبش ادامه میدهد. اکران عمومی سال آینده، شاید مجال مناسبتری فراهم کند برای تحلیل و بررسی دقیقتر ساختار و محتوای فیلمهای این دوره؛ بخصوص فیلمهایی که زیر سایه حواشی قرار گرفتند و وجوه سینمایی و ارزشهای کیفیشان نادیده ماند.
بهترینها:
فیلم: آتابای
کارگردان: محمد حسین مهدویان(درخت گردو)
عامهپسند
علی مصلح
جشنواره فجر سیوهشتم تثبیت 3جریان متفاوت فیلمسازی را که در این سالها درون سینمای ایران شکل گرفته، یادآوری کرد. این سه جریان سالهاست به اشکال متفاوت وجود دارند اما در دهه ۱۳۹۰ هویت و صورتبندی جدیدی بهخود گرفتهاند. مرور کنیم:
۱- سینمای اجتماعی
نمایندگان شاخص این جریان در جشنواره امسال «خورشید» و «شنای پروانه» بودند که بهترتیب جوایز مهم و بیشترین تعداد جایزه را گرفتند. فیلمهای دیگری مانند «سه کام حبس»، «کشتارگاه»، «مغز استخوان»، «من میترسم» و... هم نمایندگان همین سینمای موسوم به اجتماعی بودند و متفاوتترین فیلم در این جریان «عامهپسند» بود. حتی فیلم «خون شد» مسعود کیمیایی را میتوان در این بخش طبقهبندی کرد.
۲- سینمای استراتژیک
این فیلمها که زمانی با عناوینی مانند سینمای سفارشی یا سینمای ارگانی شناخته میشدند، حالا بهدلیل طرح موضوعهای مهم از نظر حاکمیت با عنوان سینمای استراتژیک شناخته میشوند. «روز صفر»، «خروج»، «روز بلوا»، «آبادان یازده ۶۰» و «لباس شخصی» در این جریان قابلدستهبندی هستند که همگی با سرمایه دولتی یا نهادهای وابسته به حاکمیت تولید شدهاند. «درخت گردو» نیز در همین جریان قرارمیگیرد با این تفاوت که سرمایهاش را بخشخصوصی تامین کرده است.
۳- سینمای هنری و تجربهگرا
شاخصترین فیلمهای این جریان «آتابای»، «پوست»، «تومان» و «ابر بارانش گرفته» بودند. همه این فیلمها که در بخشخصوصی ساخته شدهاند، خود را نه با موضوعهای ملتهب اجتماعی بلکه با فرمگرایی و دوری از محتوازدگی تعریف کردهاند و نسبت چندانی با سوژههای موردعلاقه حاکمیت ندارند.
این سه جریان اصلی هرچند در سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر، هم جوایز را بین خود تقسیم کردند و هم مورد توجه منتقدان و تماشاگران قرار گرفتند، اما سهمشان متفاوت بود. توجه اصلی مدیران و داوران به سینمای اجتماعی و سینمای استراتژیک بود و سینمای تجربهگرا جوایز کمتعدادی گرفت و شاخصترین نمایندهاش (آتابای) حتی یک جایزه هم نبرد. نکته مهم آن است که این فیلمها باید سال آینده با جریان سینمای عامهپسند که اساسا حضوری در جشنواره ندارد، رقابت کنند و در این سالها سینمای عامهپسند ایران به فیلمهای کمدی یا ملودرامهای گیشهای محدود شده. الگوی چند سال اخیر نشان میدهد فیلمهای حاضر در جشنواره بین ۳۰ تا ۴۰ درصد سبد گیشه را تشکیل میدهد. در اکران سال۹۸ از بین ۶۰ فیلم اکران شده تا پیش از جشنواره فقط ۲۰فیلم در جشنواره فجر سال گذشته حاضر بودند و احتمالا این الگو در اکران ۹۹ هم دیده خواهد شد. بنابراین وقتی از آثار حاضر در جشنواره فجر صحبت میکنیم، در خوشبینانهترین حالت درباره ۴۰درصد از خروجی اکران حرف میزنیم. جشنواره فجر دیگر ویترین سینمای ایران نیست و سهم جریانهای مختلف در گیشه را نشان نمیدهد. کل رقابت و حاشیه و دعوا و جنجال جشنواره در نهایت ربط چندانی به سلیقه غالب تماشاگران امروز سینمای ایران ندارد. بهخصوص اگر دقت کنیم از ۲۰ فیلم پرفروش اکران ۹۸ فقط ۶ فیلم در جشنواره فجر ۹۷ به نمایش درآمده بودند. سینمای تجاری و عامهپسند ایران در دهه حاضر به شکل موازی با جشنواره پیش میرود و حاشیه امنی برای خود ساخته و مدیریت سینما هم این جدایی را پذیرفته است یا حتی از آن استقبال میکند.
شاید به همین دلیل است که 2جریان اصلی جشنواره (سینمای اجتماعی و استراتژیک) هم میکوشند مولفههای عامهپسند را رعایت کنند و رقبای اصلی سینمای کمدی از دل همین 2 جریان میآیند. میتوان پیشبینی کرد فیلمهایی مثل شنای پروانه، روز صفر، درخت گردو و حتی خروج و خورشید قرار است در اکران ۹۹ رقبای اصلی فیلمهای کمدی در گیشه باشند. این فیلمها هرچند در جشنواره امسال تحسین شدند و جایزه گرفتند اما به شکل آشکار، ساخته شدهاند تا با مخاطب پرشمار ارتباط برقرار کنند. جالب است که سلیقه یا نگاه داوران هم طرفدار همین فیلمهای عامهپسندتر جشنواره است و سینمای هنری و تجربی در رقابت با این فیلمها شانسی ندارد و نهایت موفقیتش2 جایزه پوست و تک جایزه تومان میشود. آتابای در بخش بازیگری نقش اول مرد و فیلمنامه حتی نامزد نمیشود و در پایان اختتامیه هیچ سهمی از جوایز ندارد. جشنواره فجر در این سالها میکوشد به اشکال گوناگون به جنگ سینمای عامهپسند برود و در این مسیر خودش هم ابایی ندارد که انگ
عامهپسند بخورد.
بهترینها:
فیلم: آتابای
کارگردانی: برادران ارک(پوست)
حکایت آرزومندی
امید نجوان
جشنواره فیلمفجر امسال سیوهشتمین دوره خود را پشت سر گذاشت اما حتی اگر به پنجاهمین سال تولد خود هم برسد، بعید است بتواند از مرزهای یک جشنواره با مختصات بومی و محلی فاصله بگیرد. دلیل این ادعا هم حجم بیشمار قوانین و تبصرههایی است که هر سال به حکم مصلحتها، سلیقههای شخصی و قرائتهای تازه و بیسابقه از مفاد و مواد قبلی نادیده گرفته شده یا تغییر کرده است؛ قوانینی که در طول 38سال گذشته بارها و بارها تغییر پیدا کرده و به همین دلیل که ذکرش رفت بهاحتمال قوی باز هم تغییر پیدا خواهد کرد. در چنین شرایطی بعید بهنظر میرسد در سالهای آینده و پیشِرو، هیأت انتخاب جشنواره، زمانی فعالیت خود را آغاز کند که نسخه نهایی و تکمیل شده فیلمها تحویل دبیرخانه شده باشد و هیأت داوران، زمانی بر قضاوت آثار متمرکز شود که دبیر جشنواره از دریافت فیلمهای ناقص یا تکمیل نشده سر باز زده باشد. همین نکته در دوره اخیر جشنواره فیلم فجر نمود بسیار چشمگیری داشت و یکی از فیلمها که تا آخرین روزهای برگزاری گفته میشد تکمیل نشده و طبعا آماده ارائه نیست، سرانجام، زمانی خود را به محدوده قضاوت داوران رساند که یکی از فیلمهای رزرو شده نیز بهصورت نیمبند به جمع فیلمهای بخش مسابقه اضافه شده بود! درحالیکه اگر همین فیلم (منظور «خورشید» به کارگردانی مجید مجیدی است) به جشنواره اضافه نشده بود، بهطور حتم اینک فارغ از قابلیتها و کیفیت فیلم مورد بحث، اثر دیگری بهعنوان بهترین فیلم جشنواره انتخاب شده بود.
البته این نکتهای است که در هر رقابت و مسابقه دیگری نیز از آن گریزی نیست، مگر آنکه مدیران چنین رقابت و مسابقهای عملکرد سختگیرانهای بر رعایت دقیق قوانین آن داشته باشند.کسانی که در طول بیش از سهدهه گذشته در جشنواره فیلم فجر شرکت کرده باشند خاطرههای بسیاری از دورههای مختلف آن به یاد دارند که بسیاری از آنها منحصر به فرد و حتی تکرار نشدنی بهنظر میرسد. خاطرههایی که شاید مثل ارسال با تأخیر فیلم از لابراتوار (بهصورت حلقه به حلقه!) یا برگزاری سانسهای فوقالعاده تا بامداد روز بعد، جالب و حتی باورنکردنی بهنظر برسد اما در مجموع، برآمده از نکتههایی است که چند سطر بالاتر به آن اشاره شد؛ یعنی نادیده گرفتن قوانین برگزاری و ایجاد قانونهای تازهای در جهت رفاه حال فیلمسازان و همچنین تهیهکنندگان قدرتمند و پرنفوذ که البته ریشههای آن را باید در وضعیت کلی تولید و نمایش در سینمای ایران جستوجو کرد. وضعیت غریبی که ثابت میکند مسئولان حوزه اکران فیلم و البته در سطحی بالاتر، مدیران سازمان سینمایی تقریبا هیچ برنامه مدوّن و مشخصی برای برنامهریزی تولید و نمایش عمومی فیلمها ندارند و این همان نکتهای است که دامنه آن بهصورت ناگزیر بر جشنواره فیلمفجر و نحوه برگزاری آن تأثیر میگذارد. در نهایت آنچه باعث میشود روزنهای رو به آینده این جشنواره و نحوه برگزاری آن گشوده بماند، تداوم آرزومندی برای سختگیری در رعایت قوانین برای شرکت و حضور در جشنواره است؛ همان نکته بهظاهر ساده و پیشپاافتادهای که هر سال باعث میشود بسیاری از فیلمسازان که متأسفانه از «اعتماد به نفس کاذب» و البته توهم «خود بزرگبینی» برخوردارند، تا پایان آخرین روز جشنواره بر مدیران برگزاری بتازند و با ادبیاتی منحصر و متعلق به اینگونه فیلمسازان، آنها را مورد نوازش قرار دهند!
بهترینها:
فیلم: خورشید
کارگردان: سعید ملکان(روز صفر)
چشم در چشم فجر
منتقدان و نویسندگان سینمایی کارنامه سیو هشتمین جشنواره فیلم فجر را بررسی میکنند
در همینه زمینه :