• چهار شنبه 19 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 29 شوال 1445
  • 2024 May 08
چهار شنبه 20 آذر 1398
کد مطلب : 90087
+
-

در رهایی تورج شعبانخانی

به خنیای مردم

به خنیای مردم


ابراهیم اسماعیلی اراضی ـ شاعر و ترانه‌سرا

سال‌ها پیش پرسیده بود: «ای که تو دادی جانم / گو به من تا کی بمانم / آدمی چون آدمک / مخلوقی سرگردان / چون آدمک، زنجیر بر دست و پایم / از پنجه تقدیر / من کی رهایم» و حالا رها شد؛ از پنجه تقدیر، از وانفسای موسیقی ایران؛ وانفسایی که سال‌ها بود او را تنها در تعارفات، گرامی می‌داشت؛ اگرچه او در چشم اهل‌های موسیقی و ترانه و فرهنگ، همیشه از گرامی‌ترین‌ها بود. اگر حدود یک‌ماه دیگر تاب آورده بود، تازه باید شمع‌های ۶۹ را فوت می‌کرد اما سرگردانی را گذاشت برای جماعت چهره به چهره و در جاودانگی آرام گرفت؛ در روزهایی که همه به هم می‌گویند «استاد» و کسی - خصوصا در موسیقی - دیگر نه طاقتی برای شاگردی‌کردن دارد و نه دلیلی برای آن می‌یابد. او شاگردی کرده بود؛ پیش اهلش و پیش اصلش؛ مرتضی‌خان حنانه که هم دیروز موسیقی ایرانی را خوب می‌شناخت و هم نگران فرداهایش بود؛ پس کارهایش باید اصل از آب درمی‌آمد؛ درست و در نهایت تازگی. او تازگی‌ها را کلمه کرد، نت کرد و ریخت در گلوی فریدون فروغی‌ای که خودش هم تازه بود و بعدها در گلوهای تازه دیگر تا تازگی فریادی باشد در گوش جماعتی که بسیاری‌شان در عادت می‌غلتیدند. و البته بعدها نرمای دلش را هم در بسیاری ترانه‌های دیگر، نغمه کرد تا برای گریستن‌ها و خندیدن‌هایمان، زمزمه‌هایی از جنس خودمان داشته باشیم. او حتی به فکر بانوی قرمزپوش سرگردان سر فلان میدان هم بود که سال‌ها پای آبروی عشق ایستاده بود. و بعدها خودش هم پای عشق ایستاد؛ عشق به ایران؛ اگرچه حاصلش خاموشی و فراموشی بود؛ اگرچه دیگرانی خیلی کمتر از او رفتند و چهره شدند و عالیجناب شدند و.... تورج شعبانخانی، شاعر موسیقی مردمی ایران بود؛ پس در روزگاری که خیل سرگشته نور و رنگ و تصویر، دنبال تماشای نسخه‌های برساخته بودند، نمی‌توانستند گوش شنیدن او باشند. مهربان و نجیب بود؛ پس نمی‌توانست دنبال نام و نان، گلوی دیگران را لگد کند؛ پس قناعت کرد به همین که باشد و تقدیر را زندگی کند. اگر حواسمان جمع و چشم‌هایشان باز باشد، رفتن او و رفتن دیگرانی چون او را ساده نمی‌گیریم؛ در روزگاری که خیلی چیزها از کیسه موسیقی ایران رفته، درحالی‌که دخل چندانی ندارد. رهایی بر تو خوش باد آقای آدم؛ آقای خنیایی.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید